اسناد تاریخی آتش زدن در خانه حضرت زهرا

آیا تازیانه خوردن حضرت زهرا سلام الله علیها آتش زدن در و::: دست بسته بردن حضرت علی علیه‌السلام با زور برای بیعت صحت دارد؟ پس یاران حضرت علی علیه‌السلام و بنی هاشم كجا بودند؟

آنچه نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها گستاخی شده، در كتاب های معتبر تاریخی ما و اهل سنت (1) آمده است: احمد بن یحیی معروف به بلاذری از دانشمندان اهل سنت در كتاب خود به نام «انساب الاشراف» آورده است:

زمانی كه علی علیه‌السلام از بیعت با ابوبكر خودداری نمود و در خانه گوشه گیری كرده بود، ابوبكر، عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با زور نزد من حاضر كن: عمر بن خطاب آتش آورد: فاطمه در كنار در به او برخورد: به او گفت: پسر خطاب! آیا می‌خواهی در خانه‌ام را به رویم آتش بزنی؟!

گفت: بلی و این بهترین كار برای تقویت دین پدرت می‌باشد: (2)

همچنین مسعودی در كتاب اثبات الوصیة، تحت عنوان حكایت سقیفه می‌گوید:

 پس روایت شده كه پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود::: پس امیرالمؤمنین علیه‌السلام با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند، چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود:

 در این هنگام به خانه‌اش حمله ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش كشیدند و او را به زور از خانه خارج كردند: آنها سید زنان فاطمه را پشت درب فشار سختی دادند به حدی كه محسن را سقط كرد: (3)

ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری (4)، و همچنین ابی عمر احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسی (5)جریان آتش زدن در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را آورده‌اند:

موارد فوق از روایت اهل سنت بود، اما زدن حضرت زهرا و آتش كشیدن در خانه‌اش را علما شیعه نیز نقل كردند:

سلیم بن قیس می‌گوید: عمر بن خطاب نصف اموال همه عُمالش را از آنان گرفت مگر قنفذ عدوی او نیز یكی از كاركنان او بود كه چیزی از او نگرفت و آنچه از او گرفته بود، بیست هزار درهم بود که به او باز گرداند: ابان از قول سلیم گفت: با علی علیه‌السلام ملاقات كردم و از این كار عمر از او پرسیدم: فرمود آیا می‌دانی چرا از قنقذ دست برداشت و چیزی از وی غرامت نگرفت؟

گفتم: نه!

فرمود: زیرا او بود كه وقتی فاطمه آمد تا بین من و آنان قرار گیرد، با تازیانه اش او را زد، چنان كه وقتی فاطمه از دنیا رفت، جای تازیانه همچون بازوبند روی بازویش مانده بود:(6)

درباره بستن دستان علی علیه‌السلام باید به این نكته توجه كرد كه مقابله با مهاجمان با زور و شمشیر خواسته برخی از دشمنان اسلام و تا حدودی در خدمت منافع مهاجمان بود، چیزی كه امام علی علیه‌السلام از آن اجتناب می‌كرد و پیامبر خدا هم او را از آن نهی فرموده بود كه با آنان به مقابله نپردازد، عدم پاسخ به دعوت زورگویانه آنها بدان معنی نیست كه احتیاطات لازم در دفاع از خود را در صورت بروز هر گونه اذیت و آزار از سوی مهاجمان به كار نگیرند: نخواستن خلافت به زور شمشیر، چیزی است، و دفاع از خویش آنجا كه اقداماتی برای ریختن خون در كار است چیزی دیگر:

درباره عدم مقابله امیرالمؤمنین با مهاجمان، علامه سید جعفر مرتضی عاملی می‌گوید:

اگر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در مقابل مهاجمان اقدام به مقابله می‌كرد به نفع آنها تمام می‌شد و می‌توانستند حقایق را وارونه و اذهان را مشوش كنند به گونه‌ای كه علی علیه‌السلام را بشكنند و حقیقت را برای مردم وارونه جلوه دهند: چون آنان به مردم می‌گفتند علی بر ما حسادت ورزید و روی خود حساب كرد و با اعتماد به موضع و قدرت خویش، نزدیكی به رسول خدا، شجاعت خود، همسری دختر رسول خدا ، پدری حسن و حسین با ما به زور مقابله كرد، پس او متجاوز است و::: (7)

سكوت امام علی علیه‌السلام

درباره علل سكوت امام علی علیه‌السلام نیز دلایلی وجود دارد:

