عروسی
- در بیان شب زفاف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
در کتاب امالی شیخ صدوق علیه الرحمة در حدیثی آمده چون شب زفاف فاطمه علیهاالسلام فرا رسید حضرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شتر شهباء خود را در حالیکه آن را مجهز به روپوشی نموده بود آورده و به دخترش فاطمه فرمود بر ناقه سوار شود. پیغمبر زمام مهار ناقه را به دست سلمان داد و خود از پشت سر، ناقه را میراند. در بین راه صدای افتادن چیزی را شنید مشاهده فرمود دید جبرائیل و میکائیل با گروه بسیاری از فرشتگان به زمین هبوط نمودند. پس پیغمبر راز فرود آنان به زمین را پرسید:چه باعث شده که شما به زمین فرود آمدید؟ عرض نمودند آمدیم تا به عنوان همراهی، عروس عالیه مقام را به خانه داماد عالیقدر، حضرت علیبنابیطالب ببریم. آن گاه جبرائیل و میکائیل با جمع ملائک و فرشتگان همراه با خاتم پیغمبران حضرت محمد صلی الله علیه و آله تکبیر گویان به خانه امیر اهل ایمان علی مرتضی علیهالسلام آمدند و از آن زمان تکبیر گفتن در عروسی ها رایج و مرسوم گردید.
در کتاب تاریخ بغداد از ابن عباس روایت شده:در شب عروسی علیا مکرمه حضرت فاطمه علیهاالسلام موقعی که او را به خانه حضرت علی مرتضی علیه السلام می بردند، حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در جلو و جبرئیل در طرف چپ و هفتاد هزار فرشته پشت سرش تسبیح گویان حرکت می کردند و تا طلوع فجر به تسبیح و تقدیس رب متعال اشتغال داشتند.
در خبر آمده که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله حضرت علی مرتضی داماد بزرگوار خود را احضار و سپس دختر والا گهرش فاطمه را فراخواند آنگاه دست او را گرفته در دست علی علیهالسلام گذارده فرمود:
«بارک الله فی ابنة رسول الله»؛
خداوند متعال برکت و خیر به تو در دختر رسول خدا قرار دهد.
و در خبر دیگری آمده است: حضرت، دست فاطمه را در دست علی گذارده و فرمود:
«یا اباالحسن هذه ودیعة الله و ودیعة رسوله عندک»؛
ای ابوالحسن این ودیعه و امانت خدا و رسول او در نزد تو است.
و در خبر دیگر آمده که حضرت رسول الله فرمود:
«مرحبا ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان»؛
خوش آمدند دو دریائی که با یکدیگر با هم اتصال و ملاقات حاصل کرده و دو ستاره ای که قرین یکدیگر شدهاند.
- مدت عقد و عروسی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بعضی از مورخین، فاصله بین عقد و زفاف را یک ماه و گروهی یک سال نقل کرده اند. در این مدت علی و فاطمه علیهما السلام از روی شرم نام همدیگر را بر زبان جاری نمیکردند، تا یک ماه گذشت. یک روز همسران پیامبر نزد حضرت علی علیهالسلام رفته و گفتند: چرا در زفاف فاطمه علیهاالسلام تأخیر میکنی؟ اگر شرم داری اجازه ده ما با پیغمبر صلی الله علیه و آله در این مورد صحبت کنیم و اجازه عروسی را بگیریم. علی علیه السلام رخصت داد که ایشان با رسول خدا صحبت کنند. چون همه در حضور پیغمبر جمع شدند، اول ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! اگر خدیجه زنده بود خاطرش به زفاف فاطمه علیهاالسلام مسرور می شد و چشم فاطمه علیهاالسلام هم به دیدار شوهرش روشن می گشت. علی خواستار همسرش است و ما همه در انتظار این شادمانی هستیم. چون پیامبر صلی الله علیه و آله نام خدیجه را شنید اشک در چشمش حلقه زد و فرمود: مانند خدیجه کجاست؟ او بانویی بود که مرا تصدیق کرد آن هنگام که همه مرا تکذیب می کردند، او با مالش مرا در دین حق یاری کرد. خداوند به او بشارت داد که در بهشت قصری از زمرد که در آن از همه بلایا مصون است خواهد داشت. همسران پیامبر عرض کردند: نام خدیجه را به نیکویی نبردیم که باعث ناراحتی شما گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چرا علی خود تقاضایش را مطرح نکرد؟ گفتند: حیاء مانع درخواست او شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد یکی از اتاقها (اتاق ام سلمه) را تمیز و زینت کنند و ام سلمه را مأمور کارهای عروسی و زفاف فاطمه علیهاالسلام کرد و سرانجام عروسی حضرت زهرا علیهاالسلام واقع گشت.
