پیوند با سرچشمه هستی
راز ماندگاری و پایندگی ریحانه سرفراز پیامبر این است که سراپا شور و اخلاص و تلاش و کوشش سازنده و جهاد شایسته و هماره و همه جانبه است تا خود را به سرچشمه حیات و هستی پیوند زند.
او اگر در برابر حق ذرهای ناچیز و یا وجودی شکوهبار و گرانقدر است، اگر چشمهای روان از ارزشها و والاییها و یا کوثری پربرکت و جوشان از معنویت و عظمت است، با همه وجود در برابر حق، خضوع و خشوع میکند و با همه وجود میکوشد و به جهادی سترگ دست میزند تا در پرتو عبادت و بندگی، پرستش و نیایش، دعا و راز و نیاز، ایمان و اخلاص وصف ناپذیر، حالات معنوی و روحانی، ایثار و فداکاری، انفاق و دستگیری از محرومان، زهد و پارسایی، قناعت و سرفرازی، عدالت خواهی و ستم ستیزی، جهاد و آزادگی، تربیت فرزندان تاریخ ساز، همگامی و همپروازی با علی علیهالسلام، آراستگی به ارزشها و والاییها، انجام کارهای شایسته و بایسته، رنگ پذیری و الگوگیری از حق، و تخلق به اخلاق الهی، خود را به اقیانوس ابدیت برساند و قطره وجود را به آن یگانه بی همتا و هستی بخش و پاینده و برپادارنده پیوند زند؛ به آن ذات جاودانه اتصال یابد و رنگ و ویژگی و خاصیت مورد نظر او را بپذیرد و خود را در او محو سازد.
از همین دیدگاه است که آن حضرت لذت معنوی و روحی یاد خدا و راز و نیاز و زمزمه جانانه با او را با هیچ چیز دیگر مبادله نمیکند.(1)
شب عروسی و لحظات رسیدن به وصال بهترین یار و بهترین انسان آفرینش را شب عشق معنوی میسازد و دست در دست یار به عبادت معشوق و نماز میایستد. “فانشدک الله ان قمت الی الصلاه فنعبد الله تعالی هذه اللیله” (2) .
در بهاران جوانی به گونهای معبود و معشوق را میپرستد و عبادت میکند که نور معنویت آن، روشنی بخش فرشتگان میگردد و خدا آنان را به نظاره کردن بر عبادت شگفت انگیز و جاندار و خالصانه او دعوت میکند.
در این جا به یکی چند نمونه در این مورد مینگریم و میگذریم:
– محدثان و مورخان و سیره نویسان، در این مورد آوردهاند که روزی پیامبر گرامیرو به ریحانه سرفرازش کرد و فرمود: فاطمه جان! هم اکنون فرشته وحی از سوی پروردگارم آمده و پیام آورده است که آنچه فاطمه از بارگاه او بخواهد، پذیرفته است؛ بگو چه خواستهای داری؟
او فرمود: “شغلنی عن مسئلته لذة خدمته، لا حاجة لی غیر النظر الی وجهه الکریم” (3) .
لذت معنوی و روحانی وصف ناپذیری که ایستادن در بارگاه او و از عبادت و بندگیاش احساس میکنم، مرا از هر خواسته دیگری باز میدارد؛ به همین جهت تقاضایی جز این ندارم که هماره ناظر جمال زیبا و والای معنوی آفریدگار خویش باشم و در خدمت و در محضر او و پیوند و ارتباط معنوی من با ذات پاک او بیشتر و دوستانهتر و خالصانهتر و عاشقانهتر باشد.
– آن انسان والا در شب عروسی و در آغازین لحظات خاطره انگیز زندگی نویناش با امیر والاییها، در پاسخ همتا و هم پرواز زندگیاش که از حال او میپرسید، چنین پاسخ داد:
“تفکرت فی حالی و امری عند ذهاب عمری و نزولی فی قبری فشبهت دخولی فی فراشی بمنزلی کدخولی الی لحدی و قبری فانشدک الله ان قمت الی الصلاه فنعبد الله تعالی هذه اللیله”
هم اکنون در مورد حال و روز و سرنوشت و رفتار خویش میاندیشم، به یاد پایان زندگی این سرا و غروب لذتها و خوشیهای آن و فرود به فرودگاه قبر؛ بر این فکر میکنم که امروز از خانه پدر به خانه همتای زندگی مشترکم آمدهام و روزی دیگر از این خانه به سوی آرامگاهم خواهم رفت؛ از این رو تو را ای یار باوفای راه حق، به خدا سوگند میدهم که به پاخیز تا در بارگاه خدا به نماز ایستیم و این شب آغازین زندگی مشترک و این ساعتهای خاطره انگیز را به پرستش و عبادت او برخیزیم.
– پیامبر در وصف روح و حقیقت این پیوند و این پرستش میفرماید:
“و اما ابنتی فاطمة فانها سیدة نساء العالمین…. متی قامت فی محرابها بین یدی ربها زهر نورها لملائکة السماء کما یزهر نور الکواکب لاهل الارض و یقول الله عزوجل لملائکته: یا ملائکتی، انظروا الی امتی فاطمة سیدة امائی قائمة بین یدی ترعد فرائصها من خیفتی و قد اقبلت بقلبها علی عبادتی اشهدکم انی قد امنت شیعتها من النار….” (4)؛ و اما دخت سرافرازم، فاطمه، سالار زنان عصرها و نسلهاست. او پارهای از وجود من، نور چشم من، میوه دل من و روح و روان من است. فاطمهام حوریهای است در سیمای انسان. هنگامی که او در پرستشگاه خویش برای عبادت و راز و نیاز میایستد و نام و یاد پرشکوه خدا را زیر لب زمزمه میکند و در پیشگاه او قرار میگیرد، نور معنویت او بر فرشتگان آسمانها میتابد؛ درست همان گونه که نور ستارگان بر زمینیان. در آن هنگام خدا به فرشتگانش میفرماید: هان ای فرشتگان من! به فاطمه، سالار زنان بنگرید که چگونه در برابر من به عبادت ایستاده است و چه سان از احساس عظمت معنوی پروردگارش بر خود میلرزد و با چه حضور قلب و خشوع معنوی، خدایش را میپرستد!
من شما را به گواهی میگیرم که پیروان راستین او را در آتش نسوزانم و به آنان امن و امان بخشم.
پینوشت:
(1) ریاحین الشریعة، ج 1، ص 105.
(2) ارشاد مفید، ج 1، ص 270؛ احتجاج، ص 133؛ احقاق الحق، ج 4، ص 481، ح 41.
(3) ریاحین الشریعة، ج 1، ص 105.
(4) بحارالانوار، ج 43، ص 172؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 34.