رحلت عمو و مادر
فراق مادر
خدیجه کبری، ملکه عرب در نجابت و جلالت شهرتی بسزا داشت. در جود و بخشش و کرم افضل بانوان عرب بود. خدیجه بهترین مونس و انیس پیغمبر، قویترین مددکار روزهای سختی او بود. از بذل مال دریغ نکرد و با آن قدرت مالی و شهرت مقامی که داشت از هر لحاظ خود را در اختیار پیامبر و آرمانهای او گذاشت. به این جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله بسیار او را دوست میداشت و جبرئیل در اکثر مواقع که نازل میشد به خدیجه سلام میرساند. در سال دهم بعثت زمانی که هنوز بیش از یک سال از رهایی پیغمبر و یارانش از محاصره شعب نگذشته بود خدیجه و ابوطالب به فاصله کمی از یکدیگر از دنیا رفتند. این دو حادثه ناگوار به قدری در روح پیغمبر تأثیر گذاشت که آن سال را سال غم و اندوه نامید (1) زیرا از یک طرف بزرگترین یار و غمخوار و مشاور داخلی و شریک زندگی و مادر فرزندان خویش، خدیجه را از دست داد. از طرف دیگر، بزرگترین پشتیبان و مدافع او حضرت ابوطالب از دنیا رفت. به طوری که اوضاع داخلی و خارجی آن حضرت یک مرتبه دگرگون گشت و به علت از دست رفتن این دو حامی بزرگ، اذیت و آزار دشمنان شروع شد. گاهی سنگش میزدند. گاهی خاک به صورت مبارکش میپاشیدند. گاهی ناسزایش میگفتند. گاهی بدنش را خون آلود میکردند و در اکثر اوقات، هنگامی که با چهره ای غمناک و محزون به خانه میآمد، با صورت پژمرده و چشمهای اشکبار دختر عزیرش که در فراق مادر میگریست، روبرو میشد.
خدیجه از دنیا رفت در حالی که فاطمه علیهاالسلام پنج ساله بود و در این سن، تحمل درد یتیمی برای فاطمه علیهاالسلام بسیار سخت بود. چون خدیجه از دنیا رفت، پیامبر خدا به همراهی اصحاب، او را با احترام بسیار تشییع کرده و برای خاکسپاری به قبرستان حجون آوردند. ابوطالب و خدیجه علیهاالسلام را در قبرستان “حجون” به خاک سپردند و مسلمانان پاک دل بعدها برای تجدید خاطره فداکاریهایشان بر مزار آنان قبه و بارگاهی بنا کردند که هنگام تسلط وهابیها بر حجاز در سال 1343 قمری این بناهای پر افتخار ویران گردید.
پیامبر صلی الله علیه و آله خود به درون قبر رفت و خدیجه علیهاالسلام را که یادگار سالهای رنج و مجاهدت او بود به خاک سپرد.
در این باره حضرت امام صادق علیهالسلام میفرمایند: هنگامی که حضرت خدیجه دار فانی را وداع گفت، دخترش فاطمه علیهاالسلام به سراغ رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آمد و با تمام غم و غصه به دور او میگردید و میپرسید: ای رسول خدا! مادرم کجا رفت؟ در حالی که پیامبر الهی جواب نمیداد، فاطمه علیهاالسلام مرتب به دور آن حضرت میگردید و سؤال میکرد: مادرم کو؟ رسول خدا متحیر بود، دخترش را چگونه قانع کند؟ و چگونه دختر را از مرگ مادر آگاه سازد؟
در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرضه کرد: یا محمد! خداوند میفرماید: به فاطمه سلام مرا برسان و بر او بگو: مادرت در یک ساختمان زیبا در بهشت که بنای اصلی آن از مروارید و ستونهایش از یاقوت سرخ است، در کنار آسیه و مریم قرار گرفته است.
فاطمه علیهاالسلام چون این پیغام الهی را بشنید گفت: خداوند خودش سلام است از او سلام و بر او سلام باد. (2)
قابل توجه است که فاطمه علیهاالسلام حتی در سن پنج سالگی و دوران کودکی آن قدر عظمت دارد که خداوند بر او سلام و درود میفرستد و از جایگاه عظیم مادرش خبر میدهد.
بعد از وفات مادر
برخی از حوادث ناگواری که پس از ارتحال این دو یار بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاد به شرح زیر است:
فاطمه علیهاالسلام وقتی از خانه خارج میشد شاهد حوادث تلخی بود. گاهی میدید پدرش را اذیت میکنند و ناسزایش میگویند. یک روز دید دشمنان در مسجد الحرام نشستهاند و برای قتل پدرش نقشه میکشند، با چشم اشکبار به خانه بازگشت و تصمیم دشمنان را برای پدر تعریف نمود. (3).
روزی یکی از مشرکین، پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله را در کوچه ملاقات کرد، مقداری خاکروبه بر سر و صورت آن جناب پاشید. پیامبر چیزی نگفت و با همین حال وارد خانه شد. فاطمه به استقبال آن حضرت شتافت. آب آورد و با چشم گریان سر و صورت پدر را شست. پیامبر فرمود: دخترم! گریه نکن، مطمئن باش که خدا پدرت را از شر دشمنان محفوظ میدارد و پیروز میگرداند. (4)
یک روز پیامبر در مسجدالحرام مشغول نماز بود. عده ای از مشرکین او را مسخره میکردند و در صدد آزارش بودند. یکی از آنان بچه دان شتری را که تازه ذبح شده بود برداشت و با خون و کثافت، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سجده بود، آن را بر پشت مبارک آن حضرت افکند. حضرت فاطمه علیهاالسلام که در مسجد حاضر بود و این منظره را تماشا میکرد بسیار ناراحت شد و با چشم گریان خودش را به پدر رسانید و بچه دان را برداشت و به دور افکند. پیامبر صلی الله علیه و آله از سجده برخاست و بعد از نماز بر آن جمعیت نفرین کرد. (5)
آری زهرای عزیز در همان سنین خردسالی این قبیل حوادث ناگوار را مشاهده میکرد و به یاری پدر میشتافت و برای پدر، مادری میکرد.
با رحلت خدیجه، طبعاً برخی از کارهای خانه بر دوش فاطمه کوچک افتاد. زیرا آن نخستین خانه توحید، کدبانوی بزرگ خود را از دست داده بود و به غیر از فاطمه علیهاالسلام در خانه یادگاری نداشت.
تاریخ، این موضوع را روشن نکرده که در آن دوران سخت در خانه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله چه میگذشته و زندگی آنان چگونه اداره میشده است، اما با چشم دل میتوان اوضاع رقت بار ساکنین آن خانه را مشاهده نمود.
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله بعد از خدیجه با زنی به نام “سوده” ازدواج نمود، زنان دیگری را نیز اختیار کرد. آنان هم کم و بیش درباره فاطمه اظهار علاقه مینمودند. لیکن برای هر کودک یتیمی دشوار است جای مادرش را خالی و زن دیگری را در جای او مشاهد کند. نامادری هر چه خوب و مهربان هم باشد مهر و محبت بی شائبه مادر را ندارد. تنها مادر است که به وسیله نوازشهای گرم خویش، دل کودک را آرام میکند و به او نیرو میبخشد.
ولی هر چه محرومیت فاطمه علیهاالسلام زیادتر میشد، اظهار محبت پیغمبر هم به همان نسبت بیشتر میگشت.
پینوشت:
(1) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 174.
(2) جلاء العیون شبر، ج 1، ص 136، بحارالانوار، ج 16، ص 1 و ج 43، ص 27.
(3) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 71.
(4) تاریخ طبری ج 2 ص 344.
(5) مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 60.