تاریخچه فدک

فتح و اعطای فدک به فاطمه

«فدک» سرزمینی آباد در سراشیبی خیبر با چشمه ‏ای پر آب و منطقه وسیع کشاورزی و قلعه ‏ای مهم بود و نخلستان‌ هایش از خیبر بیشتر بود. ساکنان آن عده‌‏ای از یهود بودند که با اهل خیبر در ارتباط بودند و رئیس آنان در روز فتح آنجا مردی بنام یوشع بن نون بود. نام این سرزمین هم به اسم «فدک بن هام» اول کسی است که در آنجا سکونت یافته است. (1) این باغها در شمال مدینه واقع شده بود و هم اکنون نیز باقی است و فاصله آن تا مدینه حدود 100 کیلومتر است.

فتح فدک به دست پیامبر و امیرالمؤمنین (ع)

پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله جبرئیل نازل شد و از جانب خداوند دستور فتح فدک را آورد. در این فرمان تصریح شده بود که این اقدام می‌‏بایست توسط شخص پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام انجام شود، و مسلمانان در آن شرکت نکنند.

آن دو بزرگوار، اسلحه لازم را برداشتند و اسب‌های خود را آماده کردند و در تاریکی شب از لشکر جدا شدند و از خیبر حرکت کردند تا به سرزمین فدک رسیدند و کنار قلعه آن آمدند. فتح یک قلعه توسط دو نفر کاری بود استثنایی و می‌بایست حساب شده انجام شود، و پشتیبانی خداوند که همیشه بدرقه راه پیامبر صلی الله علیه و آله بود مسیر ماجرا را به سوی پیروزی پیش می‌‏برد.

مردم فدک که پیگیر اخبار فتح خیبر بودند و روز قبل خبر فتح آن قلعه عظیم را دریافته بودند، از وحشت به قلعه پناه برده و درهای آن را محکم بسته بودند و شبی سراسر اضطراب را می‌‏گذراندند.

در چنین شرایطی که بر داخل قلعه حکم ‌فرما بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام به پای قلعه رسیدند و به صورت عادی هیچ راهی برای نفوذ به قلعه وجود نداشت. از سوی دیگر نباید افراد داخل قلعه وجود کسی را بیرون قلعه احساس می‌کردند. تصمیم بر آن شد که مخفیانه از دیوار قلعه بالا روند و بر فراز آن با صدای بلند اذان بگویند. در این صورت اهل قلعه خود را در محاصره دیده و قلعه را فتح شده خواهند پنداشت. آنگاه است که تصمیم بر فرار می‌گیرند و به راحتی می‌توان اقدامی‌بزرگ را به انجام رساند.

امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام بر کتف پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت و سپس حضرت برخاست و او را با خود بلند کرد، و با معجزه الهی امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام از دیوار قلعه فدک بالا رفت. آنگاه که بر فراز دیوار قرار گرفت، رو به اهل قلعه اذان گفت و صدای تکبیر بلند نمود.

مردم قلعه فدک که گمان می‌کردند سربازان مسلمان بر فراز قلعه هستند، فرار کنان رو به سوی درب قلعه نهادند و آن را باز کردند و خارج شدند تا در زمین‌ های بیرون قلعه پراکنده شوند. امیرالمؤمنین علیه‌السلام از دیوار قلعه پایین آمد و با پیامبر صلی الله علیه و آله که بیرون قلعه منتظر بود در مقابل آنان قرار گرفتند و با آنان درگیر شدند و هیجده نفر از بزرگان آنان به دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام به قتل رسیدند و در نتیجه بقیه تسلیم شدند.

پیامبر صلی الله علیه و آله خود و فرزندان آنان را اسیر نمود و غنائم را همراه آنان به مدینه آورد.

فدک، ملک شخصی پیامبر

یهودیان فدک از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست کردند خودشان را آزاد کند و اموال را به تناسب نصف با آنان مصالحه کند. حضرت این پیشنهاد را قبول کرد و امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام را فرستاد و با ضمانت حفظ خونشان با آنان مصالحه کرد و قرار بر این شد که «هر کس از اهل فدک مسلمان شود خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقی بماند همه اموالش را بگیرند».

این قرارداد بین پیامبر صلی الله علیه و آله و یهود فدک به امضاء درآمد و به دست آنان داده شد تا به عنوان همیشه تاریخ بدان عمل شود.

این درباره جان و اموال شخصی آنان بود، و سرزمین فدک بعنوان ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله درآمد و قرار شد سالیانه یکصد و بیست هزار دینار (سکه) طلا بعنوان درآمد فدک ارسال نمایند.

ملک شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله شدن فدک بر اساس حکم صریح قرآن است، زیرا این سرزمین بدون لشکرکشی مسلمانان و بدون کوچکترین دخالت آنان فتح شد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی… فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِکابٍ، وَلکِنَّ اللَّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یشاءُ…» (2) طبق این آیه‏ صریح قرآن سرزمین ‌هایی که بدون لشکرکشی مسلمانان فتح شود، حتی اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بیایند، این مناطق و غنائم و اسرای آن ملک خاص حضرت است، و مسلمانان هیچ حقی در آن نخواهند داشت و حضرت به عنوان اموال شخصی خود هر تصمیمی بخواهد می‌تواند درباره آنها بگیرد.

لذا سرزمین فدک به صورت یکپارچه از آن پیامبر صلی الله علیه و آله شد که می‌بایست مردم فدک در آن کار می‌‏کردند و درآمد آن را به حضرت تسلیم می‌‏نمودند و فقط اجرت دریافت می‌کردند. (3)

اعطای فدک به فاطمه به دستور خداوند و توسط پیامبر

پس از فتح فدک، آیه‏ «وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» نازل شد، یعنی «حق خویشان را به آنان بده». پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: منظور چه کسانی هستند و این حق کدام است؟ جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت: «فدک را به فاطمه عطا کن».

پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام را فراخواند و فرمود: خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد، و چون لشکر اسلام آنجا را فتح نکرده‏ اند مخصوص من است و تعلقی به مسلمانان ندارد و هر تصمیمی بخواهم درباره آن می‌‏گیرم. دستور خداوند نیز بر عطای آن به تو نازل شده است. از سوی دیگر مهریه مادرت خدیجه بر عهده پدرت مانده است، و پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا می‌کند. آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش.

حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: تا شما زنده هستید من نمی‌خواهم تصرفی در آن داشته باشم. شما بر جان و مال من صاحب اختیار هستید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترس آن دارم که نااهلان، تصرف نکردن تو در زمان حیاتم را بهانه ‏ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند. عرض کرد: آنگونه که صلاح می‌‏دانید عمل کنید. (4)

سند و شاهد بر ملکیت فدک

پیامبر صلی الله علیه و آله ورقه‏ ای خواست و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را فراخواند و فرمود: «سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن». امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام آن را نوشت، و خود حضرت با ام ایمن بر آن شهادت دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله در آنجا فرمود: «ام ایمن زنی از اهل بهشت است». حضرت زهرا علیهاالسلام این نوشته را تحویل گرفت، و هنگام غصب فدک آن را عیناً نزد ابوبکر آورد و بعنوان مدرک ارائه فرمود. (5).

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را در منزل حضرت زهرا علیهاالسلام جمع نمودند و به آنان خبر دادند که فدک از آن فاطمه علیهاالسلام است، و در همانجا از درآمد آن بعنوان اعطایی فاطمه علیهاالسلام بین مردم تقسیم کردند، و بدین صورت تصرف مالکانه فاطمه علیهاالسلام در فدک را به آنان نشان دادند.

فقرا مصرف کنندگان درآمد فدک

حضرت زهرا علیهاالسلام در سرزمین فدک نماینده‏ای قرار داد و کارمندانی را تحت فرمانش سپرد، که پس از محاسبات لازم و پرداخت مخارج، خالص سود سالیانه را خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام تقدیم می‌‏نمود.

درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صد و بیست هزار سکه نوشته‌اند. (6) هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر می‌داشت و بقیه را بین فقرا تقسیم می‌‏کرد و تا هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله این شیوه ادامه داشت (7) و چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سر رسیدن درآمد فدک بود تا از بخشش فاطمه علیهاالسلام زندگی خود را سامانی بخشند.

نگاهی گذرا به غصبهای مکرر فدک

عمر پس از مرگ ابوبکر، به عنوان ارث پیامبر صلی الله علیه و آله (که فرضاً قابل ارث بردن نبود!!) آن را به وارثان پیامبر صلی الله علیه و آله باز گرداند به شرط آنکه طبق رفتار ابوبکر و خود عمر تا آن زمان، نسبت به آن رفتار کنند! یعنی فقط در اختیار آنان باشد ولی درآمد آن به مصرف بیت المال برسد!

این پیشنهاد از طرف عمر به عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام بود در حالی که باید آن را به وارثان فاطمه علیهاالسلام باز می‌‏گرداند و تحت تصرف کامل آنان قرار می‌‏داد. با همه اینها سندی هم وجود ندارد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام این پیشنهاد را پذیرفته باشد و باز گرداندن فدک عملاً انجام شده باشد.

روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که عمر برخی صدقات پیامبر صلی الله علیه و آله را بازگرداند، ولی فدک را باز نگرداند و گفت: صدقه پیامبر است که مربوط به حقوق و مشکلات آن حضرت بوده و باید اختیار آن در دست حاکم وقت باشد!

. عثمان پس از مرگ عمر، سرزمین فدک را بازپس گرفته، همه آن را در اختیار مروان بن حکم گذاشت.

. معاویه پس از مرگ عثمان و بعد از شهادت امام حسن علیه‏‌السلام فدک را سه قسمت کرد: ثلث آن را به مروان و ثلث آن را به عمرو فرزند عثمان و ثلث آن را به پسرش یزید داد. پس از آنکه معاویه مروان را برکنار کرد فدک را هم از او گرفت. بار دیگر که مروان از طرف معاویه حاکم شد فدک را با درآمد گذشته ‏اش به او باز گرداند.

. مروان در زمان حکومت خود بار دیگر فدک را تماماً برای خود تصرف کرد و بعد نیمی از آن را به پسرش عبدالملک و نیم دیگر را به پسر دیگرش عبدالعزیز بخشید.

. عبد العزیز نیز سهم خود را به پسرش عمر بن عبدالعزیز بخشید، و پس از مرگ عبدالملک همه آن در تصرف عمر بن عبدالعزیز قرار گرفت.

. عمر بن عبدالعزیز طی مراسمی اعلام کرد که می‌خواهد فدک را از تصرف شخصی بیرون آورد و مانند زمان ابوبکر صرف بیت ‏المال کند، با این تفاوت که مسئول آن را از بنی ‏فاطمه قرار دهد. وقتی این کار را کرد به او گفتند: با این کار خود بر ابوبکر و عمر طعنه می‌زنی! پاسخ داد: آنان با غصب فدک بر خود طعنه وارد کردند.

. یزید بن عبدالملک بار دیگر آن را باز پس گرفت و تحت تصرف خود درآورد.

. در حکومت عباسیان، سفاح بار دیگر فدک را به تصرف حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه‏‌السلام درآورد.

. منصور دوانیقی، فدک را از تصرف بنی ‏فاطمه خارج ساخت.

. مهدی عباسی، دوباره فدک را به بنی‏ فاطمه داد.

. هادی عباسی، بار دیگر فدک را بازپس گرفت.

. مأمون دوباره فدک را به بنی ‏فاطمه داد.

. متوکل، بار دیگر فدک را از تصرف بنی ‏فاطمه بیرون آورد.

. منتصر پسر متوکل بار دیگر فدک را به بنی‏ فاطمه داد. (8).

دست کاشته‌های پیامبر در فدک

در سرزمین فدک یازده درخت خرما بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به دست مبارک خود آنها را کاشته بودند. در زمان‌هایی که فدک در دست فرزندان زهرا علیهاالسلام بود در ایام حج میوه های آن یازده درخت را جداگانه می‌‏چیدند و بعنوان هدیه ‏ای گرانقدر به حاجیان تقدیم می‌‏کردند. متقابلاً حجاج با دریافت این تبرک، هدایا و اموال قابل توجهی به آنان می‌‏دادند.

متوکل، فدک را از دست بنی ‏فاطمه خارج ساخت و آن را به شخصی بنام «مازیار» داد. مازیار شخصی را از بصره فرستاد تا آنها را بریدند و یادگارهای پیامبر صلی الله علیه و آله را از بین بردند. همین شخص وقتی به بصره بازگشت مبتلا به فلج شد. (9).

بدین صورت غصب‌های متوالی بر سر ملک شخصی فاطمه علیهاالسلام در تاریخ تکرار شد و اگر در مواردی باز پس داده شد به دست ائمه علیهم‏‌السلام ندادند، بلکه به یکی از سادات می‌سپردند.

چرا فدک در حکومت امیرالمؤمنین بازگردانده نشد؟

فدک تا آنجا ارزش یک ملک را داشت که غصب نشده بود. پس از غصب آن به بهای بی ‏حرمتی به فاطمه علیهاالسلام دیگر بازگرداندن آن ارزشی ندارد. اگر زمین هم بازگردانده شود بهای غصب آن که جسارت به سیدةالنساء است قابل قصاص نیست.

مگر فاطمه علیهاالسلام احتیاج به درآمد فدک داشت که آن را به او برگردانند. این زمین ارزش بخشوده خداوند تعالی و رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام به پاس حرمت او را داشت. اکنون که متعرض حرمت فاطمه علیهاالسلام شده‏ اند باید پرونده فدک برای قیامت بماند.

بازگرداندن فدک استهزاء و به شوخی گرفتن غصب آن است. همانطور که یزید می‌خواست به جای البسه به غارت رفته در کربلا عوض آن را بدهد، ولی امام سجاد علیه‏‌السلام قبول نکرد و منقلب شد و مطلبی فرمود که خلاصه‏ اش این بود که پارچه ارزشی ندارد، ولی در میان آن لباس‌ های غارت شده، لباس فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. اگر هزار بار هم فدک را برگردانند جنایت هولناکی که در سایه آن فدک غصب شد رنگ نمی‌بازد. آن روزهای غارتگری هرگز فراموش نخواهد شد و از پرونده دشمن پاک شدنی نیست.

امام صادق علیه‏‌السلام می‌‏فرماید: «ما اهل بیتی هستیم که هر چه از ما به ظلم گرفته شده باشد بازپس نمی‌‏گیریم، و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام وقتی به حکومت رسید فدک را باز نگردانید». (10)

امام کاظم علیه‏‌السلام نیز در جواب همین سؤال که چرا امیرالمؤمنین علیه‏‌السلام در زمان خلافت ظاهری خود فدک را برنگردانید فرمود: «ما اهل بیتی هستیم که ولی و صاحب اختیار امور ما خداوند عزوجل است و جز او حق ما را از ظالمین بر ما نمی‌گیرد». (11)

از همه پیشتر شخص فاطمه زهرا علیهاالسلام در خطابه خود فرمودند: «اکنون که سخن حق را نمی‌پذیرید، فدک را غصب کنید و زمام آن را بدست بگیرید و بار آن را محکم کنید تا روز حشر در مقابل شما درآید. آنگاه خداوند، قاضی خوب و پیامبر صلی الله علیه و آله زعیم و موعد ما قیامت خواهد بود و بسیار زود است که پشیمان شوید و در قیامت اهل باطل زیان می‌‏کنند، و آنگاه که پشیمان شوید برای شما سودی ندارد. هر خبری زمانی به عمل می‌رسد و به زودی خواهید دانست که عذاب خوارکننده سراغ چه کسی می‌رود و چه کسی است که عذاب دائمی بر او نازل می‌شود».

و نیز فرمود: «بار این غصب را محکم ببندید متصل به آتش برافروخته الهی که سوزش آن بر دل ‌ها اثر می‌گذارد. خدا می‌بیند چه می‌کنید و به زودی ظالمان خواهند دانست که به کجا باز می‌گردند».

و این تصریح فاطمه علیهاالسلام بود که دادخواهی فدک را به قیامت گذاشت.

واگذاری فدک به فاطمه (س)

مهم ترین موضوعی که بین حضرت زهرا و ابوبکر مورد نزاع واقع شد فدک بود. حضرت فاطمه علیهاالسلام مدعی بود رسول خدا در زمان حیاتش فدک را به وی بخشیده لیکن ابوبکر منکر بود. نزاع مذکور در ابتدا یک مرافعه عادی، بود لیکن بعداً به صورت یکی از حوادث حساس تاریخ درآمد که آثار و نتایجش سالیان دراز دامنگیر جامعه مسلمین بوده و هست. برای این که حق روشن گردد باید چند مطلب بررسی شود.

مطلب اول: آیا پیغمبر اکرم شرعاً حق داشته مقداری از اراضی دولتی را به دخترش ببخشد یا نه؟ ممکن است کسی بگوید: غنائم و اموال دولتی به عموم ملت تعلق دارد. زمین‌های دولتی باید به ملک دولت باقی بماند و عوائد آنها در احداث امور خیریه عام المنفعه به مصرف برسد. بنابراین، برای پیغمبری که از هر گونه خطا و لغزش مصونیت دارد ممکن نیست فدک را که یک ملک خالصه بوده به دخترش واگذار کند.

در پاسخ این مطلب می‌توان گفت: بحث انفال و اموال دولت اسلامی یک بحث دامنه دار و دشواری است که در این اوراق کوتاه نمی‌‏تواند به طور عمیق مورد بررسی قرار گیرد. لیکن به طور اختصار و نتیجه گیری می‌توان گفت که: گرچه فدک یکی از غنائم و اموال عمومی بود و به مقام نبوت و امامت یعنی حاکم شرعی اسلام تعلق داشت لیکن چنان که قبلاً گفته شد بدون توسل به جنگ برای مسلمانان مفتوح شد و بر طبق نصوص اسلامی و سیره پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله این گونه اموال جزء اموال خالصه پیغمبر محسوب می‌شود. البته املاک خالصه ملک شخصی نیست و به مقام حاکم شرعی اسلام تعلق دارد ولی با سایر اموال عمومی فرق دارد. اختیار آنها در دست پیغمبر است اما در مورد مصرف محدودیتی ندارد و دارای اختیارات وسیع و دامنه‌داری است. مصرف آنها به صلاحدید و مصلحت اندیشی او واگذار شده است. حتی اگر مصالح عمومی اقتضا کرد می‌تواند قطعه یا قطعاتی از آن را به شخص یا اشخاص معینی واگذار کند که از منافع آن بهره‌مند شوند. این قبیل تصرفات در اسلام بی‌سابقه نیست. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله قطعاتی از اراضی خالصه را به اشخاصی واگذار نموده که اصطلاحاً اقطاع نامیده می‌شود.

بلاذری می‌نویسد: رسول خدا قطعاتی از زمین های بنی ‏نضیر را به «ابوبکر» و «عبدالرحمان بن عوف» و «ابودجانه» و غیر اینها واگذار نمود.

باز هم بلاذری می‌نویسد: رسول خدا یک قطعه از زمین‌های بنی ‏نضیر را با درختان خرما به «زبیر بن عوام» واگذار کرد.

همو می‌‏نویسد: رسول خدا یک قطعه زمین را که دارای کوه و معدن بود به «بلال» واگذار نمود.

و می‌نویسد: رسول خدا چهار قطعه زمین به علی بن ابی‌طالب علیه‏‌السلام واگذار کرد. (12).

پس نباید در این جهت تردید نمود که حاکم شرعی اسلام حق دارد مقداری از اراضی خالصه را به شخص معینی واگذار کند که از منافع آن استفاده نماید. پیغمبر اسلام نسبت به بعضی از افراد این عمل را انجام داده است. علی بن ابی طالب علیه‏‌السلام و ابوبکر و عمر و عثمان نیز از این قبیل بخشش‌ها داشته‏اند.

بنابراین، از لحاظ قوانین شرع مانع ندارد که رسول خدا اراضی فدک را به فاطمه زهرا علیهاالسلام واگذار نموده باشد لیکن اثبات آن محتاج به دلیل است.

دلیل بخشش

بر طبق اخبار و احادیثی که به ما رسیده پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله فدک را به حضرت زهرا واگذار نموده است. از باب نمونه:

ابوسعید خدری روایت کرده که وقتی آیه «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَهُ» نازل شد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به فاطمه فرمود: فدک مال تو باشد.

عطیه روایت کرده که وقتی آیه «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَهُ» نازل شد رسول خدا فاطمه علیهاالسلام را نزد خویش طلبید و فدک را به او واگذار کرد.

علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فدک را به حضرت فاطمه واگذار نمود. (13).

حضرت صادق علیه‏‌السلام فرمود: وقتی که آیه «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَهُ وَالْمِسْکینَ» (14) نازل شد پیغمبر اکرم به جبرئیل فرمود: مسکین را می‌‌شناسم ذوی‌القربی چه کسانی هستند؟ عرض کرد: اقارب تو می‌‏باشند. پس رسول خدا امام حسن و امام حسین و فاطمه علیهم‌السلام را به نزد خویش خواند و فرمود: خدا به من دستور داده که حق شما را بدهم. بدین جهت فدک را به شما واگذار کردم.

ابان بن تغلب می‌گوید: به حضرت صادق علیه‏‌السلام عرض کردم: آیا رسول خدا فدک را به فاطمه داده بود؟ فرمود: فدک از جانب خدا برای فاطمه تعیین شده بود.

حضرت صادق علیه‏‌السلام فرمود: فاطمه علیهاالسلام به نزد ابوبکر آمد و فدک را مطالبه نمود.

ابوبکر گفت: باید برای مدعای خودت شاهد بیاوری. ام ایمن برای ادای شهادت حاضر شد. ابوبکر به او گفت: به چه شهادت می‌‏دهی؟ گفت: شهادت می‌‏دهم که جبرئیل نزد محمد آمد و عرض کرد: خدا می‌فرماید: «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَهُ»پیامبر به جبرئیل فرمود: ازخدا سئوال کن ذوی القربی چه کسانی هستند؟ عرض کرد: فاطمه ذوی القربی است. پس رسول خدا فدک را به فاطمه واگذار نمود. (15).

ابن عباس روایت کرده که وقتی آیه «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَهُ» نازل شد رسول خدا فدک را به فاطمه علیهاالسلام واگذار کرد. (16).

از این قبیل احادیث که در شأن نزول آیه وارد شده استفاده می‌شود که رسول خدا از جانب پروردگار جهان مأموریت داشته که فدک را به عنوان حق ذوی القربی در اختیار فاطمه زهرا قرار دهد و بدین وسیله بنیان اقتصادی خانواده حضرت علی علیه‏‌السلام را که در راه اسلام آن همه جهاد و فداکاری نمود تقویت نماید.

درآمد فدک

در مورد درآمد فدک نقل‌های مختلفی وجود دارد. راوندی آن را بالغ بر 24 هزار دینار در سال نوشت.(17) سید بن طاووس آن را بالغ بر 70 هزار دینار در سال، و برخی هم بیشتر و گاهی کمتر از آن نوشته ‏اند و همانگونه که ملاحظه می‌شود رقم درشتی به حساب می‌‏آمد که اگر بنای مصرف برای یک خانواده باشد، زندگی شاهانه ‏ای در سایه آن بوجود می‌‏آید.

اما علی علیه‏‌السلام و فاطمه علیهاالسلام از این منبع استفاده شخصی نداشتند و هرگز از درآمد آن سیر نخوابیدند زیرا می‌‏دانستند در گوشه و کنار جامعه اسلامی گرسنگان بسیارند و ایتامی که با شکم گرسنه سر بر بستر بگذارند اندک نیستند. بدین ‏سان تمام درآمد فدک صرف فقرا و مستمندان می‌شد و فاطمه علیهاالسلام خود همانگونه که می‌دانید با چادری و جامه ‏ای وصله‏ دار زندگی می‌کرد، خوراکش نان خشک و بسترش پوست گوسفند بود و هم شنیدید که فرزندان او اغلب در گرسنگی بسر می‌بردند.

فدک پس از وفات پیامبر (ص)

بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و پس از ماجرای سقیفه به فاصله چند روز، فرمان مصادره فدک صادر شد. به دستور هیئت حاکمه، وکلاء و کارگزاران فاطمه علیهاالسلام را از فدک بیرون کردند و افراد دیگری به جایشان منصوب شدند. (18).

ابن ابی الحدید می‌نویسد: فاطمه زهرا علیهاالسلام ده روز بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله برای اعتراض به مصادره فدک نزد خلیفه حضور یافت. (19).

سالها بعد از این واقعه علی علیه السلام در شکایت از وقایع آن روزها چنین می‌نگارد:

«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظللته السماء فشحت علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم اخرین و نعم الحکم الله». (20)؛ از همه آنچه آسمان سایه بر آن گسترده بود تنها فدکی در دست ما بود که گروهی بر آن حرص ورزیدند و گروهی آن را رها ساختند و خدا نیکو داوری است.

به نوشته بلاذری فاطمه علیهاالسلام برای بازگرداندن فدک نزد ابوبکر رفت و با او به گفتگو پرداخت او به ابوبکر گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را در زمان حیاتش به من عطا نموده پس آن را به من بازگردان.» علی علیه السلام نیز بر راستی گفتار فاطمه علیهاالسلام شهادت داد ولی ابوبکر نپذیرفت و شاهدی دیگر خواست. «ام ایمن» خدمتکار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به شهادت برخاست ولی خلیفه پاسخ داد که: دختر پیامبر صلی الله علیه و آله! شهادت جز با دو مرد و یا یک مرد و دو زن روا نیست و ادعای فاطمه علیهاالسلام را رد کرد. (21).

پینوشت:

(1) معجم البلدان، ج 4، ص 238.

(2) سوره حشر آیه ۷.

(3) بحار الانوار، ج 21، ص22؛ ج29، ص110؛ تهذیب الاحكام، ج1، ص424؛ الخرائج، ج1، ص۱۱۳.

(4) بحار الانوار، ج 21، ص22ـ25؛ ج29، ص105.

(5) بحار الانوار، ج 21، ص 23.

(6) بحار الانوار، ج 29، ص 118.

(7) بحار الانوار، ج 29، ص 123، ح 25.

(8) بحار الانوار، ج 29 ص 330ـ347؛ الغدیر، ج۷، 194ـ197؛ طبقات ابن سعد، ج۵، ص286؛ الكامل، ج۷ ، ص335.

(9) شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 107.

(10) بحار الانوار، ج 29، ص 396، ح 2.

(11) بحار الانوار، ج 29، ص 396، ح 3.

(12) فتوح البلدان، ص 27ـ34.

(13) کشف الغمه، ج 2، ص 102.

(14) سوره اسراء آیه 26.

(15) تفسیر عیاشی، ج 2، ص 287.

(16) در المنثور، ج 4، ص 177.

(17) خرائج، ص 9.

(18) تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 272.

(19) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 263.

(20) نهج البلاغه، نامه علی (ع) به عثمان بن حنیف شماره 45.

(21) فتوح البلدان، ص 44.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا