- پدر گرانمایه فاطمه (س)
پدر برترین بانوی گیتی، «حضرت محمد (ص)»، کاروانسالار انسانیت و بزرگ پرچمدار آزادی و آزادگی است. همان کسی که با همین نام گرانقدر، چهار بار در کتاب ارجمند خدا گرامی داشته شده و سورهای نیز به همین نام در تکریم او فرود آمده است. (1).
همان کسی که خدای جهان آفرین وجود گرانمایه و دین و آیین و راه و رسم آزادی بخش و انسان سازش را برای نجات بشریت برگزید و او را نوید بخش رستگاری و سعادت و هشدار دهنده از نگونساری و تیره بختی قرار داد: «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا ونذیرا» (2).
شخصیت پر شکوهی که آفریدگار هستی و فرشتگانش بر او درود میفرستند و به توحیدگرایان شایسته کردار و کمال جو نیز فرمان میرسد که هماره بر او درود بفرستند: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه…» (3).
انسان برتری که خدا به او پایگاهی والا و بالا میبخشد و نویدش میدهد که در پرتو این رابطه خالصانه و عاشقانهاش با خدا و مهر و دلسوزیش نسبت به مردم، او را به مقامی ستوده میرساند:
«عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (4).
و جان گرانقدر او را به گونه ای گرامی میدارد که به آن سوگند یاد میکند: «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» (5).
و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شکوهبار قرب و اوج عرش و ملکوت پرواز میدهد تا در آن سیر آسمانی نشانه های قدرت خویش را بر آن بنده برگزیده بارگاهش بنمایاند:
«سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الا قصی…» ((6).
و او را الگوی شایستگیها و برازندگیها و کمال و جمال عنوان میسازد و میفرماید:
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا» (7).
«و بی گمان برای شما در اقتدا به پیامبر خدا الگو و سرمشقی نیکوست: برای آن کسی که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد میکند.»
و روشن میسازد که خدای فرزانه آنچه شایسته و بایسته است و آن حضرت پیش از انگیزش خویش، آنها را نمیدانست، همه را به او آموخت.
«و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم» (8).
«و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت.»
و در ترسیم شخصیت اجتماعی و مردم دوستیاش میفرماید:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (9).
«و در پرتو رحمت گسترده خداست که تو با اینان این گونه پرمهر و خوشخو هستی، و اگر تندخو و سختدل بودی، بیگمان از گرد تو پراکنده میشدند.»
و در فداکاری و عشق و ایمانش میفرماید:
«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی…» (10).
«هان ای طاها! قرآن را بر تو فرونفرستادیم که در رنج افتی، جز این که برای هر آن که میترسد، مایه پند و اندرزی است.»
و در بشردوستی و خیرخواهی و فداکاریاش برای ساختن جامعه و دنیایی آباد و آزاد و زیبا میفرماید:
«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (11).
«بیتردید پیامبری از خود شما به سویتان برانگیخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران میآید. سخت به شما دل بسته است و در هدایت و نیکبختی و نجات شما کوشاست و با ایمان آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان، پرمهر و مهربان است.»
و آن پیشوای رادی و سرفرازی را موهبت عظیم و نعمت گران خدا به انسانها وصف مینماید:
«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة…» (12).
«به یقین، خدا بر توحیدگرایان و شایسته کرداران، منت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خدا را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد….»
همو که قرآن در وصف شخصیت اخلاقی و انسانیاش، خلق و خوی پرشکوه او را بسان قرآن و عرش خویش عظیم میشمارد و میفرماید:
«إنک لعلی خلق عظیم» (13).
«به راستی که تو دارای خلق و خوی شکوهبار و تحسین برانگیزی هستی.»
چرا که او به تنهایی به همه برازندگیها و ویژگیهای برجسته پیامبران، آراسته بود؛ به سپاسگزاری و حق شناسی نوح، به دوستی ابراهیم، به اخلاص موسی، به راستی اسماعیل، به شکیبایی یعقوب، به پایداری ایوب، به جوانمردی و زیبایی یوسف، به فروتنی داوود، به حشمت و معنویت سلیمان، به شهامت و شجاعت صالح، به بشردوستی هود، به ستم ستیزی لوط، به مهربانی و دلسوزی زکریا، به صلح دوستی و آزادگی مسیح و… و به تنهایی نشانگر همه والاییهای آنان بود؛ چرا که خلق و خوی انسانی و سبک و سیره آن پیشوای بزرگ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه که معارف و مفاهیم زیبا و دلنواز قرآن، بی کران و جاودانه است، رفتار و کردار آن حضرت نیز زیبا، پرجاذبه و وصف ناپذیر بود.
«کان خلقه القرآن، یعنی کما ان معانی القرآن لا تتناهی کذلک اوصافه الجمیلة الدالة علی خلقه العظیم لا تتناهی.» (14).
آری، پدر ارجمند و گرانمایه فاطمه (س) چنین بزرگ مرد پرشکوه و بینظیری است، و این نخستین امتیاز آن بانوی فرزانه و بیهمتاست.
- مادر فاطمه (س)
خدیجه، دختر خویلد، فرزند اسد بن عبدالعزّی بود. عبدالعُزّی برادر عبدمناف، یکی از اجداد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله است و پدر این دو قصی بن کلاب میباشد. این چنین، خدیجه با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در جدّ چهارم (قصی بن کلاب) تلاقی دارند. خدیجه در یکی از خانوادههای اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانواده اش همه دانشمند و فداکار و روحانی و حمایت کننده از خانه کعبه بودند. ایستادگی خویلد در برابر «تبّع» معروف است. آنگاه که تبّع از یمن به حج آمد و قصد کرد حجرالأسود را از جای برکند و با خود ببرد، تاریخ فراموش نمیکند زمانی را که خویلد با «تبّع» به مقابله و ستیز برخاست و هشدار داد که چنین اقدامی، خشم خداوند را در پی خواهد داشت و صاحب خانه (خداوند متعال) نفرین و هلاکت را بر او نثار خواهد کرد.
خویلد و یارانش ایستادگی کرده و تبّع را به هراس و بیم افکندند تا آنجا که چون به خانه رفت همواره در اندیشه تهدید خویلد بود و چون به خواب رفت، دید که او را به لعنت و هلاکت تهدید میکنند؛ سرانجام از تصمیم خود منصرف شد. ابن اسحاق این ماجرا را چنین شرح میدهد:
هنگامی که تبّع عازم یمن شد، تصمیم گرفت حجرالأسود را با خود ببرد. جمعی از قریش نزد خویلد آمده، گفتند: چه بر سر ما خواهد آمد اگر حجر را ببرند؟!
خویلد گفت: داستان چیست؟
گفتند: تبّع میخواهد حجرالأسود را به سرزمین یمن منتقل کند.
خویلد گفت: مرگ به از این است!
آنگاه شمشیر برگرفت و قریش نیز شمشیرها برداشتند و نزد تبّع آمدند و گفتند: میخواهی با رکن حجر چه کنی؟
گفت: میخواهم آن را برای مردم خود ببرم.
قریش گفتند: مرگ به از این است.
و آنگاه شمشیرها گرفته، نزد رکن آمدند تا از آن محافظت کنند. (15).
آری این خویلد، مرد شجاع و فرمانروای قوم است که از خانه خدا در زمان جاهلیت عرب حمایت کرد و به فضایل اخلاق و کرم و پاکی و اصالت خانوادگی شهره بود.
مادر حضرت خدیجه، فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی بود. مادر فاطمه؛ یعنی جدّه خدیجه، «هاله» دختر عبدمناف بن حارث بود که نسبت او به» لؤی بن غالب» میرسد.
بدین ترتیب پدر و مادر خدیجه از اصیل ترین خانوادههای قریش بودند و در نسب و حسب برترین به شمار میآمدند و خدیجه در بهترین سرزمین رشد کرد و به اخلاق فاضله دست یافت و به دیانت معروف بود و آلودگیهایی که دامان برخی خانواده های مکّه را گرفته بود، دامن پاک او را نگرفت؛ عنایت خداوند خدیجه را از آغاز کودکی حفظ و حراست میکرد؛ زیرا او باید امّ المؤمنین باشد و هر زنی چنین شایستگی نداشت.
«اسد بن عبدالعزی» جد خدیجه یکی از اعضاء برجسته پیمان «حلف الفضول» است. پیمان مذکور را گروهی از رجال با شخصیت و عدالت خواه عرب بستند و قرار گذاشتند که از مظلومین دفاع کنند و در یاری کردن درماندگان کوشش نمایند. رسول خدا نیز در آن انجمن عضویت داشت و میفرمود: من در خانه «عبداللَّه بن جدعان» حاضر بودم که پیمان بسته شد و اگر مرا دعوت نمایند با کمال میل شرکت میکنم.
یکی از سنّتهای خانواده های قریش این بود که دختر وقتی به سن بلوغ میرسید، ازدواج میکرد و چون از ده سال میگذشت، دیگر کسی جرأت نمیکرد به آن خانواده نزدیک شود، مگر آن که دارای نسب شریف و معروف به مروّت و فضل میبود. خدیجه ده ساله بود که «عتیق» پسر عائذ بن عبداللَّه مخزومی به خواستگاری او آمد و حاصل آن ازدواج فرزندی به نام عبداللَّه بود. طولی نکشید عتیق درگذشت و ابوهاله مالک بن نباش تمیمی با او ازدواج کرد و دو پسر به نامهای هند و حارث و یک دختر به نام زینب آورد. گرچه «هند» نام مخصوص زنان عرب است، ولی گاهی برحسب عرف و عادت، نام زنان را بر مردان، مینهادند.
این پسر که به اصطلاح، ربیب و پرورده پیامبر خدا و برادر مادری حضرت فاطمه بود، به اسلام مشرف شد و خواهر زاده اش، حسن بن علی بن ابی طالب، روایتی معروف در اوصاف و خصوصیات رسول خدا از وی نقل کرده است. «هند» در هنر وصف، سخت نیرومند بود و حدیثی که از او در زمینه صفات و شمایل پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل شده، بلیغ ترین احادیث در این باب است.
«هند»، در مقام ابراز شرافت خویش میگفت: من از لحاظ پدر و مادر و برادر و خواهر، از همه گرامیترم، زیرا که در واقع پدرم رسول خدا و برادرم قاسم و خواهرم فاطمه و مادرم خدیجه است.
وی در غزوه بدر شرکت داشت و سرانجام، در جنگ جمل، در شمار لشکریان امام علی بن ابی طالب علیهالسلام بود و در آن جنگ، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
خدیجه، ام المؤمنین، پس از مرگ همسر خود با آن که خواستگارانی فراوان از میان اشراف و اعیان قریش داشت، به همسری هیچ یک تن نداد، تا سرانجام همای سعادت بر سرش سایه افکند و افتخار ازدواج رسول گرامی و پیامبر ارجمند را یافت. خدیجه، نخستین همسر آن حضرت بود که مدت پانزده سال پیش از بعثت و ده سال پس از آن در کنار او و شریک زندگانی او بود.
از جمله عواملی که موجب شد او را لقب «طاهره» دهند این بود که او هرگز با زنان هوسران ننشست. معروف است که خانه های مکه در جاهلیت شاهد شب نشینیها و لهو و لعب بود و حضرت خدیجه از کنار آن خانه ها که برخی متعلّق به پسرعموها و پسر داییهایش بود، میگذشت و میدید که به شب نشینی و لهو و لعب سرگرمند، اما هرگز تحت تأثیر این خانهها قرار نگرفت و از آنچه برخی زنان قریش بدان سرگرم بودند، بیزاری میجست.
زنان مکه و تاریخ، خاطرات ارزشمندی را از خدیجه به یاد دارند. زنان به دیدن او میرفتند و از کرم و عطای او بهره مند میشدند و چون به سوی کعبه میرفت، گرد او را احاطه کرده، وی را همراهی میکردند و هیچ یک از آن زنان سخنی نامناسب که او نمیپسندید بر زبان نمیراند.
یکی از القاب ویژه خدیجه «سیده قریش» بود؛ این لقب بزرگ و وصف ارزشمند بدان جهت است که وی به اوصاف کمال انسانی راه یافته بود. او علاوه بر ثروت، از جمال و كمال بى نظیرى، برخوردار بود.
ابوطالب (ع) در خواستگارى او را چنین وصف كرد:
اى جمع حاضر! بدانید كه برادر زاده ما، محمد فرزند عبداللّه، كریمه شما قریش را خواستـگار است. بانوى مشهور و معروف به سخاوت و عفّت، بانویى كه فضیلتش مشهور و زبانزد خاص و عام و شانش عظیم و بزرگ است. (16).
او در برابر ثروت و تجارت شیفته نبود و انبوه ثروتها نتوانست در صفات پسندیده وی رخنه کند بلکه این ثروت و تجارت بود که در برابر او خاضع بود و این را باید ثمره آن احساس متعالی برشمرد.
فقرا و نیازمندان و افراد غریب به سوی خانه او میآمدند و از سفره احسانش بهرهمند میشدند. خداوند بانوی قریش را لقب «امّ المؤمنین» داد؛ زیرا منزلت فوق العادهای داشت؛ منزلتی که در طی قرنها جاودانه است! او تمام آنچه را در توان داشت نثار کرد تا بار مشکلات را از دوش پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و خاندان و یارانش بردارد و در تبعید و محاصره، آنان را یاری رساند و به خویشاوندانش و آنان که تحت محاصره اقتصادی قرار نداشتند، مخفیانه پیام میفرستاد که هر اندازه مقدور است، خوراک و آذوقه برای او بفرستد تا مسلمانانِ محصور در رنج نباشند و به رغم مخالفت دشمنان رسالت، در پاسخ به دعوت وی همکاری میکرد؛ به این جهت خداوند، او را نخستین بانویی قرار داد که لقب امّ المؤمنین گرفت و شاید از برترین لقبها و نامها، همین نام بود که آن بانوی پاک سیده قریش، امّ المؤمنین و سرور بانوان عالم لقب گرفت.
احمد حنبل از ابن عباس نقل کرده که گفت:
پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله چهار خط روی زمین کشید و فرمود: «میدانید اینها چیست؟»
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.
پیامبر فرمود: برترین زنان اهل بهشت خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی اللَّه علیه و آله و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعونند.
«أفضل نساء أهل الجنّة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم اِمرأة فرعون». (17).
صحیح بخاری از علی علیهالسلام، از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود «… و خیر نسائها خدیجة». (18).
این لقب را مادر زهرا علیهاالسلام با شایستگی که داشت به دست آورد؛ چرا که او هر آنچه داشت پیش کش به درگاه خدا کرد و گرانبهاترین چیزها را در راه خدا و یاری رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله قربانی نمود و هرگز از یاری و مساعدت او دست برنداشت.
- عظمت حضرت خدیجه
عظمت و بزرگواری خدیجه آن قدر زیاد است که در این مختصر نمیگنجد و قلمها از ترسیم آن همه فداکاری و ایثار که به وسعت رضای الهی است، عاجز و ناتوانند. اینک به نقل چند حدیث در شرافت و مجد و عظمت آن مخدره بسنده میکنیم:
عایشه میگوید: من در مورد زنان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به هیچ یک به اندازه خدیجه حساس نبودم، چرا که رسول خدا مرتب از او تعریف میکرد اگرچه من هرگز او را ندیده بودم. (19).
علی علیهالسلام نقل میکنند: روزی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در کنار همسرانش به یاد خدیجه گریه کرد. عایشه گفت: چه خبر است که برای پیرزنی از قبیله بنی اسد، این همه گریه میکنی؟! رسول خدا در جواب گفت: شما آن وقت که مرا تکذیب میکردید و کافر بودید او ایمان آورده و تصدیقم کرد و هیچ یک از شما فرزندی نیاوردید، او فرزندانی آورد. (20).
عن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله: «یا خدیجة! ان اللَّه عزوجل لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مرارا». (21).
رسول خدا خطاب به حضرت خدیجه فرمودند: ای خدیجه! خداوند هر روز چندین بار در مورد تو به ملائکهاش مباهات میکند.
قال رسول اللَّه: قال جبرئیل: «هذه خدیجة… فاقرا علیهاالسلام من ربها و منی و بشرها ببیت فی الجنة». (22).
پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل نقل میکند که اظهار داشت: سلام خدا و مرا به خدیجه ابلاغ کن و او را به بهشت جاویدان مژده ده.
این احادیث که از میان صدها حدیث در فضائل بانوی نخست اسلام انتخاب شده، میرساند که آن حضرت آن چنان در پیشگاه الهی مورد توجه بوده است که پروردگار عالم به او سلام و درود میفرستد و بهشت را بر او وعده میدهد و هر روز در مورد وی بر ملائکه اش مباهات میکند و آن چنان زن فداکار و دلسوز بوده است، که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله پس از گذشت سالها از وفات او، هرگز او را فراموش نکرد و در فراق او میگریست و او را جزو چهار زن برتر جهان به حساب میآورد.
چنانچه در صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است، رسول خدا پس از مرگ خدیجه گاه گاه در احسان خدیجه قربانی میکرد و گوشت آن را به خانه دوستان خدیجه میفرستاد. (23).
حضرت فاطمه علیهاالسلام مفتخر است به وجود مادر بسیار بزرگواری چون حضرت خدیجه که در عالم وجود، نظیری جز فاطمه علیهاالسلام ندارد و آن چنان دارای عظمت است که خداوند به وجود او بر ملائکه اش مباهات کند.
- فضائل خدیجه ام المؤمنین از کتب اهل سنت
احمد بن محمد بن حنبل شیبانی در مسند خود و طبرانی و دیگران از انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: «خیر نساء العالمین اربع؛ مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله.»
ترمذی در صحیح خود میگوید که حضرت أمیرالمؤمنین فرمود: «خیر نسائها مریم و خیر نسائها خدیجة».
حاکم نیشابوری در مستدرک و طبرانی در معجم و احمد حنبل در مسند و ابن عبدالبر در جلد دوم استیعاب و دیگران از رسول خدا حدیث کردهاند که فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم».
و نیز حاکم روایت کند از عایشه که رسول خدا فرمود: «سیدات اهل الجنة اربع مریم و فاطمة و آسیة و خدیجة».
و نیز حاکم روایت کند از حذیفه یمانی که رسول خدا فرمود: «خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان بالله و بمحمد صلی الله علیه و آله».
بخاری در صحیح خود از عایشه روایت کند که خواهر خدیجه اذن خواست بر حضرت رسول وارد شود. رسول خدا چون نام خدیجه بشنید خرسند شد. من گفتم: چقدر او را یاد میکنی و حال آنکه پیرزنی از زنهای حمراء الصدقین بوده که وفات کرده. خداوند بهتر از خدیجه به تو داده. پس آن بزرگوار برآشفت و فرمود: و الله بهتر از خدیجه روزی من نشده است. ایمان آورد به من آن وقتی که مردم مرا تکذیب میکردند و مالش را انفاق کرد در وقتی که مردم خودداری میورزیدند «و کانت من احسن النساء جمالا و اکملهن عقلا و اتمهن رأیا و اکثرهن عفة و دینا و حیاء و مروة و مالا».
- کیفیت ازدواج رسول خدا و خدیجه کبری
رسول خدا در سن 25 سالگی با غلام خدیجه که «میسره» نام داشت، مال التجاره خدیجه را به شام برد. خدیجه چون زنی بسیار ثروتمند و دارای شرف و عظمت بود و به کار تجارت اشتغال داشت، برای حمل و نقل کالاهای تجارتی خود کسانی را به کار میگرفت تا مال التجارهاش را به نقاط دیگر همچون شام ببرند. در یکی از همین سالها جناب ابوطالب بر اثر خشکسالی و قحطی چاره را در این دید که با موافقت رسول خدا از خدیجه بخواهد که آن حضرت را برای تجارت مأمور کند. خدیجه با این پیشنهاد موافقت نمود و از پیامبر برای سفر بازرگانی به شام دعوت کرد.
رسول خدا با میسره به شام رفت و در این سفر تجارتی، از برکت وجود آن حضرت سود بسیاری عاید خدیجه شد. میسره علاوه بر ماجرای تجارت، کرامات محمد (ص) و آنچه را راهب شامی درباره عظمت او گفته بود، برای خدیجه بازگفت. خدیجه از امانتداری، دلاوری، کاردانی، تیزهوشی و سختکوشی محمد (ص) بسیار خوشحال شد و عشق و علاقه او به رسول خدا او را بی طاقت ساخت.
خدیجه پیش از این نیز چیزهایی در وصف جوان قریش شنیده بود.
روزى خدیجه در جمع كنیزان و خدمتكارانش نشسته و دانشمندى از دانشمندان یهود، در مجلس حاضر بود. رسول خدا (ص) از آنجا عبور كرد. عالم یهودى، چون حضرت را دید، شناخت و از خدیجه خواهش كرد كه حضرت را به آن مجمع، دعوت كند. خدیجه كنیزى را در پى حضرت فرستاد و از ایشان دعوت كرد كه در آن جمع حاضر شود. عالم یهودى، نشانههای نبوت را در حضرت مشاهده كرد و گفت: به خدا قسم، این خاتم نبوّت است… به حقِ كلیم خدا، او پیامبر آخرالزّمان است. پـس خوشا به حال كسى كه این بزرگوار، همسر او باشد. (24).
بانوی قریش تصمیم گرفت به نکاح پیامبر درآید و شرف دنیا و آخرت را برای خود کسب کند. او بهترین، شرافتمندترین، ثروتمندترین و زیباترین زن قریش بود و و بزرگان قوم، به ازدواج با او طمع داشتند. بزرگـان قریش از او خواستـگـارى كرده و حاضر شده بودند براى مهریه او، اموال فراوانى بـپـردازند كه از آن جمله عُقْبَةِ بن اَبى مُعَیط، صَلْتِ بن ابى یهاب ، ابوجهل و ابوسفیان بودند، ولى این بانوى بزرگ كه مطلوبش فضائل انسانى بود، دست ردّ به سینه همه آنها زد و رسول خدا (ص) را به خاطر فضایل اخلاقى، شرافت، عزت نفس و صفات پسندیده انسانى، برگزید.(25).
خدیجه با دوستش نفیسه به مشورت پرداخت و او را برای وساطت خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله فرستاد. نفیسه خدمت آن حضرت رسید و پرسید که چرا حضرت برای خود زنی به همسری اختیار نمیکنند؟! پیامبر فرمود: چیزی ندارم تا زن بگیرم. نفیسه گفت: اگر من برای تو زنی صاحب مال و جمال و شرف که تمام مخارج ازدواج را بر عهده گیرد و بعد از ازدواج هم از نظر مؤونه زندگی کاملا آسوده باشی، آماده نمایم، قبول میکنی؟ پیامبر فرمود: آری، چرا قبول نکنم! نفیسه قضیه را برای خدیجه نقل کرد و او بسیار خوشحال گشت و مقدمات کار با خواستگاری عموهای پیامبر، یعنی جناب ابوطالب و حمزه فراهم شد. سرانجام، خدیجه به عقد پیامبر درآمد که این واقعه دو ماه پس از بازگشت آن حضرت از شام بود.
زندگی بین این زن و شوهر آغاز شد و خدیجه مدت بیست و چهار سال و یک ماه با رسو ل الله زندگی کرد و برای آن حضرت دو پسر و چهار دختر به دنیا آورد:
1ـ عبدالله که ملقب به طیب و طاهر بود.
2ـ قاسم که کنیه رسول خدا به نام او بود و حضرتش را ابوالقاسم میگفتند.
3ـ زینب
4ـ رقیه
5ـ ام کلثوم
6ـ فاطمه زهراء (س).
پسران رسول خدا در حیات آن حضرت از دنیا رفتند.
اما سرانجام دختران: زینب به عقد ابوالعاص بن ربیع درآمد و از او دختری آورد به نام امامه. امامه کسی است که علی علیهالسلام پس از شهادت فاطمه علیهاالسلام بر حسب وصیت آن حضرت او را به زنی گرفت. این بانو با فرزندان فاطمه علیهاالسلام فوق العاده مهربان بود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین به عقد مغیرة بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب درآمد و قبل از وفات شوهرش از دنیا رفت و ابوالعاص پدر امامه خواهرزاده خدیجه است؛ زیرا مادر ابوالعاص، هاله دختر خویلد خواهر خدیجه بود و زینب مادر امامه در سال هفتم هجری در مدینه از دنیا رفت.
اما رقیه، او به عقد عتبه ابن ابی لهب درآمد که پیش از آن که با او نزدیکی کند او را به سبب فشاری که پدرش ابولهب بر او وارد میآورد طلاق داد. رقیه بعد از طلاق گرفتن از عتبه به عقد عثمان بن عفان درآمد و از او پسری به نام عبدالله به دنیا آورد که در سن کودکی از دنیا رفت. رقیه در زمره کسانی بود که به اتفاق شوهرش به حبشه هجرت کرده بود. او سرانجام در مدینه هنگام جنگ بدر از دنیا رفت.
ام کلثوم: او پس از فوت خواهرش رقیه به عقد عثمان درآمد و در خانه عثمان از دنیا رفت. لیکن برخی از مورخین را عقیده برآن است که این دخترها را خدیجه از دو شوهر قبل داشته است که در خانه پیامبر بزرگ شدند و دختران آن حضرت نبودند.
آخرین فرزندی که خدیجه برای رسول خدا به دنیا آورد و آیه شریفه «انا اعطیناک الکوثر» را جامه عمل پوشانید، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود که در روز جمعه بیستم جمادی الثانی پنج سال بعد از بعثت رسول خدا قدم به این دنیای پرآشوب نهاد و با قدومش به عالم ماده حیاتی معنوی بخشید.
- عمر خدیجه به هنگام ازدواج با رسول اکرم (ص)
مورخان در سن خدیجه، ام المؤمنین هنگام ازدواج با رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله اختلاف نظر دارند. از ابن عباس نقل شده که خدیجه در آن وقت، 28 ساله بود. عباس محمود عقاد نیز همین رای را تأیید نموده و چنین گوید: به عقیده من، این روایت به درستی و صحت نزدیکتر است، زیرا که ابن عباس بهتر از دیگران، میدانست که سن حقیقی خدیجه چقدر بوده و علاوه، زنان در جزیره العرب، زود رشد نموده و زود هم از کار میافتند و معمولاً کمتر زنی یافت میشود که بعد از چهل سالگی، تن به ازدواج دهد و کمتر دیده شده که زنی پس از چهل سال، ازدواج کند و پس از آن هفت فرزند بیاورد و به طور کلی، دخترانی چون خدیجه که از لحاظ جمال و ثروت و اصالت و نجابت ممتازند، در حدود پانزده سالگی یا پیش از این سال، به خانه شوهر میروند و از طرفی، مدت زندگانی خدیجه با دو شوهر نخستینش، گرچه تحقیقاً و به درستی معلوم نیست، اما به طور قطع، زمانی کوتاه بوده و تولد تنها دو فرزند از خدیجه در مدت زناشویی با ایشان، گواه این دعوی است.
احمد بلاذرى و ابوالقاسم كوفى در كتابهایشان و سید مرتضى در شافى و ابو جعفر در تلخیص روایت كرده اند كه پیامبر(ص) با خدیجه ازدواج كرد در حالى كه باكره بود. بعید هم نیست كه خدیجه در این مدت طولانى ازدواج نكرده باشد؛ چون پدرش در جنگ فِجار كشته شد و ولّى او به اندازه پـدر، بر وى تسلّط نداشت كه بتواند او را به ازدواج با كسى اجبار كند و در این مدت ازدواج نكرده بود و بزرگانى را كه به خواستگارى او آمده بودند، ردّ كرده بود تا كسى را كه داراى صفات عالى و شأن ممتاز باشد، بیابد. به هر روی سنّ حضرت خدیجه به هنگام ازدواج مورد اختلاف است، اگرچه مشهور این است كه ایشان چهل سال داشته، ولى نظرات دیگرى هم مطرح است كه سن ایشان را 25، 28، 30، 35 و 45 سال نیز گفته اند. (26).
- ایمان خدیجه (س)
فاطمه علیهاالسلام این مزیت را بر دیگر زنان جامعه خود دارد که مادرش «اولین مؤمن» است و پس از قبول اسلام و دعوت پیامبر همه توان و عاطفه و احساس و هستیش را در راه دین او مایه گذارد و همه صدق و وفایش را در راه گسترش آیین او صرف کرد و درآمد و ثروت بسیارش را برای پیشبرد اهداف الهی و انسانی بکار انداخت.
زهری در تاریخ خود مینویسد: خدیجه در راه ترویج اسلام و کمک به مسلمانان چهل میلیون سکّه طلا و نقره خرج کرد و همه هستیش را در راه خدا داد و به گفته بزرگی دیگر (27) با آن همه ثروتی که داشت، دستش از مال دنیا چنان خالی بود که حتی کفنی برای خود باقی نگذارد و در حین مرگ توسط دخترش فاطمه علیهاالسلام به پیامبر پیغام فرستاد عبایی را که در حین نزول وحی بر سر میانداخت، کفن او کند و پیامبر هم چنین کرد.
- عایشه و گریه حضرت زهرا (س)
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
روزی عایشه به طرف فاطمه زهراء سلام اللّه علیها آمد و به آن حضرت عتاب کرد و بر سرش فریاد کشید: ای دختر خدیجه! برای چه این قدر به خود میبالی و فخر میکنی؟ مگر مادرت چه فضیلتی بر ما دارد؟ او هم زنی بود مانند ما.
چون حضرت فاطمه سلام اللّه علیها صدای عایشه و آن زخم زبانها را شنید، گریان شد و به نزد پدرش رسول خدا صلوات اللّه علیه رفت. حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله علّت گریه دخترش را جویا شد.
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها اظهار داشت: پدرجان! عایشه نام مادرم را به زشتی یاد کرد و من از این موضوع اندوهناک و گریان شدم.
حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله با شنیدن این سخن، غضبناک شد و به عایشه خطاب کرد: ای حُمیراء! آرام و ساکت باش، چرا که خداوند متعال، زن پر محبّت و صاحب فرزند را میمون و مبارک گردانیده است و خدیجه نیز از همان زنان میباشد که رحمت و فیض خداوند متعال، شامل حالش گشته و برای من چند فرزند آورده است. ای عایشه! تو نیز از جمله کسانی هستی که خداوند تو را عقیم و ناتوان از زایمان قرار داده است.(28).
- پینوشت:
(1) سوره آل عمران، آیه 144؛ سوره محمد، آیه 2؛ سوره فتح، آیه 29؛ سوره احزاب، آیه 40.
(2) سوره سبا، آیه 28.
(3) سوره احزاب، آیه 56.
(4) سوره اسرا، آیه 79.
(5) سوره حجر، آیه 72.
(6) سوره اسرا، آیه 1.
(7) سوره احزاب، آیه 21.
(8) سوره نسا، آیه 113.
(9) سوره آل عمران، آیه 159.
(10) سوره طه، آیه 1.
(11) سوره توبه، آیه 128.
(12) سوره آل عمران، آیه 159.
(13) سوره قلم، آیه 4.
(14) سفینه، ج 1، ص 411.
(15) تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 330.
(16) بحارالانوار، ج 16، ص 69.
(17) مسند احمد، ج 1، ص 293.
(18) فتح الباری، ج 6، ص 47.
(19) صحیح مسلم به شرح نووی، ج 5، ص 201، باب فضائل خدیجه.
(20) بحارالانوار، ج 16، ص 8.
(21) عوالم، ج 11، ص 41.
(22) صحیح مسلم، ج 15 به شرح نووی، ص 201؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 82، ح 129.
(23) صحیح مسلم، ج 15 به شرح نووی، ص 201؛ صحیح بخاری، ج 5، ص 82، ح 329.
(24) بحارالانوار، ج 16، ص 20، با دخل و تصرف.
(25) الصحیح من سیرة النّبى ، ج 1، ص 112، با دخل و تصرّف.
(26) الصحیح من سیرة النبى الاعظم ، ج 1، ص 121، 126، با دخل و تصرف.
(27) الزهراء، ص 55.
(28) بحارالانوار، ج 16، ص 3.