دفاع و یادآوری فضائل اهل بیت

در آن هنگامه غم آلود که علی علیه‌‏السلام را به زور به سوی مسجد می‌‏بردند، فاطمه علیهاالسلام میان جمعیت آمد و بین امام و آنها قرار گرفت، و فرمود:

سوگند به خدا، نمی‌گذارم پسر عموی مرا ظالمانه به سوی مسجد بکشانید. وای بر شما! چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید و به خانواده‏ او ستم نمودید، با این که رسول خدا پیروی از ما و دوستی با ما را به شما سفارش کرده و فرمود که از اهل بیت علیهم‌السلام اطاعت نمایید، که خداوند فرمود:

قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى (1)

«به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمی‌‏خواهم، جز آن که با اهل بیت من دوستی نمایید.» (2)

تهدید به نفرین کردن

امام صادق علیه‌‏السلام نقل می‌‏فرماید:

در آن لحظه که امام علی علیه‌‏السلام را به سوی مسجد می‌‏بردند، و هیچ کس در آن غربت و تنهایی دفاع نمی‌‏کرد، حضرت زهرا علیهاالسلام خود را به امام رساند، و خطاب به عمر فرمود:

ای پسر خطاب! سوگند به خدا اگر کراهت نداشتم که بی گناهان گرفتار بلای الهی شوند، نفرین می‏‌کردم و آنگاه می‌‏فهمیدی که نفرین من خیلی زود تحقق می‌‏پذیرد. (3)

دفاع از امام در مسجد

آنگاه که امام را مظلومانه و با ستم به مسجد بردند، حضرت زهرا علیهاالسلام وارد مسجد شد و فرمود:

خلوا عن ابن عمی‌ فوالذی بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لأنشرن شعری و لأضعن قمیص رسول ‏الله صلی الله علیه و آله علی رأسی و لأصرخن الی الله تبارک و تعالی فما ناقة صالح بأکرم علی الله من ولدی. (4)

پسر عمویم را رها کنید. سوگند به آن که محمد صلی الله علیه و آله را به حق برانگیخت اگر از او دست نکشید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سر افکنده و به درگاه خدا ناله و فریاد خواهم زد، یقین بدانید که ناقه صالح، در نزد خدا گرامی‌‏تر از فرزندان من نیست.

دفاع از جان امام

پس از بردن امام به مسجد، در آن ازدحام جمعیت، عمر با شمشیر برهنه تهدید کرد که اگر با ابوبکر بیعت نکنی گردنت را می‌‏زنم، در این هنگام حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به ابوبکر فرمود:

ای ابوبکر! آیا می‌خواهی شوهرم را از دستم بگیری؟ سوگند به خدا اگر دست از او برنداری، موی سرم را پریشان می‌‏کنم و گریبان چاک زده کنار قبر پدرم رسول خدا می‌‏روم. (5)

سپس دست امام حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت تا در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله با نفرین و ناله تهدید خود را تحقق بخشد. امام علی علیه‌السلام به سلمان فرمود:

«سلمان! فاطمه را دریاب، گویی دو طرف مدینه را می‌نگرم که به لرزه درآمده، سوگند به خدا اگر فاطمه علیهاالسلام موی خود را پریشان کند و گریبان چاک نماید و در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمی‌‏ماند، و زمین همه‏ آنها را در کام مرگبار خود فرو می‌‏برد.»

سلمان شتابان خدمت زهرا علیهاالسلام رسید و گفت:

ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! خداوند پدرت را مایه‏ رحمت جهانیان قرار داده است، خواهش می‌کنم به خانه برگرد و نفرین در حق مردم نادان مکن.

حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد:

ای سلمان! آنها قصد جان علی علیه‌السلام را دارند، و من در شهادت علی علیه‌‏السلام نمی‌توانم صبر کنم، صبرم تمام شده، مرا به حال خود بگذار تا کنار قبر پدرم بروم، موهایم را پریشان نمایم، گریبان چاک دهم، و به درگاه خدا ناله سر دهم. (6)

سلمان فارسی که فاطمه علیهاالسلام را برای ناله و نفرین مصمم یافت، گفت: امام علی علیه‌السلام مرا فرستاد و فرمود که به شما بگویم: فاطمه! به خانه بازگردید و از ناله و نفرین خودداری کنید.

وقتی حضرت زهرا علیهاالسلام پیام امام را شنید، فرمود:

«حال که شوهرم و امام من، فرمان داده که به خانه بازگردم، می‌روم و صبر می‌‏کنم و سخن آن بزرگوار را می‌‏پذیرم و از او اطاعت می‌‏کنم.» (7)

دفاع تا رهایی و سلامت امام

آنگاه که سلمان فارسی از یگانه دخت پیامبر خواست تا دست از نفرین و ناله بردارد، و به خانه بازگردد، فرمود:

وای بر آنان ای سلمان! آنها می‌‏خواهند دو فرزند من حسن و حسین علیهماالسلام را یتیم و بی ‏سرپرست نمایند، ای سلمان! سوگند به خدا از درب مسجد مدینه پا بیرون نمی‌گذارم تا آن که پسر عموی خود را با چشمان خودم، (رها شده و) سالم مشاهده نمایم. (8)

پس از لحظاتی چند که در میان سکوت و اندوه و شگفتی حاضران، مهاجمین دست از امام کشیدند و امام علی علیه‌السلام تنها و مظلوم از مسجد مدینه بیرون آمده و راه خانه را در پیش گرفت، حضرت زهرا علیهاالسلام به شوهر معصوم خود نگریسته و فرمود:

علی جان! جانم فدای جان تو، و جان و روح من سپر بلاهای جان تو! یا اباالحسن! همواره با تو خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی به سر می‌بری، با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی، باز هم با تو خواهم بود. (9)

انتقاد شدید حضرت از مردم

پس از پیامبر صلی الله علیه و آله مردم، در خانه حضرت جمع شدند. حضرت دم درآمدند و با مردم چنین سخن گفتند:

مردمی با حضوری زشت‌‏تر از حضور شما در خانه‌‏ام نمی‌‏شناسم. جنازه‏ رسول خدا را در پیش روی ما وانهادید و خلافت را در میان خود قطعی کردید رهبری را به ما واگذار نکردید و هیچ حقی برای ما در نظر نگرفتید. گویا شما از گفته‏ پیامبر در روز غدیر خم باخبر نبودید!

به خدا سوگند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن روز ولایت و رهبری را برای علی علیه‌‏السلام قرار داد تا با این عمل، امید شما را از خلافت قطع کند ولی شما پیوند‌های بین خود و پیامبرتان را قطع کردید و خداوند در دنیا و آخرت، به آنچه بین ما و شما گذشته رسیدگی خواهد کرد. (10)

قهر حضرت با خلیفه

فاطمه‌‏ی زهرا علیهاالسلام پس از وفات پیامبر خدا پیش ابوبکر آمد و فرمود:

ای ابابکر، اگر تو بمیری چه کسی از تو ارث می‌‏برد؟

ابوبکر پاسخ داد: اهل و فرزندانم.

حضرت فرمود: پس چرا من از پدرم ارث نمی‌‏برم.

ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا، کسی از پیامبر ارث نمی‌‏برد. ولی بر هر که پیامبر انفاق می‌کرد من هم انفاق می‌‏کنم و به هر کسی چیزی می‌‏داد من هم می‌‏دهم.

