- پوشیدگی زهرا سلام الله علیها
مردی نابینا پس از اجازه گرفتن وارد منزل امام علیهالسلام شد، پیامبر صلی الله علیه و آله دید که زهرا علیهاالسلام بلافاصله برخاسته و فاصله گرفت و خود را پوشاند. رسول صلی الله علیه و آله گفت: دخترم! این مرد نابیناست. زهرا علیهاالسلام گفت: اگر او مرا نمیبیند من که او را میبینم و او بوی مرا استشمام میکند. (1)
رسول صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخنان فرمود: شهادت میدهم که تو پاره تن منی. (2)
زهرا علیهاالسلام در وصیتش به علی علیهالسلام میگوید:
ای پسر عمو! وصیت میکنم که برای من تابوتی درست کنی، همان گونه که ملائکه شکل آن را به من نشان داده اند. (3)
از همین رو در روایاتی دیگر آمده اولین کسی که برای او تابوت ساخته شد فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. (4) اگر چه در بعضی دیگر از روایات داستان تابوت را به اسماء بنت عمیس نسبت میدهند، که پس از ابراز ناراحتی فاطمه علیهاالسلام از این که جنازه زنان را روی تابوتی سر باز میگذارند و حجم بدنشان معلوم میشود،(5) اسماء به زهرا علیهاالسلام عرضه داشت که در سرزمین حبشه برای مردهها تابوتی میسازند که بدن و حجم اندامشان را میپوشاند و آن گاه که شکل آن را برای زهرا علیهاالسلام ترسیم کرد، و با چوبهایتر و شاخههای نازک درخت، شبیه آن را ساخت، زهرا علیهاالسلام با خوشحالی گفت:
«إصنعی لی مثله استرینی سترک الله من النار»؛
ای اسماء! برای من تابوتی مثل آن درست کن تا مرا بپوشاند. خداوند تو را از آتش جهنم حفظ کند. (6)
آن گاه لبخندی بر چهره زهرا علیهاالسلام نشست. تو گویی غنچهای برای لحظه ای شگفت. پس از فوت رسول صلی الله علیه و آله تنها لبخندی که بر لبهای زهرا علیهاالسلام نشست، همین جا پس از شنیدن این خبر بود.
زهرا علیهاالسلام خود در کلام دیگرش میگوید.
«خیر للنساء أن لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال» (7) ؛
خیر و خوبی زن در این است که نه او مردان را ببیند و نه مردان او را.
و در جایی دیگر میگوید:
«أدنی ما تکون من ربها أن تلزم قعر بیتها» (8) ؛
آن لحظهای که زن در خانه خود میماند به خدا نزدیکتر است.
و این میرساند که ملاک همان قرب و نزدیکی به خداست. همین جا این را هم بگوییم که اگر در برابر این سخنان از آن طرف میشنوید که زهرا علیهاالسلام آن گونه در مسجد علیه خلفا میشورد و یا شبانه بر در خانههای مهاجر و انصار میرود و یا فریاد میزند که اگر دست از علی علیهالسلام برندارید موهایم را پریشان میکنم و گریبان چاک میزنم، نباید اینها را حمل بر تناقض گویی کنید، که مطابق همین روایت آخر، ملاک، قرب و نزدیکی به خداست و این قرب در گرو اطاعت است و اطاعت در شرایط مختلف و ضرورتهای متفاوت و با افراد گوناگون، یکسان نیست، که هر شرایطی و زمان و مکانی، حکم خاص خودش را میطلبد. آنجا که ضرورتی در کار نیست نمیتوان با مردها برخوردی داشت و آنجا که حق بزرگتری همچون حق ولایت و حفظ جان ولی در میان است، جز این گونه برخورد چاره ای نیست.
