عشق خالصانه حضرت به شوهر
شیخ مفید در کتاب الارشاد نقل میکند:
هنگامی که در سال هشتم هجرت، پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیهالسلام را در ماجرای جنگ ذات السلال به سوی بیابان و ریگزار یابس برای سرکوبی دشمن فرستاد، روایت شده که: حضرت علی علیهالسلام عصابه (دستمال) مخصوصی داشت، هرگاه به جنگ بسیار سخت میرفت آن عصابه را به سر میبست. در این سفر هم به نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و آن عصابه را طلبید.
فاطمه علیهاالسلام گفت: کجا میروی؟ مگر پدرم میخواهد تو را به کجا بفرستد؟
حضرت علی علیهالسلام فرمود: به سوی بیابان ریگزار میروم.
حضرت فاطمه علیهاالسلام از خطر این سفر و مهر و محبتی که به علی داشت گریان شد.
در همین هنگام پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد و به فاطمه فرمود: چرا گریه میکنی؟ آیا میترسی که شوهرت کشته شود؟ نه، إن شاء الله کشته نمیشود.
علی علیهالسلام به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کرد: ای رسول خدا! آیا نمیخواهی کشته شوم و به بهشت بروم؟ (1)
تحمل گرسنگی با شنیدن فضایل علی (ع)
حضرت فاطمه علیهاالسلام میفرماید: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفته سلام کردم، حضرت فرمود: علیک السلام دخترم! گفتم ای پیامبر خدا! به خدا سوگند که امروز صبح در خانه علی علیهالسلام یک دانه گندم هم نبود. هم اکنون پنج روز است که غذا به دهان ما وارد نشده است. صبحگاهان نه گوسفندی داشتیم، نه شتری و نه خوراکی و نه آشامیدنی ای!! حضرت فرمود: نزدیک بیا. نزدیک رفتم. فرمود: دستت را میان پشت و لباسم قرار ده. من چنین کردم، مشاهده نمودم که بین پشت و شانه حضرت سنگی است که به سینه ایشان بسته شده است، فریادی کشیدم. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: دخترم! حدود یک ماه است که در خانههای خاندان محمد آتشی برای غذا افروخته نشده است. سپس فرمود: آیا قدر و منزلت علی علیهالسلام را میدانی؟ او کسی است که کارهای مرا در سن دوازده سالگی کفایت کرد و در شانزده سالگی در پیش روی من به دفاع از من شمشیر زد، در نوزده سالگی شجاعان (قریش) را بر زمین زد و کشت و در بیست سالگی غم و اندوه مرا بر طرف کرد و در قلعه خیبر را که پنجاه نفر نمیتوانستند آن را بلند کنند، در بیست و چند سالگی بلند نمود. چهره فاطمه علیهاالسلام از شنیدن این مطالب روشن شد. نزد علی علیهالسلام آمد در حالی که خانهاش از نور چهرهاش روشن شده بود. علی علیهالسلام به او فرمود: ای دختر محمد صلی الله علیه و آله! هنگامی که از نزد من بیرون رفتی، چهرهات بدین گونه روشن نبود؟ گفت: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله فضایل تو را برایم گفت، نتوانستم خود را نگه دارم تا اینکه نزد تو آمدم. (2)
استدلال فاطمه (س) به قرآن
یکی از معجزات حضرت صالح، شتر و بچه آن شتر بود که در قرآن معجزه و چگونگی برخورد قوم صالح با آن آمده است که به خاطر کشتن ناقه صالح علیهالسلام خداوند متعال عذاب خود را بر آن قوم نازل نمود. (3)
آنگاه که علی علیهالسلام را مظلومانه و با ستم به مسجد بردند، حضرت زهرا علیهاالسلام وارد مسجد شد و فرمود: رها کنید پسر عموی مرا! قسم به آن خدایی که محمد را به حق بر انگیخت، اگر از وی دست بر ندارید، گیسوان خود را پریشان کرده، و پیراهن رسول خدا را بر سرافکنده و در برابر خدا فریاد خواهم زد. یقین بدانید که ناقه صالح در نزد خدا از من گرامیتر نبود، و بچه آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و منزلتش زیادتر نبود. (4)
فاطمه (س) و ارزشهای امام علی (ع)
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله، در یکی از جلسات دوستانه، به ارزشهای علی علیهالسلام اشاره میفرمود و شدت محبت و علاقه قلبی خود را برای دخترش اظهار نمود.
فاطمه علیهاالسلام در حالی که به عظمت و ارزشهای امام اعتراف میکرد، فرمود:
«و الذی اصطفاک و اجتباک و هداک و هدا بک الامة لا زلت مقرة له ما عشت»؛
سوگند به خدایی که به تو رسالت انتخاب کرد و (برای هدایت انسانها) برگزید و تو را هدایت کرد و امت اسلامی را به وسیله تو هدایت نمود، تا زندهام همواره به ارزشهای امام علی معترف خواهم بود. (5)
نگرانی از انبوه مشکلات علی (ع)
روزی در یکی از جلسات خانوادگی، رسول گرامی صلی الله علیه و آله دخترش فاطمه علیهاالسلام را با انبوه مصائب و مشکلاتی که پس از وی بر امیرالمؤمنین علیهالسلام باریدن خواهد گرفت آشنا فرمود.
«أن زوجک یلاقی بعدی کذا و کذا»
حضرت زهرا علیهاالسلام غم آلود و نگران پرسید:
«یا رسول الله الا تدعو الله أن ینصرف ذلک عنه؟» (6) ؛
ای رسول خدا! آیا از خداوند نمیخواهی که این مشکلات از علی علیهالسلام کناره گیرند؟
فرمود: چرا. اما چارهای جز آن نیست، زیرا انسانها آزادند و از نعمت اختیار و آزادی سوء استفاده میکنند. (7)
هرگز از شوهرت چیزی نخواه
علی علیهالسلام باغی داشتند که آن را به مبلغ 12 هزار درهم فروخته و همه پولها را بین فقراء و تهیدستان مدینه تقسیم کرد. وقتی که به منزل بازگشت، فاطمه علیهاالسلام از ایشان پرسید: یا علی! پس غذای امروز ما چه شد؟ علی علیهالسلام برای تهیه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه علیهاالسلام با خود اندیشید که چرا چنین گفتم، چون از پدر شنیده بود که هرگز از شوهرت چیزی نخواه، شاید نتواند آن را تهیه کند. آن گاه فرمود: «فإنی أستغفر الله و لا أعود أبدا»؛
من از خدا آمرزش میطلبم و دیگر این رفتار را تکرار نخواهم کرد. (8)
اشک مظلوم، موجب رحمت است
روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به حضرت علی علیهالسلام نمود و گفت: ای اباالحسن! من از پدرم شنیدم که میفرمود: اشک، خشم خداوند را خاموش میکند و قبر باغی از باغهای بهشت نخواهد بود مگر هنگامی که بنده از ترس خدا گریه کند و خداوند عزیز و جبار میداند که من با این اشکها از خوف خدا میگریم. حضرت علی علیهالسلام گریست، فاطمه علیهاالسلام از اشکهای آن حضرت گرفته و بر چهره خود کشیده و گفت: ای ابالحسن! اگر غمگینی در بین امت گریه کند خداوند آن امت را مورد بخشایش خود قرار میدهد. پسر عمو! تو غمگین و محزونی و من اشک چشم تو را به صورت میکشم تا مشمول رحمت خدا شوم. (9)
پینوشت:
(1) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ترجمه بیت الاحزان، ص 24.
(2) فاطمه زهراء شادمانی دل پیامبر، ص 391 – 390.
(3) اعراف، 77. شمس، 14.
(4) فرهنگ فاطمیه، ص 208 – 207.
(5) مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 330؛ کتاب عوامل، ج 11، ص 128.
(6) بحارالانوار، ج 24، ص 230؛ کنز الفوائد، ص 335.
(7) بحارالانوار، ج 24، ص 230؛ کنز الفوائد، ص 335.
(8) نهج الحیاة، ص 19؛ بحارالانوار، ج 41، ص 46؛ امالی صدوق، ص 379، حدیث 10.
(9) فاطمه زهرا شادمانی دل پیامبر، ص 444.