- تزیین اتاق عروسی
حارثة بن نعمان یکی از منازل خود را به علی علیهالسلام داد و حضرت علی علیه السلام اتاق عروسی را تزئین کرد. بهتر است بدانیم که اتاق عروس و داماد چگونه تزئین شده بود! آری مولای متقیان مقداری شن در کف اتاق پهن کرد و چوبی در داخل اتاق نصب فرمود که بر آن مشک و کوزه را آویزان فرمودند. چوب بزرگی را نیز از این دیوار به آن دیوار برای نصب پرده قرار داد، و آنگاه پوست گوسفند را بر روی شن کف اتاق پهن نمود و بالشی از برگ خرما روی آن نهاد، این تمام چیزهایی بود که علی علیه السلام از متاع دنیا و زخارف آن در تزئین اتاق عروسی بهره برده بود.(1)
- دعای پیامبر صلیالله علیهو آله در شب عروسی
وقتی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وارد خانه علی علیه السلام شدند، رسول گرامی اسلام، علی را فرا خواندند و به فاطمه زهرا فرمان دادند تا پیش او بنشیند، آنگاه دست فاطمه علیهاالسلام را گرفت و در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود: خدا دختر رسولش را بر تو مبارک فرماید. ای علی! این فاطمه امانت من است نزد تو.
ای علی! این فاطمه علیهاالسلام بهترین همسری است که تو می توانستی انتخاب کنی.
و ای فاطمه! این علی علیهالسلام برترین شوهری است که امکان داشت نصیب تو گردد. سپس فرمود: پروردگارا! نیکیهای خود را برای آن دو و در فرزندانشان قرار بده. پروردگارا! این دو، محبوبترین خلق نزد من هستند. خدایا! آن دو را دوست بدار و من اینان را به تو می سپارم و فرزندان آنان را نیز از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم.
- یاد معاد در شب عروسی
شب ازدواج و آغاز لحظههای شروع یک زندگی تازه برای هر زن و مردی شیرین و خاطرهانگیز است. بسیاری این لحظههای شیرین را به انواع گناه آلوده می کنند، اما ببینیم کاملترین زن، الگوی بانوان جهان حضرت فاطمه علیهاالسلام در شب عروسی چه حالاتی دارد؟ و زندگی مشترک خود با همسرش را چگونه شروع می نماید؟ علی علیهالسلام در شب عروسی، همسر گرامی اش فاطمه را نگران و گریان دید، پرسید، فاطمه! چرا ناراحتی؟ پاسخ داد: یا علی! پیرامون حال و رفتار خویش فکر کردم. به یاد پایان عمر و قبر خویش افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت. پس تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا به نماز بایستیم و با هم در این شب خدا را عبادت کنیم.(3)
حضرت زهرا علیهاالسلام دارای پیراهنی وصله دار بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله در شب عروسی و زفاف فاطمه علیهاالسلام، پیراهن تازهای را برای او تهیه فرمود. سائلی بر در خانه شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنهای می خواهم. حضرت خواست پیراهن وصلهدار خود را به او دهد، به یاد این آیه شریفه افتاد که خداوند متعال می فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (4)؛
هرگز به مقام نیکوکاران نخواهید رسید تا اینکه از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید.
بنابراین پیراهن جدید خود را به او داد. هنگام زفاف که فرا رسید. جبرائیل به همراه هدیهای از لباسهای بهشتی که از سندس سبز بود نازل شده و گفت: ای محمد! همانا خداوند به تو سلام می رساند و به من دستور داده که بر فاطمه علیهاالسلام سلام کنم. می خواهم این لباس را به او بدهم. حضرت سلام خداوند را به فاطمه علیهاالسلام ابلاغ نمود و پیراهنی را که جبرئیل آورده بود بر او پوشانید. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله عبای خود را نیز بر او پیچاند و جبرئیل او را با بالهای خود در بر گرفت تا نور آن پیراهن چشمان را خیره نکند. هنگامی که حضرت فاطمه علیهاالسلام – با چراغی که به همراه داشت – در بین زنان کافر که هر یک شمعی به همراه خود داشتند نشست، جبرائیل بال خود را به یک سوزد و عبا را برداشت، انواری از او تابید که مشرق و مغرب را روشن ساخت، با تابش نور بر دیدگان زنان کافر، کفر از دلهای آنان بر طرف شده و همگی شهادتین گفتند. (5)
- استفاده از بوی خوش
ام سلمه می گوید: وقتی که می خواستند حضرت فاطمه علیهاالسلام را به خانه علی ببرند، به فاطمه علیهاالسلام گفتم: آیا عطر و بوی خوشی دارید؟ فرمود: آری، شیشهای از عطر مخصوص ذخیره کردهام. فاطمه علیهاالسلام شیشه عطری آورد و مقداری از آن را در کف دستم ریخت، آنچنان بوی خوشی داشت که هرگز مثل آن نبوئیده بودم، گفتم: این عطر خوشبو را از کجا تهیه کردهای؟ فرمود: هر وقت دحیه کلبی (6) به حضور پدرم می آمد، پدرم به من می فرمود: ای فاطمه! فرشی برای عمویت بیاور. فرشی می آوردم و او بر آن مینشست. وقتی بر می خاست از درون لباسش چیزی بر زمین می ریخت، پدرم به من می فرمود: جمع کن، این عنبر است که از بال و پر جبرئیل ریخته است. برخی نوشتهاند: هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در خواب قیلوله عرق می کرد، حضرت فاطمه علیهاالسلام عرق او را می گرفت و در شیشهای می کرد، این عرق بوی خوشی داشت که از آن متصاعد می شد.(7)
- ولیمه عروسی
علی علیه السلام می فرماید: حضرت رسول صلی الله علیه و آله از پول زره ده درهم به من داد و فرمودند: یا علی! با این پول مقداری روغن و خرما و کشک تهیه کن. من طبق دستور حضرت آنها را خریده و به نزد ایشان آوردم پیامبر خود نیز گوسفند چاقی تهیه نموده بود. حضرت سفره چرمی خواست، آستین بالا زد و از آن خرما و کشک و روغن غذایی تهیه نمود آنگاه به من فرمود: هر کس را که می خواهی دعوت کن. علی علیه السلام می فرماید: من به مسجد آمدم، دیدم جمع کثیری از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اینکه گروهی را دعوت کنم و عدهای را دعوت نکنم شرمگین شدم، لذا روی بلندی رفته و گفتم: ای مردم! همگی برای صرف ولیمه فاطمه بیائید. مردم بلند شده و به راه افتادند و من از کثرت جمعیت و کمی غذا خجالت می کشیدم. چون رسول خدا صلی الله علیه وآله از این مطلب آگاهی یافت، فرمود: علی جان! من از خدا می خواهم که این غذا برکت دهد. پس تمام آن جمعیت از آن غذا خوردند و سیر شدند در حالی که چیزی از غذا کم نشد… چون آفتاب غروب کرد همسران پیامبر، فاطمه علیهاالسلام را زینت و عطر آگین نمودند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام را در سمت راست و فاطمه علیهاالسلام را در سمت چپ خود نشانید و پیشانی آنها را بوسید. آنگاه دست دخترش را در دست علی علیه السلام گذاشت و فرمود: علی جان! فاطمه همسر خوبی است، به دخترش نیز فرمود: فاطمه جان! علی شوهر خوبی است، سپس در حق آنها دعا کرد.(8)
- عروس و داماد یکدیگر را می ستایند
شخصیت فاطمه زهرا علیهاالسلام از همان شب اول ازدواج چنان برای علی علیه السلام جلوه می نماید، که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فردای آن شب از علی علیه السلام می پرسد: همسرت را چگونه یافتی؟ بی درنگ پاسخ می گوید:
«نعم العون علی طاعة الله»؛
بهترین یار و یاور برای اطاعت و عبودیت خداوند.
همچنین از فاطمه زهرا علیهاالسلام میپرسد:
«کیف رأیت زوجک؟»؛
شوهرت را چگونه دیدی؟
پاسخ داد:
«یا ابة خیر زوج»؛
ای پدر بهترین شوهر دیدم.(9)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا کرده است که به هیچ کس، حتی به من ارزانی نکرده: اول، پدرزنی چون من به تو عطا کرده است. دوم، به تو همسری چون دخترم صدیقه هدیه فرموده است. سوم، فرزندانی چون حسن و حسین علیهما السلام به تو عطا کرده است. پیامبر صلی الله علیه وآله به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم.(10)
در حدیثی منقول است: صبح روز بعد از ازدواج، پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ایشان رفته و پس از سلام و اجازه ورود، داخل شد. سپس در ادامه روایت آمده است: حضرتش ایشان را دعا کرد و فرمود:
اللهم، اجمع شملهما، و الف بین قلوبهما، و اجعلهما و ذریتهما من ورثة جنة النعیم، و ارزقهما ذریة طاهرة طیبة مبارکة، و اجعل فی ذریتهما البرکة، و اجعلهم ائمة یهدون بامرک الی طاعتک، و یامرون بما یرضیک؛(11)
خداوندا! امور پراکنده این دو را جمع بگردان، و میان دلهایشان انس و الفت قرار ده، و آنها و فرزندان و نسل ایشان را از وارثان بهشت (مخصوص) «نعیم» نما، و به ایشان ذریه ای پاک و پاکیزه روزی کن، و در نسلشان برکت قرار ده، و آنها را امامانی قرار ده که به امر تو دیگران را به طاعت و فرمانبری از تو هدایت، و به آنچه که رضای تو در آن است امر میکنند.
در امالی شیخ طوسی آمده: روایت شده است که عروسی علی و فاطمه علیهاالسلام بعد از بازگشت علی از جنگ بدر و در اوایل ماه شوال، در حالی که 16 روز از وفات رقیه خواهر حضرت فاطمه می گذشت واقع شد. و روایت شده که این امر در روز سه شنبه ششم ذی حجه واقع شده است.(12)
ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری قمی در قرب الاسناد، از امام باقر علیه السلام روایت کرده که گفت:
هنگامی که فاطمه و علی علیهما السلام ازدواج کردند زیرانداز آنها پوست گوسفند بود که هرگاه می خواستند بخوابند آن را بر می گردانیدند و روی پشم آن می خوابیدند، و متکای آنان از پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند.
و امام باقر علیه السلام می گفت: مهریه فاطمه علیهاالسلام یک زره آهنی بود.(13)
عن ابی جعفر علیه السلام قال: «لما تزوج علی فاطمة بسط البیت کثیبا؛ و کان فراشهما اهاب کبش، و مرفقهما محشوة لیفا، و نصبوا عودا یوضع علیه السقاء فستره بکساء».
عن الحسین بن نعیم، عن ابی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول: «ادخل رسول الله صلی الله علیه و آله فاطمة علی علی و سترها عباءه، و فرشها اهاب کبش، و وسادتها ادم محشوة بمسد». (14)
شیخ ابونصر طبرسی در مکارم الاخلاق از امام باقر علیه السلام روایت کرده که گفت:
هنگامی که علی علیه السلام فاطمه علیهاالسلام را تزویج نمود در خانه اش فرشی از ماسه پهن کرد، و تُشک آنها یک پوست گوسفند بود، و متکای آنها پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند، و رخت آویزی در خانه نصب کرد که بر آن مشک آب را آویزان می کردند و بر درب خانه نیز پرده ای نصب نمود و حسین بن نعیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه را در حالی به خانه علی فرستاد که روپوش او یک عبا، و زیرانداز او از پوست خرما و متکای او پوستی بود که داخل آن را از لیف خرما پر کرده بودند.
محقق اربلی در کشف الغمه به نقل از محمد بن محمود نجار، به سندش از اسماء بنت عمیس روایت کرده که میگفت:
از مولایم فاطمه علیهاالسلام شنیدم که میگفت: شبی که به خانه علی رفتم دچار نگرانی شدم، گفتم: ای بانوی زنان! ترسیدی؟! فرمود: آری، زیرا شنیدم که زمین با علی علیهالسلام گفتگو می کرد و آن حضرت هم با زمین مشغول گفتگو بود، وقتی من این جریان را برای پدرم شرح دادم، آن بزرگوار سجده طولانی به جای آورد، آنگاه سرش را بلند کرد و به من فرمود:
ای فاطمه! مژده باد تو را به پاکیزگی نسل، زیرا خدای توانا شوهر تو را به سایر مردم فضیلت و برتری داده است و به زمین دستور فرموده که اخبار خود و آنچه را که در شرق و غرب آن رخ دهد برای او شرح دهد. (15)
از اسماء بنت عمیس روایت شده که گفت: من در شب زفاف فاطمه حضور داشتم، هنگامیکه صبح شد پیامبر کنار در اتاق فاطمه قرار گرفت و خطاب به ام ایمن که در آن شب در منزل فاطمه باقی مانده بود تا مراقب او باشد، گفت: ای ام ایمن! برادرم علی را صدا بزن! ام ایمن گفت: ای رسول خدا! او برادر توست در حالی که دخترت را به همسری او درآورده ای؟ پیامبر فرمود: بله، او برادر دینی من است. اسماء گفت: در این حال همسران رسول خدا صدای او را شنیدند و خوشحالی کردند و علی علیهالسلام به شنیدن صدای آنها از اتاق خارج شد و پیامبر برای او دعا کرد و سپس فرمود: فاطمه را صدا کن! فاطمه در حالی که کاملاً خود را پوشانیده بود و از پیامبر خجالت می کشید، خارج شد و پیامبر به او فرمود: آرام باش که تو را به محبوبترین اهل بیتم تزویج نمودهام و سپس قطراتی از آب را بر او پاشید و برایش دعا کرد. سپس بازگشت و اسماء را دید و برایش دعا کرد که در رابطه با کار فاطمه کمک کرده است.
محقق اربلی از سید بن فخار موسوی شبیه این روایت را نقل کرده و گفته است: اسماء گفت: هنگامی که خدیجه وفات کرد گریه مینمود، به او گفتم: تو سرور زنان دو عالم هستی و گریه میکنی؟ تو همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی که پیامبر با زبان خودش به تو وعده بهشت داده است ولی گریه می کنی؟ گفت: چرا گریه نکنم در حالی که هر دختری در شب زفافش نیاز به زنی دارد که مراقبش باشد و بدون سر و صدا نیازهایش را برآورده کند و من می ترسم فاطمه بزرگ شود و چنین کسی را نداشته باشد. من به او اطمینان دادم: ای خاتون من! بر ذمه من این عهد باشد که اگر تا آن زمان زنده بودم، آنچه را که یک مادر برای دخترش انجام می دهد انجام دهم. پس هنگامی که رسول خدا به زنان دستور داد تا از منزل فاطمه خارج شوند من ماندم، و فردای آن روز که رسول خدا نزد علی و فاطمه آمده بود مرا دید و پرسید: تو کیستی؟ گفتم: اسماء. فرمود: مگر نگفته بودم که از منزل فاطمه خارج شوید؟ گفتم: پدر و مادرم به فدایت! گفته بودی، و من نیز قصد تخلف از فرمان شما را نداشتم، ولی با همسرتان خدیجه فلان عهد و پیمان را داشتم. وقتی پیامبر داستان عهد و پیمان مرا با خدیجه شنید، گریست و برای من دعا کرد.
و از اسماء بنت عمیس روایت شده: جهیزیه حضرت فاطمه را من تحویل علی دادم و آنها فرش خاصی نداشتند، و متکا- یا پشتی- آنها چیزی جز از جنس لیف خرما نبود، و ولیمه ای که علی علیهالسلام در شب عروسی داد، بهترین ولیمه در آن زمان بود و آن را از پولی که از رهن زره اش در نزد شمعون یهودی به دست آمده بود، فراهم کرد. و ولیمه آن شب نان جو، خرما و خرمای تفتیده در روغن بود.(16)
مراسم ازدواج فاطمه علیهاالسلام در روایت دیگری اینگونه نقل شده است:
مراسم ازدواج روز اول ذیحجه سال دوم هجری قمری (مطابق با هفتم خرداد ماه سال سوم هجری شمسی) و یا ششم ذیحجه سال دوم هجری قمری (17) (مطابق 12 خرداد ماه سال سوم هجری شمسی) و یک ماه پس از مجلس عقد صورت گرفت.
در فاصله بین عقد و عروسی، علی علیهالسلام شرم می کرد درباره همسرش با پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت کند. روزی عقیل برادر علی علیه السلام به او گفت: چرا همسرت را به خانه نمی آوری تا با عروسی تو چشم ما روشن شود؟
موضوع به اطلاع پیامبر صلی الله علیه و آله رسید. علی علیه السلام را خواست و از او سوال کرد که آیا حاضر است عروسی کند؟
علی علیه السلام پاسخ مثبت داد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود ان شاء الله امشب یا فردا شب عروسی را بر پا می کنم. آنگاه به همسرانش دستور داد فاطمه علیهاالسلام را بیارایید و خوشبویش نمایید و برایش اتاقی فرش کنید، تا مراسم عروسی را بر پا کنیم.(18)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیهالسلام فرمود: عروسی بی مهمانی نمیشود.
یکی از بزرگان انصار بنام سعد گفت: من گوسفندی هدیه می کنم و جمعی از انصار هم چند صاع ذرت آوردند، (19) مقداری کشک و روغن و خرما هم از بازار خریداری شد.
گوشت را پختند و پیامبر صلی الله علیه و آله در آن عروسی با صفا خود آشپزی را به عهده گرفت و با دستان مبارکش آنها را مخلوط کرد و به تهیه نوعی غذای مطبوع عربی بنام حبیص یا حیس پرداخت. (20)
به هر صورت غذایی تهیه شد، اما دعوت عمومی بود. عده زیادی شرکت کردند و به برکت دست رسول خدا صلی الله علیه و آله همه از غذا خوردند و سیر شدند مقداری از غذا را هم برای فقرا و بیچارگان بردند، ظرفی هم برای عروس و داماد گذاشتند.(21)
پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش دستور داد تا برای فاطمه علیهاالسلام مجلس جشن و شادی ترتیب دهند. زنان نیز در شب عروسی فاطمه علیهاالسلام دف می زدند. (22) پس از صرف غذا، زنان شادیکنان دور فاطمه علیهاالسلام را گرفتند، پیامبر صلی الله علیه و آله او را بر شتر سوار نمود. سلمان مهار شتر را به دست گرفت و با تشریفات خاصی دلیرانی چون حمزه، و عده ای دیگر از اهل بیت و محارم فاطمه علیهاالسلام با شمشیرهای کشیده دور مرکب را گرفتند. زنان زیادی پشت سر عروس تکبیرگویان در انتظار بودند. مرکب عروس را به حرکت درآوردند زنان شادی کنان تکبیر و سپاس خدا را می گفتند، آنگاه یک یک سرودهای زیبایی را که سروده بودند خواندند و با شکوه و شادی عروس را به خانه داماد بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز خود را به جمعیت رساند و به حجله وارد شد. آنگاه ظرف آبی خواست، آب را حاضر کردند، قدری آن را به سینه فاطمه علیهاالسلام پاشید و فرمود با بقیه آن وضو گیرد و دهانش را بشوید، قدری آب هم به علی پاشید و فرمود تا وضو گیرد و دهانش را شستشو دهد. آنگاه به هر دو سفارش همدیگر را کرد و در حق آنان چنین دعا فرمود: خدایا آنان را با هم مأنوس بگردان! خدایا بر آنان مبارک گردان! و در زندگی آنان برکت قرار ده.
هنگامی که می خواست خارج شود فرمود: خداوند شما و نسلتان را پاک گرداند. من با دوستانتان دوستم، و با دشمنانتان دشمن. اینک با شما خداحافظی می کنم و شما را به خدا می سپارم. (23)
فردا صبح پیامبر صلی الله علیه و آله با ظرفی شیر به دیدار دخترش رفت و آن شیر را به عروس و داماد نوشانید. (24) پس از آن دیدار، دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله تا سه روز به خانه آنها نرفت و روز چهارم به دیدار آنان شتافت.(25)
- پی نوشت
- فاطمه زهرا علیهاالسلام از ولادت تا شهادت، ص163.
- فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، ص170
- فرهنگ سخنان فاطمه زهراء سلام الله علیها، ص20 به نقل از: ارشاد شیخ مفید، ج1، ص270
- آل عمران آیه 92
- فاطمه زهراء شادمانی دل پیامبر، ص638 ؛ نزهة المجالس، ج 2، ص226 به نقل از احقاق الحق، ج10، ص402
- دحیة بن حلیفه کلبی همشیر پیامبر صلی الله علیه وآله و از یاران آن حضرت و از پیش قدمان به اسلام بود، جمال بسیار زیبائی داشت، شاید به همین منظور بسیاری از اوقات جبرئیل به صورت دحیه کلبی بر پیامبر نازل می شد، پیامبر وقتی با جبرئیل صحبت می کرد ناظرین خیال می کردند که آن حضرت با دحیه کلبی سخن میگوید.
- بحارالانوار، ج43، ص114
- بحارالانوار، ج43
- فرهنگ سخنان فاطمه زهراء، ص19؛ ریاحین الشریعه، ج1، ص101 به نقل از: بحارالانوار، ج43، ص133
- ریحانه خانه وحی، ص172
- بحارالانوار، ج43، ص117
- امالی (طوسی) ، ج1، ص42؛ بشاره المصطفی صلی الله علیه و آله، ص267
- قرب الاسناد، ص112، ح388
- مکارم الاخلاق، ج1، ص 285، ح882 و 883؛ کافی، ج 5، ص377، ح3
- کشف الغمه، ج1، ص285؛ المحتضر، ص96؛ مدینه المعاجز، ص 111؛ بحارالانوار، ج41، ص271، ح26
- کشف الغمه، ج1، ص366 ـ 367
- بحار الانوار، ج43، ص92
- بحارالانوار ج43 ص130 و 131
- طبقات، ج 8 ، ص1؛ بحار الانوار، ج43، ص137
- بحار الانوار، ج43، ص114 و 106
- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص354
- بحارالانوار، ج43، ص29
- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص354 ـ 355
- مناقب، ج3، ص356
- بحار الانوار، ج43، ص132