حضرت فرمود: به خدا سوگند تا زنده‏‌ام، با تو سخن نخواهم گفت و تا هنگام مرگ با او سخن نگفت. (11)

اعتصاب در حرف زدن با عمر

پس از تهاجم به منزل علی علیه‌السلام، و دفاع شایسته حضرت زهرا علیهاالسلام، و جرأت و جسارت عمر در آتش زدن درب منزل، حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

ای ابوبکر! چه زود کینه‏‌های پنهانی خود را علیه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله ظاهر کردید؟ سوگند به خدا تا زنده ‏ام با عمر سخن نخواهم گفت. (12)

سخنرانی در نکوهش پیمان شکنان

قالت: معاشر الناس المسرعة الی القیل الباطل، المغضیة علی الفعل القبیح الخاسر، «افلا تتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (13)، کلا بل ران علی قلوبکم ما اساتم من اعمالکم فاخذ بسمعکم و ابصارکم و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتصبتم لتجدن و الله محمله ثقیلا و غبه و بیلا اذا کشف لکم الغطاء و بان ما وراءه الضراء و بدالکم من ربکم ما لم تکونوا تحتسبون «وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ». (14)

ای مردم! که به سوی سخن باطل شتابیدید، و اعمال زشت و زیانکارانه‏ (اینها) را نادیده می‌‏گیرید، آیا در قرآن تدبر و تامل نمی‌کنید؟ یا بر دلهاتان مهر و قفل زده شده است که سخن حق را نمی‌‏شنوید؟

نه! بلکه اعمال سوء و کردار بد شما است که پرده بر دلهاتان کشیده و گوشها و چشمهای شما را گرفته است! و چه بد تأویل و تفسیری «از دین و آیین کردید!»

و چه بد نظریه و رأیی دادید «که حق را از اهلش گرفتید و بدست نااهلان دادید» و چه بد «گناه و ستمی» را «که کردید» گران خواهید یافت و سرانجامش را سخت و دشوار، در آن روز که پرده از کار شما برداشته شود، و کیفری که در انتظار شماست، آشکار گردد و عذابی را که خدای تعالی برای شما آماده کرده که گمان آنرا نداشته‌اید، بر شما نمایان گردد، و در آن روز است که اهل باطل دچار زیان و خسران می‌‏گردند. (15)

فدک، حق الهی فاطمه سلام الله علیها

پس از استقرار حکومت، ابوبکر، بر اساس مشورت با صاحب نظران خود، فدک را که رسول خدا صلی الله علیه و آله در دوران زندگانی خود به امر الهی به فاطمه علیهاالسلام بخشیده بود، غصب و کارگران آن حضرت را بیرون کرده و آن مزرعه را در اختیار خود گرفت.

حضرت زهرا علیهاالسلام برای اثبات حقانیت خویش چنین فرمود:

اما درباره‏ فدک، همانا خداوند بزرگ قرآن را بر پیامبرش نازل فرمود، و در آن امر کرد که حق من داده شود. «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ.»

چون من و فرزندانم نزدیکترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم. رسول خدا فدک را به من و فرزندانم اعطا فرمود و آنگاه که حضرت جبرئیل آیه‏ «درماندگان و مسافران» (16) را بر پیامبر تلاوت کرد، پدرم فرمود: «یتیمان و مساکین» کسانی هستند که در سایه سار بارگاه الهی دست بر دامان پیامبر خدا و خاندانش دارند و با فاطمه و فرزندان او زندگی می‌کنند در دنیا و آخرت، و «ابن السبیل» آنهایند که راه اهل بیت علیهم‌‏السلام را می‌روند.

عمر گفت:

پس خمس و غنائم جنگی و اموال عمومی کشور همه مال شما و پیروان شماست؟!

پاسخ داد: اما باغهای فدک، خداوند در قرآن (بخشیدن) آن را به من و فرزندانم واجب کرده است، غیر از پیروان و شیعیان ما، اما خمس را خداوند برای ما و عموم پیروان و شیعیان ما تقسیم فرموده است، همانگونه که در قرآن خوانده می‌شود.