خطیب خوارزمی در مناقب خود از طریق ابن مردویه با ذكر سند از ابوطفیل روایت كرده است كه گفت: به هنگام شورا (شورایی كه عمر بن خطاب تشكیل داده بود) من در محل شورا بودم كه متوجه شدم سر و صدا بلند شد، پس شنیدم علی می‌گفت: مردم با ابوبكر بیعت نمودند در حالی كه به خدا سوگند من اولی تر و سزاوارتر از وی به مقام خلافت بودم: پس من از بیم آن كه مردم گرایش به كفر پیدا كنند و با شمشیر گردن یكدیگر را بزنند، اطاعت كردم و::: (8)(9)

اما این كه چرا علی علیه‌السلام و بنی هاشم اقدامی نكردند؟ باید گفت:

واقعیت این است كه تحلیل برخی حوادث تاریخی بسیار مشكل است و هضم برخی رفتارها بسیار سنگین است: اما انگیزه های مختلف، انسان را به جایی می‌رساند كه رفتارهای ناباورانه انجام دهد:

در زمان پیامبر (ص) برخی رگه های مخالفت با سنت نبوی و دشمنی با اهل بیت از سوی برخی یاران پیامبر (ص) دیده می‌شد؛ مانند اعتراض در صلح حدیبیه، نافرمانی از شركت در سپاه اسامه، توهین به پیامبر (ص) در هنگام نوشتن وصیت و::: اما كسی باور نمی‌كرد كه این تخلفات به جنایت تبدیل شود:

چه بسا علت این كه حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در آمد آن بود كه آنان به احترام حضرت فاطمه سلام الله علیها از ورود به خانه منصرف شوند، زیرا مسلمانان مدینه احترام زیاد پیامبر (ص) به فاطمه سلام الله علیها را از نزدیك دیده بودند و حدیث «من آذاها فقد آذانی» را به گوش شنیده بودند به همین جهت كسانی كه نزدیك در بودند: به عقب جمعیت كه فرمان حمله را می‌دادند اطلاع دادند كه فاطمه پشت در است: ولی آنها گفتند: «و ان كانت!!» اگر چه باشد:

چنین حركتی غیر قابل باور بود و از چند یار خالص امام علی علیه‌السلام در آن هنگامه كاری ساخته نبود و كسی انتظار چنین حركت جنایتكارانه را نداشت:

در این باره توجه شما را به حدیثی از امام علی علیه‌السلام جلب می‌كنیم:

روزی اشعث بن قیس گفت: یا علی! چرا شمشیر نكشیدی؟

علی علیه‌السلام به او فرمود:

«فلم ادع احدا من اهل بدر و اهل السابقة من المهاجرین و الانصار الا ناشدتهم الله فی حقی و دعوتهم الی نصرتی فلم یستجب لی من جمیع الناس الا اربعة رهط: سلمان و ابوذر و المقداد و الزبیر و لم یكن من اهل بیتی معی احد اصول به و لا اقوی به: اما حمزة فقتل یوم احد و اما جعفر فقتل یوم موتة و بقیت بین جلفین حافیین حقیرین عاجزین العباس و عقیل و كانا قریب العهد بكفر: فاكرهونی و قهرونی:::»؛

همه اهل بدر و پیش كسوتان مهاجر و انصار را به كمك خواستم، ولی از آن همه مسلمان فقط چهار نفر پاسخ مثبت دادند: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر و از اهل بیت خودم هم كسی نداشتم كه با آن بتوانم حقم را بگیرم: چون حمزه در احد به شهادت رسید و برادرم جعفر هم در موته شهید شد و كسی برایم نماند مگر دو نفر ذلیل، خوار، عاجز و ناتوان، عباس و عقیل: به خاطر نبودن یار و یاور حقم را گرفتند:::: (10)

روش حضرت علی علیه‌السلام در برخورد با خلفا، مدارا با آنان بوده است: از این رو گاهی در نماز آنان شركت می كردند و هم در امور مهم آن حضرت، طرف مشورت آنان قرار می گرفتند:

به عبارت واضح تر عمل حضرت علی علیه‌السلام با خلفا، همانند عمل پیامبر (ص) با آنان در زمان حیاتشان بوده است:

این قضایا، هیچ تضادی با متفاوت بودن دیدگاه های فكری و اعتقادی ندارد: البته در این نوع رفتار، درس های بسیار مهمی برای مسلمانان در جهت وحدت و همبستگی در اختلاف نظرهای اساسی وجود دارد:

سكوت معنادار علی علیه‌السلام پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشیر علل بسیاری دارد كه به برخی از آنها اشاره می شود:

1: شرایط سیاسی و اجتماعی امت اسلام پس از رحلت پیامبر (ص)

در صدر اسلام، دشمنان خارجی حركت عظیم اسلام همانند روم و ایران آن زمان از یك سو منافقان و عناصر ارتجاعی داخلی از سویی دیگر، منتظر فراهم آمدن شرایطی بودند تا نهال نورسته اسلام را از بیخ بركنند: اگر علی علیه‌السلام برای احقاق حق، دست به شمشیر می برد، مسلماً جنگ دامنه داری در می‌گرفت كه پایان آن چیزی جز از بین رفتن زحمات پیامبر (ص) نبود:

2: اقدام برای یك حركت اجتماعی آن هم به صورت نظامی، نیازمند شرایط و آمادگیهای مختلف است و به دلایل مختلفی این زمینه پس از ارتحال پیامبر (ص) وجود نداشت: علی علیه‌السلام بنا بر نقل تاریخ بارها بزرگان اصحاب را برای ایجاد حركتی علیه وقایع پیش آمده فراخواند، ولی جز معدودی انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند: از سوی دیگر شرایط محیط و افكار عمومی نیز آمادگی قبولی نبردی داخلی در بین اصحاب پیامبر (ص) را نداشت، زیرا همگان انتظار داشتند كه اصحاب بزرگ پیامبر (ص) پس از آن حضرت همانند او عمل نمایند و محور وحدت جامعه باشند نه این كه به نزاع و درگیری در بین خود اقدام نمایند:

خلاصه سخن آن كه علی علیه‌السلام برای حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن، از احقاق حق خلافت خویش خودداری نمود تا ریشه های اسلام در پرتو تعالیم پیامبر و قرآن و اهل بیت استحكام یابد: لذا علی علیه‌السلام تا آن روزی كه مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهری بركنار ماند:

نكته دیگری كه شایان توجه است آن كه در امور داخلی امت اسلامی روا نیست كه هر كس برای احقاق حق خود دست به شمشیر ببرد و مسلحانه و به زور در صدد احقاق حق خود باشد: از روش علی علیه‌السلام و دیگر ائمه چنین بر می‌آید كه آنان برای احقاق حق خود در جامعه هرگز ابتدا دست به شمشیر نبرده‌اند بلكه سعی آنها بر این بوده كه با روشنگری و تبلیغ حقیقت زمینه را برای یك حركت عمومی در جامعه فراهم نمایند: در برخی از روایات و اسناد تاریخی این مسأله تایید گردیده و سر آن حفظ وحدت و انسجام اجتماعی و جلوگیری از سوء استفاده كسانی است كه ورای اختلاف امام علیه‌السلام و خلفا اهداف سیاسی شكننده دیگری را دنبال می كردند: به همین جهت از زبان امام علی علیه‌السلام می خوانیم:

«دیدم صبر كردن خردمندی است: پس صبر كردم در حالتی كه چشمانم را خاشاك و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود:::» (11)

پینوشت:

(1) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و الصواعق المحرقة ابن حجر عسقلانی و:::

(2) انساب الاشراف، ج 1، احمد بن یحیی المعروف بلاذری، تحقیق دكتر محمد حمدالله، چاپ سوم، انتشارات دار المعارف، ص 587:

(3) اثبات الوصیة، مسعودی، ص 146:

(4) الامامة و السیاسة، جلد 1، ص 19:

(5) العقد الفرید، جزء چهارم، صص 259 و 260:

(6) برای آگاهی بیشتر ر:ک:

كتاب سلیم بن قیس ، ج 2، بحارالانوار، ج 30، ص 302، عوالم العلوم، شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی، ج 11، ص 413:

(7) مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهر، ص 248:

(8) مناقب، خطیب خوارزمی، فصل 19، ص 224، نقل از كتاب علی با حق است، نوشته مهدی فقیه ایمانی:

(9) برای آگاهی ر:ک:

مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهر:

امام علی (ع)، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سید محمدمهدی جعفری و سید محمود طالقانی، ج 1، ص 315 تا 354، ج 4، ص 373 تا 378:

شرحه شرحه (گزارش كوتاه امیرالمؤمنین از زندگی خویش)، محمد محمدیان:

روایت دریا، محمد محمدیان:

حق با علی است، مهدی فقیه ایمانی:

آتش به خانه وحی، سید محمد حسین سجاد:

چشمه در بستر (تحلیلی از زمان شناسی حضرت زهرا)، مسعود پور سید آقایی:

(10) بحار الانوار، ج 29، ص 465، ح 55، به نقل از كتاب سلیم بن قیس:

(11) نهج ‏البلاغه، خطبه 3:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا