آموزگار بزرگ عصرها
او دورنمای آینده حجاز را تاریک و حتی مخوف میدید، سردمداران را چنان مییافت که گویی پایههای خطرناکی را استوار میسازند و اگر فرصتی بیابند به انهدام دین همت خواهند گماشت. بویژه که فاطمه علیهاالسلام میدید این رشته سر دراز دارد. امروز حق فاطمه علیهاالسلام را از بین میبرند و فردا نوبت دیگران است. آنها که از فاطمه علیهاالسلام و علی علیهالسلام برتر نیستند امروز علی را به زور برای بیعت میبرند و فردا تکلیف دیگران روشن است و اگر بیعت نکند به تیر اجنّه در بیابان خواهد مرد (1).
فاطمه علیهاالسلام نیکو محاسبه میکرد که امروز ابوبکری خبری واحدی را به عنوان حدیث تک سندی به پیامبر نسبت میدهد و بر اساس آن آیه قرآن را منسوخ میسازد و طبیعی است که فردا ابوهریرههایی به عنوان کمپانی حدیث پیدا شوند. و ملت بیچاره امروز و فردا از یکسو باید مالیات و هزینه جعل آنها را بپردازد و از سوی دیگر آنها را بپذیرد و مورد عمل قرار دهد.
بدین سان فاطمه علیهاالسلام مییافت که تضییع حق او مقدّمهای برای تضییع حقوق دیگران است و سکوت او در برابر ضایع شدن حق مادی موجب تباهی حقوق معنوی است. اگر امروز او سکوت کند و نهال خبیث ناحقی پا بگیرد از بنیان کندن و درهم شکستن تنه آن فردا کاری قریب به محال خواهد بود.
بیشتر افراد و جامعهها، فرزندان حال هستند و در زمان حال زندگی میکنند؛ به آنچه هم اکنون دارند دلخوشاند، و به آینده نگری و دوراندیشی چندان شور و شوقی نشان نمیدهند.
کسانی هم که در زمان گذشته میاندیشند و در زمان گذشته زندگی میکنند بسیارند. آنان همواره اسکلت متلاشی شده رخدادهای خوشایند یا ناخوشایند گذشته و خاطرههای شادی بخش و غمبار آن را از گور تاریخ بیرون کشیده و به تشریح آنها میپردازند و بدون عبرت آموختن از آنها و اندیشه در راز و رمز پیدایش آنها، فرصت و امکانات خویش را به نبش قبر گذشتهها میگذرانند و بر آن حوادث پوسیده یا اشک حسرت میریزند و یا بیهوده مینازند و میبالند، و در این میان آنانی که به آینده، آن هم آینده دور بیندیشند بسیار اندکاند.
و بانوی بانوان از این شمار اندک و یا سالار و پیشوای چنین انسانهایی است. او از شخصیت والایی بهره ور بود که از ویژگیهایش دوراندیشی و آینده نگری را میتوان نام برد.
او پس از به انحراف کشاندن جامعه و روند تاریخ به وسیله بازیگران “سقیفه”، از سر خیرخواهی و بشردوستی و نگرانی برای دین و دنیای جامعه هشدارها داد و روشنگریها کرد و سخت کوشیها و مجاهدتهایی شهامتمندانه نمود؛ از جمله خطاب به زنان مهاجر و انصار، آینده خطرناکی را که ارتجاع و استبداد برای جامعه رقم میزد، این گونه پیش بینی فرمود:
“اما به جان خودم سوگند باد که نطفه این تبهکاری و فساد بسته شد؛ اینک شمایان انتظار بکشید تا این بیماری مرگبار تباهی و فساد و قانون شکنی و قانون ستیزی در کران تا کران پیکر جامعه و امت ریشه بدواند و همه جا منتشر شود. هشدارتان باد که از این پس از پستان شتر خلافت و حکومت خون خواهید دوشید و زهری مرگبار که به سرعت خورنده آن را نابود میکند. و در اینجاست که باطل گرایان زیان خواهند کرد و نسلهای آینده در خواهند یافت که ثمره کار زشت و فرجام عملکرد مسلمانان صدر اسلام پس از رحلت پیامبرشان چه بود، و آن گاه قلبهای شما با فتنهها الفت خواهد گرفت و آرام خواهد شد.
هان ای مادران نسلهای فردا! با انحراف عظیمی که در برابر دیدگان شما واقع شد، اینک شما را به شمشیرهای برهنه و برنده بشارت میدهم و به میدانداری و یورش تجاوزکاران ستم پیشه، و به هرج و مرج و به هم ریختگی اوضاع و احوال جامعه، و به خودکامگی و دیکتاتوری و استبداد سیاه از سوی ستمکاران. به روزگاری که حقوق اقتصادی و اجتماعی شما را سخت اندک خواهند ساخت و حق طلبان آگاهان و آزادی خواهان شما را به وسیله شمشیرهای ستم درو خواهند کرد.
پس دریغ و حسرت بر شما باد!
کارتان به کجا خواهد انجامید؟ و فرجام زندگی تان چگونه خواهد شد؟
در حالی که حقایق و واقعیات بر شما پنهان و مخفی گشته و نمیدانید چه فاجعه سهمگینی را رقم زدهاید؟ من از سر خیرخواهی حقایق را گفتم، دوراندیشی و آینده نگریها کردم، از خطرها و آفتها شما را هشدار دادم اما دریغ و درد که گوش شنوا نیست. آیا من میتوانم شما را در حالی که نمیخواهید به کاری مجبور سازم؟!” (2)
بدین سان بانوی بانوان و آموزگار بزرگ عصرها و نسلها حقایق را گفت و تاریخ و گذشت زمان و رخدادهای غمبار آن، درستی آینده نگری و صحت پیش بینیهای دقیق او را به اثبات رساند.
گذشت روزگار نشان داد که آن اندیشمند بزرگ و آن جامعه شناس متفکر، نیک آینده نگری میکرد و به حق نگران روند جامعه و تاریخ بود.
او فجایع بزرگی چون کشتار “مالک بن نویره” و یارانش به وسیله کودتاگران، قتل عامها و شکنجههای امویان به نام دین، پستیها و رذالتها و دین فروشیهای عباسیان به نام خدا و مذهب، تحمیل مذهب سالاری مخوف و هراس انگیز به مردم تشنه عدالت و آزادی، بت سازیها و بت تراشیها از زورمداران و خودکامگان، حادثه جانسوز کربلا، ماجرای حره و قتل عام مدینه، شقاوتهای تکان دهنده در گوشه و کنار دنیای اسلام، تکه تکه شدن قدرت و شوکت مسلمانان، پایمال شدن حقوق و آزادیهای اساسی و انسانی مردم به وسیله انحصارگران و در نتیجه، انحطاط و عقب ماندگی امت پدرش را در روند تاریخ، همه و همه را میدید و از سر خیرخواهی هشدار میداد.
ای کاش سخنان او جدی گرفته میشد و به آینده نگری او بها میدادند تا روزگاری جز آنچه امروز مسلمانان دارند، داشتند و سرنوشت بشریت نیز امروز سرنوشت دیگری بود. اما دریغ و درد که جاه طلبیها، مقام پرستیها، خودکامگیها و خودپرستیها آفت جان و هستی و آیندهی توده هاست و این بیماری مرگبار در تاریخ اسلام، نخست از سقیفه برخاست و سرطان وار پیکر جامعه را فرا گرفت. (3)
پینوشت:
(1) داستان ترور سعد بن عباده در بیابان توسط خالد بن ولید و نشر این شایعه که جنها او را کشتند.
(2) هود، 28.
(3) فرازهایی از خطابه فاطمه علیهاالسلام به هنگام عیادت زنان مدینه از او در بستر شهادت؛ کشف الغمة، ص 147؛ اعلام النساء، ج 4، ص 123؛ بحارالانوار، ج 43؛ شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 233.