زهرایی که میگوید خیر زن در این است که مردی او را نبیند و او هم مردی را نبیند یا از یک کور خود را مخفی میکند، در برابر ابوذر و سلمان- که وجودهای سامان گرفته ای هستند- به گونه ای دیگر برخورد میکند و ظاهر میشود. به طوری که سلمان میگوید داخل خانه زهرا شدم و دیدم صورت زهرا زرد است. یا علی علیهالسلام به سلمان میگوید: سلمان! به خانه فاطمه برو که فاطمه مشتاق دیدار توست (9) !! برخورد با نفوسی سامان گرفته و به تعادل رسیده، با آن کسی که حتی بوی زن و یا حضور زن او را وسوسه و تحریک میکند، یکسان نیست.
نمیتوان یک چشمی به مسایل نگاه کرد و یک روایت را خواند و زود نتیجه گرفت، بلکه باید همه روایتها را دید و مجموعی نگاه کرد. و شرایط و ضرورتها و افراد را در نظر گرفت، و به ملاکها دست یافت که: «أنتم افقه الناس اذا عرفتم معانی کلامنا»؛ (10) فقیه تر کسی است که مقصود ما را بشناسد، نه «چه گفت» که «چرا گفت» را.
- ریحانه پیامبر و ویژگی انسانی حیا و وقار
ریحانه پرشکوه پیامبر، در زندگی انسان ساز و درس آموز و الهام بخش خویش، تجسم حیا و وقار و متانت خداپسندانه؛ این ویژگی اخلاقی و انسانی، این نشان کمال و معنویت، این علامت خردمندی و خردورزی، این سرمایه سعادت و نیک بختی، این کرامت و شرافت، و این خلق و خوی ماندگار، جاودانه پرجاذبه و خدایی بود.
آن حضرت در زندگی الهام بخشش، از آفریدگارش حیا و پروا میکرد که در بندگی و عبادت، اخلاص و امانت، نماز و نیایش، خداپرستی و مردم خواهی، پروا و تقوا، عدالت و حق طلبی، عفاف و اخلاق، وقار و متانت، آراستگی به ارزشها و پیراستگی از نقاط منفی، دقت در واجبات و رعایت مستحبات و مقررات اجتماعی و تخلق به اخلاق الهی، در اوج قرار نگیرد.
او از پدرش پیامبر احساس شرمساری میکرد که دختر او باشد اما در همه میدانهای افتخار و معنویت، پیشتازترین نباشد و با عملکرد شفاف و پرجاذبه و روشن و نورافشانش، به صورت سند صداقت دعوت، درستی رسالت، کارایی دین و دفتر و نمونه تمام عیار پرورش یافته راه و رسم قرآن و پیامبر تجلی نکند.
او در زندگی مشترک با امیر والاییها نمیپسندید و پروا میکرد و خجالت میکشید که چیزی فراتر از امکانات اقتصادی آن حضرت از او بخواهد.
او از افکار عمومی و تاریخ و نسلهای آینده احساس مسئولیت مینمود و خجالت میکشید که مسئولیت اجتماعی خویش را واگذارد و بر ضد ستم و بیداد و خودکامگی و قانون شکنی، خروش بر ندارد و روشنگری نکند و اجازه دهد تا آفت تاریک اندیشی، جمود، خشونت، سرکوب، اختناق، حق کشی، ناامنی، آفت مرگبار انحصار و میکرب قتال استبداد، بی سر و صدا، همه جا را جولانگاه خویش سازد و در پیکر جامعه، لانه کند و بر خرمن هستی آنان بتازد.
خودش به همتا و همپرواز زندگیاش فرمود:
«یا اباالحسن إنی لأستحیی من الهی أن اکلفک بما لا تقدر علیه» (11)
ریحانه سرفراز و سربلند پیامبر، در اوج پروا و حیا و وقار بود و تجسم آراستگی به این ویژگی انسانی و این خلق و خوی الهی و خردمندانه. اما از خجالتهای نابجا، کم روییهای ناپسند، انزوا و گسستن و بریدن از مردم، بیگانگی از سیر تاریخ و روند جامعه خویش سخت بیگانه بود؛ چرا که در نگرش آن بانوی متفکر، آن حیا و پروا و احساس شرم و آراستگی به آزرمی- که انسان را از قانون شکنی و گناه و بیداد باز دارد و ضامن رعایت مقررات و حقوق و آزادی و حرمت دیگران گردد- پسندیده و زیبنده است و در خور شأن انسانهای آزاده و خداجو و حق پو؛ نه کم روییها و خجالتهای بی مورد و ناپسند.
از دیدگاه فاطمه، اینها از خصلتهای نکوهیده میباشد و از ضعف نفس، عدم احساس کرامت و شخصیت و از عقده حقارت سرچشمه میگیرد؛ که ممکن است بر اثر تربیت نادرست، عیوب طبیعی، تزلزل خانوادگی و از انواع ناهنجاریهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، گریبانگیر انسان گردد و راه رشد و تعالی را بر او ببندد.
در فرهنگ آزاده پرور فاطمه و خاندان سرفراز او، این گونه کم روییها و خجالتها و این گونه انزواها و یا پرواهای گریز، نوعی بیماری و نشان عدم سلامت روانی است و از این گونه خجالتها و گوشه گیریها و مردم گریزیها، در روایات به «حیا»ی بی خردانه و احمقانه تعبیر گردیده و سخت مورد نکوهش قرار گرفته است. پیامبر گرامی در این مورد فرمود:
«الحیاء حیائان: حیاء عقل و حیاء حمق» (12)؛ حیاء بر دو قسم است: حیای خردمندانه و حیای احمقانه و بی خردانه.
ریحانه ارجمند پیامبر به دلیل ریشه و تبار پرافتخار، تربیت آسمانی و الهی،آموزگاران شایسته و بی نظیر، خاندان سرفراز و بی بدیل، شکوه و زیبایی وصف ناپذیر سیما و سیرت، معنویت و عظمت سیرت و استحکام و استواری خانوادگی و محیط مساعد آن و دیگر عوامل شایسته و شخصیت ساز شناخته شده و ناشناخته، در اوجی از قوت قلب و علو روح و غنای نفس و خرد و هوشمندی سرشار و آراستگی و برازندگی و کمال و جمالی قرار داشت که در کران تا کران وجودش، جایی برای احساس ضعف و حقارت نفس و یا کم رویی و حیای نکوهیده و منفی و یا پرده نشینی و انزواگزینی و گریز از جامعه و وانهادن مسئولیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و انسانی یافت نمیشد.
از این رو، آن افتخار جهان انسانیت را این گونه مینگریم که:
– با تخلق به اخلاق الهی، از بیان حق و حقیقت و روشنگری و خیرخواهی و دلسوزی و خروش و فریاد بجا از حق کشی و بیداد، نه میهراسد و نه احساس شرم میکند بلکه با همه سانسور و اختناق و جوسازی حکومت نیز ندای حق طلبی خویش را در گستره تاریخ طنین افکن میسازد.
چرا که او بر این باور است که:
«والله لا یستحیی من الحق» (13)؛
خدا از بیان حقیقت، حیا و پروا نمیکند.
از این رو بندگان راستین او نیز نباید از بیان حق و فریاد از ستم و حق کشی، احساس خجالت و کم رویی کنند بلکه باید از گفتار باطل و بیهوده و ظالمانه و ناروا پروا دارند.
– در زندگی درس آموز و شکوه بارش، هرگز از تلاش و روشنگری و پیکار با آفت جهل و خرافات و ستم و مظاهر انحطاط باز نمیایستد و در راه انجام وظیفه و ادای رسالت انسانی خویش از سرزنش بی خردان و ناآگاهان و سمپاشی شیطان استبداد و ارتجاع، نه دستخوش کم رویی و خجالت و احساس شرم میگردد و نه دچار ترس و دلهره؛ چرا که او پیشوای راستینی است که در راه حق از سرزنش و نکوهش نکوهشگران نمیترسد؛ تا آنجایی که در این راه به همراه همتای گرانقدرش در خانه تک تک سران مهاجر و انصار میرود و آنان را به رویارویی با ستم فرامیخواند.
«یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (14).
و با آنان گفتگو و مناظره میکند و روشنگری مینماید و دین خود را بهتر از هر پیشوای انسان دوست و نگران سرنوشت جامعهاش ادا میکند.
– او هرگز از بهره وری علمی و معنوی از وحی و رسالت و امامت راستین و فرشتگان بارگاه خدا و حتی تجربه زندگی برخی شاگردان و دوستانش کوتاهی نمیکند و دستخوش حیا و کم رویی و خجالت نابجا نمیگردد؛ چرا که بسان همتا و همسنگر زندگی اش بر این باور است و این درس را میدهد که: هیچ انسان توحیدگرا و سعادتخواهی نباید از فرا گرفتن دانش و تجربه و یا آموختن و پرسیدن چیزی که نمیداند، احساس شرم کند.
«و لا یستحیی احد اذا لم یعلم الشی ء ان یتعلمه» (15)
– و این درس رشد و تعالی را به رهروان راه خویش میداد که: هیچ کس هنگامی که از او چیزی میپرسند و میخواهند و او آن را نمیداند، نباید از این که به ندانستن خویش اعتراف کند و بگوید: «نمیدانم!»، دستخوش کم رویی و خجالت گردد؛ چرا که چنین صراحت صادقانه و شهامتمندانهای، از قوت قلب و سلامت نفس و توسعه شخصیت خبر میدهد و نه از ضعف آن.
«و لا یستحیی احد منکم اذا سئل عما لا یعلم ان یقول لا اعلم» (16)
با این بیان، سیره و روش ریحانه پیامبر، باید الهام بخش زنان و دختران کمال جو و روشنفکر و آزاده عصرها و نسلها قرار گیرد تا بدین وسیله، هم خویشتن را به گوهر عفاف و پاکی و دانش و بینش ژرف و پروا و صداقت و شهامت و دیگر ارزشهای انسانی آراسته سازند و خود را در عرصههای گوناگون زندگی به عنوان یک انسان آراسته مطرح کنند و به پشتوانه معنویت و دانش و کارایی و ایفای نقشهای حساس در مدیریت و فرهنگ و دیگر ابعاد، جایگاه و موقعیت و حقوق و آزادی خویش را بخواهند و با ستم تاریخی در مورد خویش به پیکار برخیزند و هم بکوشند تا به کم روییها و خجالتهای منفی و حیای نکوهیده و بازدارنده و تباهیهای آن گرفتار نگردند؛ باید سخت به هوش باشند تا هم به بهانه عفاف و خجالت و پوشش و قداست زن، به عضوی بریده و گسسته و بیگانه از جامعه و دنیای خویش و عاطل و باطل و پادو و ابزار جمود و تعصب و مروج تاریک اندیشی و اسارت تبدیل نشوند و هم با وانهادن عفاف و حیا و پروای واقعی که باعث سلامت نفس و قوت قلب و پیروزی و سرافرازی و پاکی و پیشتازی انسان میگردد، از دگر سو از آنان عروسک نسازند و بدانند که عروسک، عروسک است؛ خواه به بهانه روشنفکری و مدپرستی و نوجویی دروغین و خواه به بهانه دروغین حیا و عفاف و نجابت و پرده نشینی و انزواگری.
آری، سیره و سبک ریحانه پیامبر، نه کم رویی و خجالت بیجا و انزوا و گوشه گیری و پرده نشینی و پرده گزینی و ضعف و ناتوانی از رویارویی با مشکلات بود و نه پروای گریز و تقوای منفی؛ نه وانهادن مسئولیتهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی، هنری فکری و رهبری مترقی جامعه بود و نه رها ساختن مدیریت خانه و آموزش و پرورش نسل نوخاسته و اداره شایسته و بایسته و عادلانه و آزادمنشانه این جامعه کوچک، اما مهم و سرنوشت ساز.
آن حضرت در قلب جامعه حضور داشت و در پیشاپیش روند تاریخ و رویدادها، همان گونه که محور کانون خانه و مدار خانواده بود.
آن پیشوای والاییها در اوج آراستگی به پروا و حیای واقعی و در اوج رعایت مقررات و حقوق و حرمت انسانها و تلاش در تأمین و تحقق و گسترش و توسعه حقوق بشر، از ترس و کم رویی و حیای منفی و نکوهیده و گریز از رسالت اجتماعی و سیاسی و رهبری و انسانی، پاک و پیراسته بود و بر خلاف پندار بسیاری از مدعیان دوستی و پیروی از آن انسان نمونه، که او را بریده و گسسته و بیگانه از درد و رنج مردم و روند جامعه و مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی و رهبری خویش، به صورت منزوی و در صندوقخانه و در پرده گزینی میپندارند و با کج اندیشی، همه جاذبههای علمی، فرهنگی، هنری، معنوی، اجتماعی، سیاسی و مردمیاو را از زندگی الهام بخش و پرافتخارش نفی نموده و با نادیده انگاشتن ناآگاهانه و تعصب آمیز و موهوم راز ماندگاری و محبوبیت و جاودانگیاش، از آن سیمای پرفروغ و زیبا و پرمعنویت، چهره و الگویی بی رنگ و منفی ارائه میکنند، آن نمونه شایستگیها و یگانه والاییها و رادیها چنین نبود؛ بلکه سبک و سیرهای مترقی، انسانی، ماندگار، زنده، پرنشاط و الهام بخش داشت و همین شیوه و روش پرجاذبه نیز راز محبوبیت و رمز جاودانگی آن حضرت است.
با این بیان، چگونه میتوان به نام او و به بهانه پیروی از راه و رسم انسانی و مترقی و آزادمنشانه او، زن را از حقوق طبیعی و انسانی و اجتماعی خویش محروم کرد و با بازی با واژهها و مفاهیم مقدس و در ستار مذهب، در عمل او را به انسان درجه دوم و یا سوم تبدیل ساخت؟
درست است که برابر بیانی که از آن حضرت آوردهاند، نزدیک ترین حالت زن به خدا، هنگامی است که آموزگار و مربی آگاه و باکفایت خانهاش باشد و نسل شایسته بپرورد؛ و یا برابر بیانی دیگر از او، بهترین چیز برای زنان، آن است که با مردان بیگانه نشست و برخاست خصوصی نداشته باشند و آنان را نبینند و آنان نیز اینان را.
و درست است که آن حضرت خود را از مردان بیگانه میپوشانید؛ اما کسانی که با نگرش سطحی به این چند روایت و عدم دریافت صحیح پیام آنها و با قشری گری و جمود و تعصب بی جا و شیوه عقب مانده و خشونت بار و بیمارگونه، یا سلطه جویانه در دنیای اسلام در این اندیشهاند که زن، یا نیمی از پیکر جامعه را به انزوا کشند و اگر بتوانند کوچهها و خیابانها و شهرهای آنان را نیز جدا سازند و پیاده شدن اسلام را در گرو این کار میپندارند، نه در گرو رعایت حقوق بشر، به رسمیت شناختن حق حاکمیت مردم بر سر نوشت خویش، جابه جایی خردمندانه و متمدنانه و مسالمت آمیز قدرت با انتخاب آزاد، بها دادن به رأی و نظر و حقوق شهروندان، تحقق دمکراسی و مردم سالاری، حاکمیت عدل و داد، برابری قدرتمند و ناتوان در مقابل قانون، آزادی بیان و قلم، وجود نظارت ملی با مطبوعات آزاد و مستقل و متنوع، آزادی احزاب و اجتماعات، آزادی انتقاد و چون و چرا، رعایت امانتداری از سوی صاحبان قدرت و امکانات،
پاسخ گو بودن در برابر وعدهها و گفتار و عملکرد و…
آیا اینان به راستی به سبک و سیره ریحانه پیامبر و عملکرد الهام بخش او در زندگی اندیشیدهاند؟
آیا به یاد دارند که سبک و سیره آن حضرت این گونه بود:
– به یاد دارند که ریحانه پیامبر از مکه تا مدینه و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا رحلت پدر گرانقدر و آزادی بخش خویش، هماره در اوج پروا و حیا و عفاف و معنویت، دوشادوش او و همسنگر و همراز و رهرو راستین او و در قلب جامعه بود و برای تحقق عدالت و آزادی، با اهریمن جهل و خرافه و شرک و استبداد و انحصار و سرکوب و اختناق و سانسور در مبارزه بود؟!
– آیا میدانند که آن بانوی الهام بخش از آغاز زندگی مشترک با امیر والاییها مشاور و معاون و همتا و همپرواز و همسنگر او در زندگی بود و در عرصههای گوناگون و سرنوشت ساز به راستی حضور داشت نه ابزاری؟!
– آیا به یاد دارند که آن حضرت در میدان آموزش و روشنگری و در عرصه تلاش و کوشش، مدیریت و تربیت نسل، سیاست و اجتماع، و هنر و ادب، به راستی پیشتاز و پیشاهنگ بود و نه نمایشی و تشریفاتی و برای بستن دهانها؟!
– اگر به راستی فاطمه بریده و گسسته از جامعه و مردم و دنیای اطراف خویش بود، آن خطابه حماسه سازش در مسجد پیامبر و در برابر قداره بندان خلافت چه مفهومی دارد؟!
– آن رفتن به در خانههای انصار و مناظره اندیشاننده با آنان یعنی چه؟!
– حضور در مسجد و مناظرههای روشنگر و شجاعانه با ابوبکر یعنی چه؟!
– گفتگوهای متعدد با عمر و باران دلیل و برهان بر حقانیت موضع خویش یعنی چه؟!
– عیادت رهبر نظام سقیفه و وزیرش با او چرا؟!
– عیادت سلمان، ابوذر و جابر از او چه پیامی دارد؟!
– عیادت انبوه نمازگزاران از آن حضرت یعنی چه؟!
– روشنگری آن حضرت به «محمود بن لبید» در مورد حقانیت موضع خویش و امامت امیرمؤمنان یعنی چه؟!
– اگر منظور آن حضرت جدا ساختن شهر زنان و مردان از هم بود و نه پاکی و عفاف اخلاقی و انسانی و رعایت متمدنانه مرز مقررات، پس نشست و برخاست فاطمه با مردان شایسته کردار و پرواپیشهای چون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، جابر، بلال، ابن مسعود و مشورت با آنان در امور گوناگون؛ یا تشرف آنان به محضر پرمعنویت فاطمه برای فراگرفتن دانش و بینش و اخلاق و ایمان و پروا و معنویت؛ یا دعوت از این چهرهها و این گونه شخصیتهای درست کردار و امانت پیشه و مؤثر و توحیدگرا به وسیله امیرمؤمنان برای گفت گو با حضور جدی فاطمه؛ یا گسیل آنان به خانه فاطمه از سوی پیامبر برای رساندن پیام یا آوردن چیزی یا تقدیم امانتی به شخص آن حضرت چرا؟!
مگر نه این است که به پندار این دریافت بسته و سنگ وارهای از اسلام و سیره ریحانه پیامبر، او بانویی است که نه مردی او را دیده است و نه او مردی را؟
آیا به پندار این جریان، این چهرههای بزرگ و برجسته، فرشتهاند که ریحانه پیامبر برابر مقررات و موازین انسانی و سبک و سیره خردمندانه و عفاف و پوشش بایسته و خداپسندانه و منطقی خویش با آنان گفت گو میکرد یا این که اینها بیگانه نبودند و همگی برادر و پدر و فرزند او بودند؟
آیا این انبوه روایات، ساختگی و بی اساس است یا پیام و مفهوم آن دو روایت، به آن گونه نیست که گروهی میپندارند و دانسته و یا ندانسته، روی غرضها و هواها و منافع گروهی و فردی و خطی و یا مرض و غرض آن گونه تفسیر میکنند و آن گاه در عمل دچار بن بست و ضد و نقیض میگردند و در عمل از همان چیزی که به ظاهر هشدار میدهند و دیگران را به استفاده ابزاری از حضور زن در جامعه متهم میکنند، خود به شدت بدان آلوده میگردند؟
چرا که استفاده ابزاری از زن و جاذبه جنسی او، هم برای پیشبرد اهداف تبلیغاتی و اقتصادی و اجتماعی و… ناجوانمردانه و شیوهای پلید است و چه برای پیشبرد هدفهای سیاسی و حتی مذهبی؛ که شاید این یکی زشت تر و ناجوانمردانه تر هم باشد!
و یا این که میتوان همان دو روایت را نیز در کنار این انبوه روایات قرار داد و از همه آنها تفسیر و برداشتی انسان گرایانه و خردمندانه و مترقی ارائه کرد؟ کدام یک؟
البته دیدگاه سوم درست به نظر میرسد؛ چرا که روح و جان پیام آیات و روایات حجاب و عفاف و حیا و وقار، گسسستن و بریدن و منزوی ساختن زن از جامعه و بیگانه ساختن او از رشد و روند و توسعه و شکوفایی آن نیست؛ همچنان که نباید آن را بهانه پایمال ساختن حقوق، آزادی، استقلال، برابری انسانی، کرامت و پیشرفت او ساخت و با دستاویز ساختن آن، به ساختن شهر زنان پرداخت…؛ بلکه روح و جان پیام این مفاهیم زنده و زیبا و دلپذیر این است که:
– زن مترقی و شایسته باید در اندیشه و باور و گستره دل، در اوج عفاف و پاکی و پروا و معنویت باشد.
– باید در گفتار و حرکات و سکنات و اشارات و نشست و برخاست، آراسته به وقار و متانت و حیا و پروا و آگاهی باشد.
– باید با پوشش انسانی و منطقی و برابر با مقررات خردپسند دینی ظاهر گردد.
– باید از نشست و برخاست خصوصی با مردان بیگانه اجتناب کند.
– باید از رویارویی با مردنمایان زشت کردار و پلید، در همه جا دوری جوید؛ به گونهای که اگر ممکن باشد، نه او آنان را ببیند و نه آن دیوسیرتان، قامت و چهره او را حتی از روی پوشش بنگرند.
اما گفتگو و مشاوره، نشست و برخاست و فراگیری و آموزش، برخورد و رویارویی انسانی و عادی و خردمندانه زن در جامعه با مردان درست اندیش و یا عادی، با رعایت مقررات خردورزانه و خداپسندانه، نه تنها ناپسند نیست که این کار و این سبک و سیره در حقیقت به دوش کشیدن قهرمانانه و دلیرانه بار مسئولیت اجتماعی و رسالت انسانی است و وانهادن آن، نه بر مرد رواست و نه بر زن.
بر این باور، زن آگاه و روشنفکر و باشخصیت باید از سبک و سیره ریحانه اندیشمند و آزاده پیامبر درس استقلال اندیشه، عقیده، روش و خط مشی فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی و دینی و عبادی و اخلاقی و انسانی بگیرد؛ نه بازیچه زور و زورمداران و نه زر و زرداران گردد و نه بازیچه تزویر و عوام فریبی و مقدس بازی و عوام زادگی و عوام زدگی و نه عناصر لذت جو و ولنگار؛ بلکه با الهام از آن سمبل والاییها به وقار و حیا و آگاهی و ژرفنگری و خردمندی و خردورزی و نواندیشی و پروا و پاکی آراسته گردد و توانمندانه در جامعه حضور یابد و نه تنها حقوق و کرامت و آزادی و امنیت و حق دفاع و استقلال و عزت و سربلندی را برای خویش- که فراتر از نیمی از جامعه را میسازد- بخواهد و به چیزی جز آن حقوق انسانی رضایت ندهد، بلکه برای برادران و فرزندان جامعه خویش نیز اینها را بخواهد و نیک بداند که هر دعوت و پیام و سیستم و روشی در گفتار و کردار به راستی طرفدار روح دین یا هدفهای والای آن که عدالت و آزادی و حق حاکمیت بر سرنوشت و توسعه و بهروزی و بهزیستی و رفاه و صلح و دوستی و مردم خواهی و بشردوستی و خردمندی و خردورزی و دموکراسی و حقوق بشر میباشد و از خشونت و جمود و تعصب و انحصار و سرکوب و گردن زدن و زبان بریدن و داغ و درفش و بازیچه ساختن حقوق، کرامت و باورهای مقدس مردم به راستی به دور است، از آن اندیشه و دعوت و دریافت از دین، سخت جانبداری کند و به آن رأی دهد و به سوی آن راه گشاید.
آری، در این صورت است که زن مسلمان و مترقی میتواند مباهات کند که از سبک و سیره ریحانه پیامبر الهام گرفته و از آن قهرمان راستین عدالت خواهی و حق طلبی و بزرگ پرچمدار مفاهیم هماره زنده و آن سمبل مقاومت و اعتراض در برابر ددمنشی و دجالگری و بیداد درس آموخته است؛ چرا که سبک و سیره ریحانه پیامبر میزان و ملاک حضور زن و نقش سازنده آن در ساختار جامعه است.
- پینوشت:
(1) «إن لم یکن یرانی فإنی اراه و هو یشم الریح».
(2) مستدرک الوسائل، ج 14، ص 289؛ ریاحین الشریعة، ج 1، ص 216؛ احقاق الحق، ج 10، ص 258.
(3) «أنا اوصیک… و اتخذ لی نعشا فإنی رأیت الملائکة یصفونه لی»؛ بحارالانوار، ج 28، ص 304.
(4) «عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: سألته عن اول من جعل له النعش، فقال: فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله»؛ بحارالانوار، ج 43، ص 212.
(5) «إنی قد استقبحت ما یصنع بالنساء، انه یطرح علی المرأة الثواب فیصفها لمن رأی. فلا تحملینی علی سریر ظاهر استرینی سترک الله من النار»؛ زهرا علیهاالسلام فرمود: من بسیار زشت میدانم که جنازه من پس از مرگ بر روی تابوت سر باز گذاشته و روی آن پارچهای میاندازند، چرا که حجم اندامهای آنان معلوم میشود، مرا روی تابوتی آن چنانی نگذار و بدن مرا بپوشان که خدا تو را از آتش جهنم بازدارد. وسائل الشیعة، ج 2، ص 876؛ الطبقات، ج 8، ص 28؛ کنزالعمال، ج 16، ص 289.
(6) بحارالانوار، ج 43، ص 189 ـ 212؛ وسائل الشیعة، ج 2، ص 876 .
(7) بحارالانوار، ج 43، ص 54 – 84.
(8) بحارالانوار، ج 43، ص 92؛ ج 100، ص 250.
(9) بحارالانوار، ج 43، ص 66.
(10) وسائل الشیعة، ج 18، ص 84. در حالی که «کلامنا» کافی بود، ولی حضرت صادق علیهالسلام میفرماید: «معانی کلامنا» فقیه کسی است که مقصود شناس باشد.
(11) بحارالانوار، ج 15، ص 197.
(12) سوره احزاب، آیه 53.
(13) سوره احزاب، آیه 53.
(14) سوره مائده، آیه 54.
(15) نهج البلاغه، قصار 82.
(16) نهج البلاغه، قصار 82.