(عمر) دیگر بار پرسید: پس سهم دیگر مهاجرین و انصار و تابعین چیست؟

فاطمه علیهاالسلام توضیح داد:

آنها اگر پیروان و شیعیان ما باشند، از صدقات مشخص شده در کتاب خدا بهره‌مند می‌‏باشند. خداوند بزرگ و پیامبرش به اینگونه تقسیم اموال عمومی رضایت داده‌‏اند که میزان بهره بردن از اموال عمومی، دوستی و اطاعت از خدا و اهل بیت علیهم‌‌‏السلام است نه دشمنی و مخالفت، و (آگاه باشید) هر کس با ما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است، هر کس با ما مخالفت کند با خدا مخالفت کرده است و آن کس که با خدا دشمنی و مخالفت کند، عذاب دردناک و مجازات شدید از ناحیه‏ خداوند در دنیا و آخرت بر او واجب می‌‏گردد.

عمر گفت: ای دختر محمد! برای ادعای خود دلیل و مدرک بیاور.

حضرت فاطمه علیهاالسلام جواب داد:

شما جابر بن عبدالله و جریر بن عبدالله را قبول دارید و سخن آنان را تصدیق می‌کنید و از آنها دلیل و مدرک نمی‌خواهید، (هر چه خواستند گفتند، پذیرفتید و به آنها دادید) چه شده است که از من دلیل و بینه می‌طلبید؟ مدرک من در قرآن است. (17)

بشارت اعطای فدک به فاطمه سلام الله علیها و فرزندانش

ای ابوبکر! تو می‌‏شناسی و می‌دانی که حق ما اهل بیت غصب شده است. حقی که از صدقات و غنائم داریم که خداوند در آیه مربوط به غنائم و مصرف خمس آن را توضیح داده است: «اگر به خدا و آنچه بر بنده‏ خود در روز فرقان که دو گروه به هم رسیدند، نازل کردیم، ایمان آورده‌اید، بدانید هرگاه چیزی را به غنیمت گرفتید، خمس آن برای خداوند و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.» (18)

ابوبکر گفت: آیا فدک را به طور کامل باید تسلیم شما کنم و مال شماست؟

حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد:

آیا فدک مال تو است؟ و یا به نزدیکان تو اختصاص دارد؟

ابوبکر گفت: من آن را در رابطه با مصالح مسلمین خرج می‌‏کنم.

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:

این حکم الهی نیست (که اموال مشخص مردم را تصاحب کنی) و پدرم رسول خدا چنین دستوری به ما نداده است. در صورتی که از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول آیه شنیدم که فرمود: بشارت باد ای فرزندان محمد صلی الله علیه و آله که مایه‏ غنا و بی ‏نیازی شما رسیده است.

ابوبکر که دیگر عذری نمی‌‏توانست بیاورد، به تفسیر شخصی خویش متوسل شد و گفت:

علم من اجازه نمی‌‏دهد که طبق این آیه، فدک را تماماً به شما تحویل دهم. (19)

جای بسی شگفتی است، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از نزول همین آیه، فدک را به فاطمه علیهاالسلام می‌‏بخشد، اما علم ابوبکر برای قرآن و فرمان الهی و عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله، اجازه نمی‌هد تا دست از غصب فدک بردارد؟!

اثبات ارث با آیات قرآن

حضرت زهرا علیهاالسلام وقتی غصب فدک را محکوم کرد، از ابوبکر پرسید:

چرا ارث مرا از رسول خدا غصب کردید؟

ابوبکر پاسخ داد: پیامبر ارث نمی‌گذارد.

حضرت فاطمه علیهاالسلام با آیات قرآن ادعای او را مردود شمرد و فرمود:

ابوبکر! آیا به خدا کافر شده‌ای و کتاب خدا را تکذیب کرده‌ای؟ خداوند در قرآن کریم فرموده است: (20) وصیت می‌کند خداوند شما را درباره‏ فرزندانتان که پسر دو برابر دختر ارث می‌‏برد. (21)

اثبات ارث با مناظره و استدلال عقلی و شرعی

حضرت زهرا علیهاالسلام پس از غصب فدک در یک مناظره‌ی کوبنده از ابوبکر سئوال کرد:

ای ابوبکر! چه کسی از تو ارث می‌‏برد، هنگامی که مُردی؟

ابوبکر پاسخ داد: زن و فرزندانم.

حضرت زهرا علیهاالسلام ادامه داد:

پس چه شده است که من (دختر رسول خدا) از پدرم ارث نمی‌‏برم؟

ابوبکر پاسخی نداشت. فقط ادعای خود را مطرح کرد که «پیامبر ارث نمی‌‏گذارد.»

حضرت زهرا علیهاالسلام در حالی که خشمی مقدس همه‏ وجود او را گرفته بود، فرمود:

سوگند به خدا تو را نفرین می‌‏کنم، سوگند به خدا تا زنده‌ام کلمه‌‏ای با تو صحبت نخواهم کرد (22)

اثبات ارث با شهادت شاهدان

پس از آنکه ابوبکر در برابر استدلالهای روشن قرآنی حضرت زهرا علیهاالسلام جوابی برای غصب فدک نداشت، و برای اثبات حدیث جعلی به شهادت عایشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغین آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.

از این رو، ام ایمن و اسماء بنت عمیس به نفع حضرت زهرا علیهاالسلام در اعطای فدک از طرف رسول خدا به دخترش گواهی دادند. اما عمر و ابوبکر تسلیم نمی‌‏شدند.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

آیا مگر از پدرم رسول الله صلی الله علیه و آله نشنیده‌اید که فرمود: اسماء و ام ایمن از اهل بهشتند؟

ابوبکر و عمر گفتند: آری شنیدیم.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:

پس چرا با گواهی آن دو نفر فدک را تحویل من نمی‌دهید؟ آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت داده‌اند؟ و چون پاسخ مثبتی از آن دو نفر نشنید در حالی که درد آلود، رسول خدا را می‌‏خواند، فرمود:

پیامبر خدا مرا خبر داده است، من اول کسی هستم که به آن حضرت ملحق می‌‏گردم. پس سوگند به خدا که از ابوبکر و عمر در حضور پیامبر شکایت می‌‏کنم. (23)

مناظره در اجتماع مسلمین

حضرت فاطمه علیهاالسلام، همراه با حضرت امیرالمؤمنین علیه‌‏السلام و فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام، به سوی خانه‏‌های مهاجرین و انصار رفت، و آنها را به یاری طلبید و روزی دیگر در جمع مسلمین ابوبکر و عمر را مخاطب قرار داد و فرمود:

آیا باغهای فدک در دست من نبود؟ و وکلا و کارگران من در آن کار نمی‌‏کردند؟ و من از میوه‌‏ها و سبزیجات آن نمی‌‏خوردم؟ آن هم در روزهایی که رسول خدا زنده بودند؟

عمر و ابوبکر گفتند: آری.

حضرت فاطمه علیهاالسلام ادامه داد:

پس آن چه که در دست من بود، برای گرفتن آن چرا از من سئوال نکردید؟ و از مدرک و سند آن نپرسیدید؟

عمر و ابوبکر گفتند: برای این که فدک جزو اموال مسلمین است.

حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به آن دو نفر در حالی که جمعیت فراوانی اطرافشان گرد آمده بودند فرمود:

آیا شما اراده کردید آن چه را که رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام داده است، دگرگون سازید؟

و درباره‏ ما اهل بیت حکمی نمایید که درباره‏ دیگران روا نمی‌‏دارید؟ ای مردم مدینه! بشنوید، این دو نفر چه می‌گویند و چه می‌‏کنند؟

از شما دو نفر می‌‏پرسم:

آیا اگر من اموالی را که در دست مسلمانان است، ادعا نمایم از من دلیل و مدرک می‌خواهید، یا از دیگران و صاحبان اموال؟

گفتند: از تو که مدعی اموال دیگرانی.

حضرت فاطمه علیهاالسلام دیگر بار پرسید:

حال اگر مسلمانان اموالی را که در دست من است، ادعا نمایند، از آنها باید دلیل و مدرک بطلبید یا از من؟

عمر در حالی که سخت عصبانی شده بود جواب نداد و همان حرف قبلی را تکرار کرد که: فدک جزو اموال مسلمین است.

حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به جمعیت حاضر فرمود:

کافی است، شما را به خدا سوگند می‌‏دهم،

 ای مردم!

آیا از پیامبر خدا شنیدید که می‌فرمود: همانا دخترم فاطمه سید و بزرگ زنان اهل بهشت است؟

جمعیت همگی گفتند: آری از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدیم.

پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:

ای مردم آیا سید و بزرگ زنان بهشتی ادعای باطل می‌کند و اموالی را می‌‏گیرد که مال او نیست؟ ای مردم چگونه فکر می‌کنید؟ اگر چهار نفر علیه من به عمل زشتی شهادت دهند و یا دو نفر شهادت دهند که من دزدی کردم آیا آنها را تصدیق می‌‏کنید؟

در اینجا ابوبکر ساکت شد. ولی عمر گفت: آری، حد بر تو جاری می‌‏کنیم،

حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:

دروغ گفتی و دشمنی و پستی خود را ظاهر ساختی، مگر آن که اقرار کنی که بر دین محمد صلی الله علیه و آله نیستی. آن کس که به خود اجازه می‌‏دهد تا بر سید زنان بهشتی شهادت دروغ روا دارد یا بر او حدی جایز شمارد، کافر و مورد لعن و نفرین الهی است. زیرا آیات الهی را که بر پیامبر نازل شده است، منکر شده، خدایی که زشتی‌‏ها و پلیدی‌‏ها را از اهلبیت دور کرده و آنها را از هرگونه گناه و لغزشی پاک نموده، اجازه نمی‌‏دهد که کسی شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نماید، به علت آن که اهل بیت علیهم‌‏السلام از هر بدی معصوم و از هر عمل زشتی پاک و مطهرند.

ای عمر! به من بگو اهل این آیه کیست که اگر کسی بر همه و یا برخی از آنان شهادت دروغ بدهد که مثلاً آنان مشرک و یا کافر شده و یا کار زشتی انجام داده‌اند، آیا مسلمانها از آنها تبری جسته و بر آنان حد اجراء می‌‏کنند؟

گفت: آری، آنان با دیگر مسلمین یکسانند و تفاوتی با یکدیگر ندارند،

حضرت فرمود: دروغ می‌گویی و کافر شدی، آنان با دیگر مردم در این مسأله یکسان نیستند، زیرا خداوند آنان را از گناه و خطاء نگه داشته و درباره عصمت و طهارتشان آیه نازل کرده، پلیدی را از آن دور ساخته، و هر کس گواهی دیگران را علیه آنان تصدیق کند، خدا و رسولش را تکذیب کرده است….. (24)

اعتصاب در سخن گفتن با ابوبکر

پس از ماجرای زشت تهاجم به خانه‏ امام علی علیه‌‏السلام، و جسارتهای فراوان درون مسجد، و غصب فدک، و بی ‏اثر ماندن گواهی شاهدان، و مباحث استدلالی حضرت زهرا علیهاالسلام، و تداوم سیاستهای کودتایی سران سقیفه، در مبارزه‏ منفی با آنان خطاب به ابوبکر فرمود:

سوگند به خدا از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا شکایت تو را به خداوند خواهم نمود و در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد. (25)

میان ابوبکر و فاطمه چه گذشت؟

بخاری در صحیح خود، گفته است: (26)

عروه از عایشه روایت کرده که فاطمه دخت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شخصی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود از پدرش را که در مدینه و فدک به او داده بود و نیز از خمس خیبر مطالبه کند. پس ابوبکر گفت که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله گفته است: «آنچه را به ارث می‌‏گذاریم صدقه است و آل محمد از این مال می‌خورند…

و همانا آل محمد نیز از این مال می‌خورند و من به خدا پناه میبرم و یادآور امری نمی‌شوم که محمد (ص) آن را انجام داده باشد جز اینکه من نیز آن را ان شاء الله انجام دهم.

 تا آنجا که بخاری می‌گوید ابوبکر از اینکه چیزی به فاطمه تحویل دهد، خودداری کرد. پس فاطمه از ابوبکر در این مورد ناراحت شد و تا وقتی که وفات یافت، با او سخنی نگفت و پس از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شش ماه زندگی کرد و هنگامی‌ که وفات یافت، همسرش علی، وی را شبانه به خاک سپرد و خود بر او نماز گزارد و در مورد وی ابوبکر را مطلع نساخت.»

مسلم نیز در صحیح خود، عین واقعه را با تغییر اندکی در الفاظ نقل کرده، می‌گوید: «فاطمه خشمگین شد»، بجای ناراحت شد. (27)

از این دو روایت و دیگر روایتها، مطالب زیر را نتیجه می‌گیریم:

 این حادثه که میان حضرت فاطمه دخت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و خلیفه اول اتفاق افتاد، حقیقتی است که نه تکذیب آن ممکن است و نه بی‏ توجهی نسبت به آن زیرا که در متن صحیح‌ترین و مورد اعتمادترین کتاب‏‌‌ها نزد اهل سنت و جماعت، بلکه در کلیه منابع تاریخ و حدیث، به نحوی که بعد بیان خواهد شد، ثابت گردیده است.

حادثه اختلافی گذرا یا یک سوء تفاهم ساده نبوده بلکه مشکلی بزرگ است و این همان چیزی است که ما از کلمه «پس فاطمه از ابوبکر ناراحت شد» یا به تعبیر مسلم «پس فاطمه خشمگین شد» لمس می‌‏کنیم و خشم و ناراحت شدن، معنی‌اش یکی است و حاصل آن اینکه فاطمه به شدت بر ابوبکر خشمگین شد… علی رغم گفته خلیفه که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله گفت «ما به ارث نمی‌گذاریم» ولی فاطمه خشمگین شد.

خشم حضرت زهرا همچنان که در شدت آن اندک نبوده، در مدتش نیز کوتاه نبوده است بلکه تا وفات آن حضرت ادامه داشته، و چنانچه بخاری به نقل عایشه می‌‏گوید: «پس، از او دوری گزید و تا هنگامی که درگذشت، با وی سخن نگفت» و آن معنی آشکاری است که حالت خشم و اختلاف تا وفات آن حضرت، و بلکه تا پس از آن نیز ادامه یافت تا آنجا که ابوبکر بر او نماز نگزارد و بنا به وصیت آن حضرت شبانه و مخفیانه به خاک سپرده شد، به شرحی که بیان خواهیم کرد.

خشم حضرت زهرا تنها متوجه ابوبکر نبوده بلکه شامل خلیفه دوم نیز گردید، به دلیل آنکه از وی به عنوان یکی از نمازگزاران سخنی به میان نیامده و ضمن بحث آشکار خواهد شد که موضع ‏گیری ابوبکر و عمر یکی بوده یعنی موضع ‏گیری حضرت زهرا نسبت به آن دو و موضع گیریشان.

ابن قتیبه در تاریخ خود می‌‏گوید: «ابوبکر و عمر بر حضرت فاطمه وارد شدند و هنگامی که نزد وی نشستند، آن حضرت روی خود را از آنان به سوی دیوار، برگرداند… تا آنجا که می‌‏گوید:

آیا اگر با شما حدیثی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بیان کنم آن را می‌‏شناسید و به آن عمل می‌کنید؟

گفتند: آری.

گفت: شما را به خدا سوگند می‌‏دهم آیا از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نشنیده‌اید که فرمود: خرسندی فاطمه از خرسندی من و خشم فاطمه از خشم من است، پس هر کس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد.

گفتند: آری، آن را از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیده‌‏ایم،

گفت: پس من خداوند و فرشتگانش را گواه می‌گیرم که شما مرا به خشم آوردید و مرا خشنود نساختید و اگر با پیامبر صلی اللَّه علیه و آله روبرو شدم، از شما نزد وی شکایت خواهم برد. سپس فرمود: به خدا که در هر نمازی که بخوانم، شما را نفرین خواهم کرد». (28)

اعتصاب در سخن گفتن با ابوبکر و عمر

پس از آن که آبها از آسیاب افتاد، و هر چه خواستند روا داشتند، در روزهای واپسین حیات دختر پیامبر صلی الله علیه و آله، برای جلب افکار عمومی، ابوبکر و عمر به فکر عیادت و دلجویی از حضرت زهرا علیهاالسلام افتادند و زبان به عذرخواهی گشودند، و فکر می‌کردند که حضرت زهرا علیهاالسلام با آنان دشمنی خصوصی دارد، ولی پاسخ قاطع را دریافت نمودند که فرمود:

سوگند به خدا بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نمی‌‏گویم، تا به ملاقات خدا بشتابم و شکایت شما دو نفر را به خدا می‌‏برم، و توضیح خواهم داد که شما با خدا (و دین او) و با من چه کردید و چه اعمالی را مرتکب شدید. (29)

پینوشت:

(1) سوره شوری، آیه 23.

(2) کتاب عوالم، ج 11، ص 414.

(3) اصول کافی، ج 1، ص 460؛ الوافی، ج 2، ص 188.

(4) کتاب عوالم، ج 11، ص 211؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 118.

(5) عوالم، ج 11، ص 211؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 188؛ بحارالانوار، ج 43، ص 47.

(6) عوالم، ج 11، ص 406؛ اختصاص شیخ مفید، ص 181.

(7) عوالم، ج 11، ص 211؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 118؛ بحارالانوار، ج 43، ص 47.

(8) عوالم، ج 11، ص 406؛ اختصاص شیخ مفید، ص 181.

(9) کوکب الدری، ج 1، ص 196.

(10) بحارالأنوار، ج 28، ص 205؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 12.

(11) بحارالأنوار، ج 29، ص 206.

(12) الغدیر، ج 7، ص 77؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 13؛ بحار الانوار، ج 28، ص 322.

(13) محمد (ص)، 24.

(14) غافر، 78.

(15) بحارالانوار، ج 29، ص 305؛ احتجاج طبرسی، ج1، ص 104؛ کتاب عوالم، ج 11، ص 476.

(16) سوره بقره، آیه 177.

(17) بحارالانوار، ج 29، ص 195.

(18) سوره انفال، 41.

(19) شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 230.

(20) سوره نساء، آیه 11.

(21) وسائل الشیعة، ج 26، ص 96.

(22) کشف الغمة، ج 2، ص 37؛ بحارالانوار، ج 29، ص 206؛ مسند احمد، ج 1، ص 10.

(23) کتاب عوالم، ج 11، ص 436؛ تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 186.

(24) کتاب سلیم بن قیس، ص 678؛ بحارالانوار، ج 30، ص 305.

(25) الغدیر، ج 7، ص 230.

(26) صحیح بخاری، جزء پنجم،ص 177 در کتاب مغازی، باب غزوه خیبر.

(27) صحیح مسلم، کتاب جهاد، باب گفتار پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به ارث نمی‌‏دهیم، ج 3 ص 1380 و نیز بخاری آن را در کتاب وجوب خمس باب وجوب خمس آورده است.

(28) الامامة و السیاسة، «تاریخ الخلفاء»، ص 20.

(29) علل الشرایع، ج 1، ص 187؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 13؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 72.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا