- فاطمه و آموزش و پرورش
دختر گرامی رسول خدا در مسائل علمی نیز مانند سایر ویژگیهای اخلاقی و انسانی، از امتیازات بسیار بالایی برخوردار بود، زیرا آن حضرت ارتباط قوی به عالم غیب داشت و مستقیماً با جبرئیل امین و سایر ملائک به گفتگو میپرداخت و اخبار گذشته و آینده جهان را از آنان دریافت میداشت.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در میان امت اسلامیتنها زنی است که دارای مقام ارجمند عصمت میباشد و بدین وسیله علوم و آگاهیش به عالم غیب، که از علوم الهی سرچشمه میگیرد، بستگی دارد و پایان و حدودی بر آن متصور نیست و تمام مسائل جهان را در کلیه دورانها میدانست و آنها را مو به مو خبر میداد.
دو تن از زنان و دختران مدینه در موضوعی علمیو فکری کارشان به مناظره کشید. یکی از آنان زنی حقجو و درست اندیش و دانش دوست و از رهروان راستین راه قرآن و عترت بود. اما دیگری، عنصری خودخواه و خود بزرگ بین بود که نعمت دانش را سرمایه سوداگری و شهرت میساخت.
آن دو برای قانع ساختن یکدیگر نزد فاطمه علیهاالسلام آمدند و آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنان، دیدگاه زن حقجو را درست شناخت و با دلیل و برهان روشنگر، درستی آن دیدگاه را روشن ساخت؛ به گونهای که هر دو پذیرفتند.
پس از پایان ماجرا، روزی هنگامی که آن زن از پیروزی خود و اثبات دیدگاه درستش احساس شادمانی میکرد، دخت فرزانه پیامبر در تشویق او و همنوعان دانش دوستش فرمود:
«إن فرح الملائکة باستظهارک علیها اشد من فرحک» (1)؛
حقیقت این است که شادی و شادمانی فرشتگان در پیروزی دیدگاه درست تو بر او و دیدگاه سست و نادرستش، بیش از شادی توست؛ درست همان گونه که اندوه زدگی شیطان و قربانیان وسوسههای او در این شکست، سختتر از اندوه آن زن بداندیش و شکست خورده میباشد.
- میزان توانایی علمیفاطمه
«قال رسول اللَّه: ان اللَّه جعل علیا و زوجته و ابناه حجج علی خلقه و هم ابواب العلم فی امتی من اهتدی بهم هدی الی صراط مستقیم». (2) .
پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: خداوند متعال علی و همسر و فرزندانش را حجت مردم قرار داده و آنان درهای علم و آگاهی در میان امت من هستند، هر کس به آنان تمسک نماید، به راه راست هدایت یافته است.
در این حدیث فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند امیرالمؤمنین علیهالسلام و سایر حضرات معصومین دروازه علم و عامل هدایت مردم شناخته شده اند. بنابراین آن حضرت علاوه بر اینکه حجت خدا در میان امت اسلامیبوده، نقش آموزشی و پرورشیش نیز از این حدیث استفاده میگردد.
«قال النبی لها: ای شی خیر للمراة؟ قالت: ان لاتری رجلا و لایراها رجل، فضمها الیه و قال: ذریة بعضها من بعض». (3) .
پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام گفتند: برای زن چه چیز خوب است؟ آن حضرت فرمودند: زن مردی را نبیند و مرد نیز زن را نبیند، رسول گرامی اسلام چون این جواب صحیح را شنید، دخترش را در آغوش گرفته و فرمود: ذریهای است که بعضی از بعضی دیگر بهتر.
این حدیث نیز علم و آگاهی فاطمه علیهاالسلام را در بردارد، که باعث تعجب و تحسین رسول خدا قرار گرفته است.
حضرت امام صادق علیه السلام میفرمایند: مادرم فاطمه علیهاالسلام پس از رحلت پدرش هفتاد و پنج روز زندگی کردند، ولی در این ایام بسیار محزون بود و در فراق پدر میسوخت. در طول این مدت جبرئیل به حضور زهرا میرسید، و او را در عزای پدر تسلیت میگفت، و دلش را از غصه ها آرام میساخت و از جایگاه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و اخبار او آگاهش میکرد، حتی اخبار آینده را در مورد فرزندانش به اطلاع او میرسانید و امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز آنها را مینوشت. (4)
آنچه از این حدیث در رابطه با موضوع بحث استفاده میگردد، اینکه: حضرت فاطمه علیهاالسلام با جبرئیل ارتباط مستقیم و مداوم داشت، و اخبار جهان مادی و جهان اخروی را از او دریافت میکرد و بدین وسیله میزان علم و اطلاع و آگاهیش محدود به زمان و مکان نبوده است، بلکه علم او خیلی گسترده و از علم الهی سرچشمه میگرفت.
- فاطمه در میدان آموزش
زنی به خدمت فاطمه زهرا علیهاالسلام شرفیاب گشت و سؤالی را مطرح ساخت و جواب آن را از حضرت شنید، سپس اجازه خواست و پرسش دوم را سؤال کرد، حضرت جواب آن را نیز داد، به همین صورت ده مسأله از بانوی عزیز اسلام آموخت ولی دیگر احساس شرمندگی کرد و بیش از آن نخواست حضرت فاطمه علیهاالسلام را مزاحمت نماید، از این جهت اجازه خواست رفع زحمت نموده و خانه فاطمه علیهاالسلام را ترک گوید.
حضرت احساس کرد؛ او از کثرت پرسشهای خویش شرمگین گردیده و به این جهت میخواهد خانه و حضور آن حضرت را ترک کند، لذا فرمودند: شما خجالت نکشید، من در برابر هر مسألهای که به تو آموزش میدهم پاداش دارم، پاداشی خیلی مهم و آن اینکه: «تعلیم دادن یک مسأله ارزش و ثوابش بیش از آن است که مابین زمین تا عرش خدا را از جواهرات ارزشمند پر نمایند».
ای زن! اگر کسی به کارگری مشغول گردد و بار سنگینی را به دوش گرفته و به پشت بام حمل کند و در برابر آن صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، آیا در این فرض، کارگر احساس خستگی مینماید؟!
زن جواب داد: نه. فاطمه علیهاالسلام فرمودند: من نیز در برابر آموزشهایی که انجام میدهم چنین احساسی دارم، زیرا پاداش من به مراتب بیشتر است. (5) .
- یا فاطمه! من از شیعیان شما هستم؟
مردی زنش را به خدمت حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاده و این پرسش را سؤال نمود: «آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟» حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفتههای ما عمل میکنی و از آنچه تو را ممنوع کردهایم ترک مینمایی، شیعه ما هستی وگرنه، نه»
زن چون این پیام را به شوهرش رسانید، او شروع به گریه و ناله کرد و گفت: چه کسی از این همه گناهان دوری میکند؟ من که چنین نیستم. بنابراین همیشه در آتش جهنم خواهم بود زیرا کسی که شیعه اهل بیت نباشد طعمه ابدی آتش قهر خدا خواهد بود.
زن، چون مرد خود را بسیار پریشان دید، دوباره به خدمت فاطمه علیهاالسلام برگشته و واکنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع حضرت رسانید. فاطمه علیهاالسلام دوباره پیغام داد: به او بگو چنین فکر نکن، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نیز که به مقام شیعه بودن نمیرسند، همیشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتاری به بلاها و بیماریها در دنیا محو میشود. بقایای گناهانشان نیز در عرصه محشر در اثر ترس و وحشت از آن صحنه کم میگردد و سپس در طبقات بالای آتش جهنم نیز با عذاب محدود الهی پاک میشوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پیدا میکنند. (6).
قابل توجه است که فاطمه زهرا علیهاالسلام پناه و مرجع فکری و مذهبی مسلمانان بود، حتی مردان مسلمان نیز، که نسبت به اهل بیت نزدیک بودند، همچون زنان مسلمان به محضر فاطمه علیهاالسلام شتافته و از حوزه علمیآن یادگار رسول خدا کسب فیض میکردند و از این طریق احادیث و روایاتی را از آن بزرگوار به دیگران انتقال میدادند، که سلمان، ابوذر، مقداد و… از این گروه بودند.
علاوه بر اینها، سخنان گوهربار آن حضرت در جمع مهاجرین و انصار در مسجد رسول خدا و خطابههای آتشین وی در کنار زنان مدینه که به عیادتش شتافته بودند و همچنین احتجاجات ارزشمند و دشمن شکن آن شفیعه روز جزا، همه و همه، نشان آموزش و پرورش آن حضرت به حساب میآید، که باعث بیداری و هدایت مؤمنین و خوار و زبونی منافقین و غاصبین خلافت میگردی.
- آموزگار راستین دعا
او نه تنها خود روح دعا و نیایش بود بلکه آموزگار بزرگ دعا و راز و نیاز به شمار میرفت و زنان و مردان فضیلت خواه و کمال جو و درست اندیش را به سوی خودسازی و اوج در پرتو دعا برمیانگیخت و در فرصتهای گوناگون بدین وسیله آنان را به سوی خدا توجه میداد.
در روایت است که پس از رحلت پیامبر گرامی، زنان بنی هاشم در کانون وحی و رسالت گرد آمده و شیون میکردند و با شعر و نثر، از افتخارات خود میگفتند.آن حضرت با این که در سوگ خورشید رسالت لبریز از غم و اندوه بود، رو به آنان کرد و فرمود:
«اترکن التعداد و علیکن بالدعا» (7)؛
دست از شمارش افتخارات بردارید و به دعا و نیایش و پرستش خدای یکتا و فرمانبرداری از او مباهات کنید و بر شایسته کرداری و عدالت خواهی و آزادگی افتخار نمایید.
- سازندگی و تربیت زهرا
زهرا علیهاالسلام تمامیزندگیش سرشار از سازندگی و تربیت است و در تمامیدوران کوتاه عمر خود لحظهای از آن جدا نشد. او با انفاق و احسانش، اطعام و دعوتش، سلام و ادبش، دعا و قرآنش، راستگویی و محبتش، انصاف و وفایش، فریادها و تبسمش، علم و حلمش، و… خلاصه با تمامیزندگیش درس سرشاری و سازندگی را به ما آموخت.
زهرا علیهاالسلام در زمان کوتاه عمر خود آن قدر بلند زیست که اسوه بلندای قامت ایمان و صاحب الزمان ارواحنا فداه گشت. (8) او لحظهای در کار سازندگی غافل نبود، چه آن گاه که از او سؤال میشد و چه آن گاه که به عیادتش میآمدند و چه آن هنگام که در مسجد علیه جور زمان و ستم خلفا میشورید و چه آن دم که در خانه با فضه وام ایمن به سر میبرد.
او تجلی «اعمالی و اورادی کلها وردا واحدا و حالی فی خدمتک سرمدا» (9) بود. او به ما آموخت که درس تربیت و سازندگی تنها در کلاس درس و بحث و جلسه سخنرانی خلاصه نمیشود که باید انس گرفت و از تمامیزندگی و همه وجود مایه گذاشت.
- نمونه هایی از تربیت یافتگان زهرا سلام الله علیها
- فضه
فضه پس از آن که مسلمانان به وسعت ها و گشایشهایی رسیدند و اصحاب صفه و فقرای مدینه از وضع سابق درآمدند، به خانه زهرا علیهاالسلام درآمد.
او که از ظلم و ستم اربابان، داستانها شنیده بود و بارها خود کنیزکان را از زیر مشت و لگد اربابان، نیمه جان بیرون کشیده بود، چه بسا در دل آرزوی مرگ میکرد.
او به طرف مولای جدید خود به راه افتاد، اما هنوز هم به یاد روزهای خوش کودکی که مادرش با دستهای مهربان خود، او را روی زانوان خویش مینشاند و به آرامیموهایش را شانه میکرد، اشک میریخت. او به سرنوشت محتوم خود و دردها و سختیهایی که در پیش رو داشت میاندیشید و خود را آماده همه گونه رنجی میکرد که ناگاه سلام گرمی رشته افکارش را از هم گسست. خدایا! چه میشنوم کسی به من سلام کرد؟ مگر به ما کنیزکان هم کسی سلام میکند؟ نکند اشتباه شنیدم؟!
دوباره صدای آشنا بلند شد. «سلام! من فاطمهام، عزیزم به خانه خودت خوش آمدی».
آن گاه دست او را با مهربانی گرفت و به درون خانه برد و در جای خود نشانید و از او با آن چه در خانه داشت به گرمی پذیرایی کرد. فضه با همان سلام گرم و همان دستهای مهربان، تمامیذهنیتهایش درهم شکست، اما هنوز متحیر و مبهوت بود و باورش نمیشد. ای کاش میشنید که ملایک میگویند: ای فضه! تو خواب نیستی، این جا خانه عشق و امید است، این جا خانه سرور زنان دو عالم است. خانهای گلی، اما به وسعت همه تاریخ.
فضه که در چهره زیبا و ملکوتی زهرا علیهاالسلام خیره شده بود، با خود میگفت. آه! چه نورانیتی، چه شکوه و هیبتی، چه مهربانی و صمیمیتی! گویا سالهاست او را میشناسم، صدایش چه آشناست… در این اندیشه بود که دوباره همان دست مهربان دستش را فشرد و با صمیمیت گفت: عزیزم در خانه خودت راحت باش. مرا خواهر خود بدان. چند روزی را استراحت کن، آن گاه یک روز من کارها را انجام میدهم و تو استراحت کن و روزی دیگر تو کارها را برعهده بگیر و من عبادت میکنم.
فضه اولین بار بود که انصاف را تجربه میکرد.
او بر سر سفره آنان مینشست و از همان غذای آنان میخورد.
او بارها با نالههای شبانه زهرا علیهاالسلام از خواب بیدار میشد. دیری نپایید که از نفس گرم زهرا علیهاالسلام او هم برخاسته و وضو میساخت و در گوشهای به عبادت مینشست.
او درسهای بلند معارف و انسانیت را از زهرا علیهاالسلام آموخت و در خانه او درس انفاق، ایثار و از خود گذشتگی گرفت.
او میدید زهرا علیهاالسلام حتی آنجا که مشغول آسیاب کردن است، زیر لب آیات قرآن را زمزمه میکند. همین بود که از زهرا علیهاالسلام انس با قرآن را آموخت تا آنجا که تا پایان عمر به غیر از قرآن سخن نمیگفت.
فضه از سابق علم کیمیا میدانست و با خود مقداری اکسیر ذخیره داشت. آن گاه که وارد خانه زهرا علیهاالسلام شد بر زندگی محقرانه و زاهدانه او رقت برد و مقداری مس در ظرفی ریخت و آن را به طلا مبدل ساخت و به مولای خود عرضه داشت.
علی علیهالسلام لبخند پر معنایی زد و گفت: اگر این جسد را آب میکردی رنگ آن نیکوتر و قیمتش بیشتر بود.
فضه با تعجب به علی علیهالسلام نگاه کرد و پرسید: مگر شما را از این علم بهرهای است؟ علی علیهالسلام اشارهای به فرزند خردسال خود حسین علیهالسلام کرد و گفت: کودکان ما هم اینها را میدانند. حسین علیهالسلام پیش رفت و بر فضه تمامیآن علم را توضیح داد. فضه سخت در تعجب بود که با این همه علم چرا وضع زندگی آنان این قدر محقرانه است؟
او در این اندیشه بود که علی علیهالسلام به او گفت: ما آل محمد بزرگ تر و بالاتر از این را هم میدانیم. پس اشارهای کرد و پرده از دیدگان فضه به کنار رفت و او دید که همه طلاها و گنجهای زمین از جلو دیدگان او در سیر و حرکتند.
علی علیهالسلام گفت: ای فضه! این قطعه طلا را هم روی آنها بگذار، او هم اطاعت کرد و آن را روی آنها نهاد. (10) فضه که مدهوش مقامات اهل بیت شده بود، کم کم به خود آمد و شنید که علی علیهالسلام از بی ارزشی دنیا و ارزش آخرت برای او میگوید. وی با دیده روشن بین خود دریافت که هر چه هست در نزد اهل بیت به زرناب مبدل میشود تا آنجا که با تمسک به ثقل اکبر حافظ و حامل قرآن شد و هم به ثقل اصغر چنگ زد و مرید و شیعه اهل بیت گردید. او عالمهای شد رسواگر باند نفاق تا بدانجا که عمر را واداشت تا در حضور دیگران اقرار کند: «یک موی از آل ابی طالب فقیه تر است از قبیله عدی». (11) .
آن گاه که حسنین علیهماالسلام مریض شدند. علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام و فضه به درخواست رسول صلی الله علیه و آله نذر میکنند چنانچه آنان شفا یابند سه روز روزه بگیرند. پس از شفای حسنین علیهماالسلام در هنگام وفای به عهد در سه روز پیاپی، مسکین و یتیم و اسیری در خانه به امید قرص نانی میزنند و در خانه هیچ نیست جز قرصی نان و سبویی آب. همه حتی فضه نان ها را پس میزنند و با ایثار و از خودگذشتگی در این سه روز تنها با آب افطار میکنند و خداوند بر این همه ایثار به ملایکه خود مباهات میکند و به رسولش تهنیت گفته و او را زیر بارش وحی میگیرد و خبر ایثارشان را به همه اعلام میکند و به آنان مژده میدهد که من خود ساقی شما خواهم بود. «سقاهم ربهم شرابا طهورا».
تا حال هیچ شاهد بودهاید که چگونه برخی وقتی سخن از علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام و ایثارها و انفاقهای آنان میشود با قیافه ای حق به جانب برای توجیه خود میگویند. آخر آنان معصوم بودند!! آنها گمان میکنند که امام و معصوم از دنیای دیگر آمدهاند و مافوق انسانند، غافل از این که آنان انسانی مافوقند. اگر این گونه باشد که میپندارند، چرا باید آنان برای ما اسوه و حجت باشند و ایشان را میزان اعمال ما قرار دهند؟
میگوییم: علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام نمیتوان شد، اما مالک و فضه هم نمیتوان؟ زهرا علیهاالسلام شدن پیشکش، لااقل کنیز او باشیم. فضه آن قدر مواسات دارد که اگر زهرا علیهاالسلام گرسنه است او هم گرسنه باشد و اگر اهل بیت روزهاند او هم روزه باشد و اگر آنان ایثار کردند او هم ایثار کند و در همه حالات، چه شدت و رخا و چه محنت و بلا، سهیم و شریک شان باشد.
به راستی چه اندازه با امام زمان خود ارواحنا فداه مواسات داریم و غم او را غم خود میدانیم و مشکلات و سختیهای او را مشکلات و سختیهای خودمان. نباشیم همچون کافرانی که میگفتند: خدا خود اگر میخواست گرسنگان را سیر میکرد (12) و همه تکالیف را به عهده خدا میگذاشتند. نباشیم همچون یهود و اهل کتابی که رسول صلی الله علیه و آله را هم چون فرزندان خود میشناختند (13) و حتی سالها در انتظارش بودند، اما همین که آمد او را تکذیب کردند و در برابرش ایستادند!! (14)
فضه، این کنیز و دست پرورده زهرا علیهاالسلام، این عالمه حافظ قرآن و ایثارگر و باوفا، در همه حال مدافع حریم ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت بود.
چه آن گاه که عمر بر در خانه علی علیهالسلام فریاد میزد و علی علیهالسلام را به بیعت میخواند، نخستین کسی که بر در خانه آمد و صدا به دفاع از علی علیهالسلام بلند کرد و با عمر احتجاج کرد، فضه بود. (15) و چه آن گاه که زهرا علیهاالسلام را زخمی به گوشهای انداختند، کسی که مونس و همدم زهرا علیهاالسلام بود، فضه بود. (16) .
و چه آن گاه که در شب دیجور وقتی که فریادها در سینهها گم شده بود و مردان از پای فتاده بودند، آن که مردانه بار سنگین تبلیغ دعوت به اهل بیت و رسوایی خلفا را بر دوش میکشید، فضه بود. و همین است که علی او را «فضتنا» (17) میخواند و او را هم چون سلمان «منا» میداند.
و همین است که علی علیهالسلام او را در کنار فرزندان خود میخواند تا بیاید و برای آخرین بار از زهرا علیهاالسلام توشه برگیرد. (18) .
و همین است که زهرا علیهاالسلام وصیت میکند که تنها فضه و معدودی دیگر در تشییع جنازهاش باشند. (19) .
و همین است که مستجاب الدعوه میشود (20) و از دامان او عارفه ها و صاحبان کرامات سر میکشند. (21).
- ام ایمن
این پرستار (22) مهربان (23) هشیار (24) محمد صلی الله علیه و آله یتیم؛ این آزاده پیشگام مهاجر. این امین وارث دو شهید (25) مجاهد؛ (26) . این محدثه (27) بهشتی (28). مدافع رسول نبی صلی الله علیه و آله؛ این همدم باوفای زهرا علیهاالسلام، دخت نبی و مدافع همیشه فاطمه، زوج وصی. او اگر چه شیفته و محب رسول صلی الله علیه و آله بود و رسول صلی الله علیه و آله او را مادر خود و باقی مانده اهل بیت میخواند و به دیدارش میرفت (29) و همواره بزرگش (30) میداشت و لبخند بر لبانش میآورد، اما اینها به تنهایی کافی نیست، که این همه نیمیاز راه است و نیم دیگر راه را باید با ولای اهل بیت رفت. که به شهادت قرآن در روز غدیر، دین (31) مرضی خدا، دین همراه ولایت است و اکمال و اتمام دین به همین است. و آن چه مانع از گمراهی (32) است، بودن این هر دو با هم است و آن چه باعث هدایت است، تمسک و چنگ زدن به این هر دو است و این دو تا قیامت با همند و هرگز از هم جدا نمیشوند. از این رو ام ایمن اگر چه آزاده بود، اما به خاطر آن همه سفارش هایی که رسول صلی الله علیه و آله در حق زهرا علیهاالسلام داشت، خود به خدمت زهرا علیهاالسلام درآمد تا به کمالی رسد. او انصاف و ایثار و شهادت را در این خانه تجربه کرد و در نهایت، عشق و ولاء را از زهرا علیهاالسلام آموخت و از جام ولای او نوشید و هر چه یافت از همین یافت.
او درس بلند بیداری و حمایت از ولی زمانه را از زهرا علیهاالسلام آموخت.
چه آن گاه علی علیهالسلام را برای بیعت به مسجد کشاندند، آن که در مسجد در برابر همه فریاد اعتراض سر داد و بی پروا خلفا را اهل نفاق خواند، ام ایمن بود. (33) .
چه آن گاه که فدک را غصب کردند، آن که در برابر استبداد خلفا ایستاد و مردانه علیه آنان شهادت داد، ام ایمن بود.
چه آن گاه که همه، زهرا علیهاالسلام را تنها گذارده بودند، آن که همدم باوفای زهرا علیهاالسلام بود تا واپسین دم بر بالینش نشست، ام ایمن بود. (34) .
چه آن گاه که هیچ کس را بی اذن زهرا علیهاالسلام اجازه حضور در تشییع نبود، آن که با خواست زهرا علیهاالسلام حضور داشت، ام ایمن بود. (35) .
و چه آن گاه که زهرا علیهاالسلام از دنیا چشم بربست، آن که از فراق او و هم برای اعتراض به خلفا و رساندن پیام مظلومیت علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام از مدینه هجرت کرد، ام ایمن بود. (36) .
او آن قدر بر فراق یار و مظلومیت او سوخت که بیش از چند صباحی دوام نیاورد (37) و خیلی زود به معشوق پیوست و از تنهایی درآمد، سلام و رضوان خدا بر او باد.
- اسماء
اسماء هم سرگذشت و فضایلی شنیدنی دارد.
او مهاجری (38) عالمه، (39) محدثه ای (40) بهشتی، (41) همسر و مادر دو شهید، (42) بسیار عاقل، (43) مدیر، (44) هشیار (45) و نجیب (46) بود.
او مطیع و محرم رسول صلی الله علیه و آله؛ مأنوس و همراه زهرا علیهاالسلام؛ یار و مدافع علی علیهالسلام بود.
او به امر رسول صلی الله علیه و آله مهاجرت کرد و رسول صلی الله علیه و آله در خلوت، خبر شهادت حسین علیهالسلام را به او داد. (47) تنها زنی که به وصیت زهرا علیهاالسلام در غسل او شرکت داشت، او بود. (48) و همو بود که در واپسین لحظات بر بالین زهرا علیهاالسلام (49) و در دوران بیماریش همدم او بود (50) و باز همو بود که لبخند بر لب های زهرا علیهاالسلام آورد، پس از آن که مدتها از لبانش رخت بربسته بود. (51) او در جریان فدک شاهد زهرا بود (52) و علیه شوی خود – ابوبکر- شهادت داد و آن گاه که پس از فوت زهرا علیهاالسلام، عایشه میخواست به درون خانه بیاید به او اجازه نداد و در جواب اعتراض ابوبکر گفت: زهرا علیهاالسلام خود این گونه خواسته بود. (53) .
او همواره مدافع و یار علی علیهالسلام. چه آن گاه که در خانه او بود و چه وقتی که در خانه دشمن او.
آن گاه که در خانه ابوبکر بود، در جریان فدک به نفع زهرا علیهاالسلام و علی علیهالسلام شهادت داد و به عایشه اجازه ورود به خانه زهرا علیهاالسلام را نداد. و نیز توطئه خلفا برای کشتن علی علیهالسلام را به او خبر داد و فرزندش محمد را دشمن پدر- ابوبکر- و محب علی علیهالسلام پروراند تا آن جا که به علی علیهالسلام میگفت: شهادت میدهم که تو امام بر حقی و پدرم در آتش است. (54 .
و آن گاه که در خانه علی علیهالسلام بود، احادیث و فضایل او را نشر میداد (55) و از او فرزندی آورد به نام عون که در کربلا در رکاب حسین علیهالسلام به شهادت رسید. در حالی که از قبل هم فرزند دیگرش، محمد در حمایت از علی علیهالسلام به شهادت رسیده بود.
- پینوشت:
(1) تفسیر امام عسکری، حدیث 229؛ بحارالانوار، ج 2، ص 8 ؛ ج 8، ص 180.
(2) عوامل، ج 11، ص 78.
(3) بحارالانوار، ج 43، ص 84.
(4) اصول کافی، ج 1، ص 458، ح 1.
(5) ریاحین الشریعه، ج 2، ص 131؛ منیه المرید، ص 20.
(6) بحارالانوار، ج 68، ص 155.
(7) بحارالانوار، ج 2، ص 522.
(8) عن مولانا المهدی ارواح من سواه فداه: «… و فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنة…»؛ بحارالانوار، ج 53، ص180- 179. و عن العسکری علیهالسلام: «نحن حجج الله علی خلقه وجدتنا فاطمة حجة الله علینا»؛ تفسیر اطیب البیان ج 13، ص 225.
(9) دعای کمیل.
(10) بحارالانوار، ج 41، ص 272؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 320.
(11) اعلام النساء المؤمنات، ص 376؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 317.
(12) «و اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذی کفروا للذی آمنوا أنطعم من لو یشاء الله اطعمه»؛ یس، 47.
(13) «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم»؛ بقره، 146.
(14) «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به»؛ بقره، 89.
(15) بحارالانوار، ج 30، ص 293 – 290.
(16) آن گاه که زهرا علیهاالسلام زخمیبه کناری افتاد، مونس خود فضه را میخواند: «آه یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشایی من حمل».
(17) قال علی علیهالسلام: «اللهم بارک فی فضتنا»؛ خداوندا! به فضه ما برکت عنایت فرما؛ نزهه الابرار؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 222.
(18) بحارالانوار، ج 43، ص 179.
(19) بحارالانوار، ج 78، ص 310.
(20) امام صادق علیهالسلام روایت میکند که وقتی رسول خدا، فضه را به فاطمه علیهاالسلام داد. فاطمه کارها را با او تقسیم کرد رسول خدا دعایی به فضه آموخته بود. روزی فاطمه علیهاالسلام به او گفت: آیا خمیر میکنی یا نان میپزی؟ فضه جواب داد: ای بانوی من! خمیر میکنم و هیزم میآورم. آنگاه برای جمع کردن هیزم از خانه خارج شد، هیزمها را جمع کرد و آنها را با ریسمان محکم به هم بست، وقتی خواست آنها را بر دوش بگیرد و بیاورد، نتوانست آنها را بلند کند. به یاد دعای رسول افتاد و دعا کرد. در دم مردی که گویا از قبیله ازد بود آمد و همه هیزمها را تا در خانه برای او آورد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 595.
(21) ابن شهر آشوب در مناقب از مالک بن دینار روایت میکند که گفت: در ایام حج زنی ضعیفه را دیدم که بر حیوانی نحیف سوار است، عده ای او را نصیحت میکردند که بازگردد. چون به وسط بادیه رسیدم، دیدم که حیوانی که بر آن سوار است از راه رفتن بازمانده و توان حرکت ندارد. او را ملامت کردم که چرا با این چنین مرکبی حرکت کرده است. او سر به آسمان بلند کرد و گفت: «لا فی بیتی ترکتنی و لا الی بیتک حملتنی فوعزتک و جلالک لو فعل بی هذا غیرک لما شکوته الا الیک»؛ نه مرا به خانه ام گذاردی و نه به خانه ات رساندی، به عزت و جلالت قسم اگر غیر تو این کار را با من میکرد شکایتش را به حضرت تو میآوردم. بلافاصله شخصی در بیابان پیدا شد که در دستش زمام ناقهای بود. پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: من شهره دختر مسکه دختر فضه کنیز فاطمه زهرایم؛ بحارالانوار، ج 43، ص 46.
(22) در طبقات ابن سعد آمده ام ایمن اسمش برکه و آزاد شده رسول الله صلی الله علیه و آله است. او پرستار و عهده دار رسول صلی الله علیه و آله بود. الطبقات، ج 8، ص 223.
(23) ابن سعد در طبقات میگوید: ام ایمن با رسول صلی الله علیه و آله بسیار با ملاطفت و مهربانی رفتار میکرد و همیشه به احترامش میایستاد؛ ج 8، ص 224.
(24) عبدالمطلب در ایامیکه ام ایمن سرپرستی رسول خدا را بر عهده داشت به او گفت: ای ام ایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی. چرا که اهل کتاب معتقدند که این همان پیامبر این امت است. از این رو ام ایمن بسیار مراقب و هشیار بود تا اهل کتاب و خصوصاً یهود، به پیامبر صلی الله علیه و آله آسیبی نرسانند؛ سفینه البحارالانوار، ج 2، ص 736.
(25) او هم مادر شهید است و هم همسر شهید. ابن سعد: رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در هنگام ازدواج با خدیجه علیهاالسلام آزاد کرد و به عقد عبد خزرجی درآورد و از او فرزندی به دنیا آمد به نام ایمن که از اصحاب رسول صلی الله علیه و آله بود و در جنگ حنین به شهادت رسید؛ الطبقات، ج 8، ص 223.
و نیز صاحب الطبقات نقل میکند: خدیجه علیهاالسلام عبدی داشت به نام زید بن حارثه که او را به رسول صلی الله علیه و آله بخشید و رسول هم او را آزاد کرد و پس از نبوتش ام ایمن را به عقد او درآورد و از او فرزندی به نام اسامة متولد شد؛ ریاحین الشریعه، ج 2 ص 237.
(26) از معدود زنانی که نامش زینت بخش تاریخ جنگهای اسلام شده ام ایمن است. او در جبهه جنگ به مداوای مجروحان و آب دادن به مجاهدان میپرداخت؛ الاصابه، ج 4، ص 433.
(27) او خود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایاتی را نقل میکند و تعدادی از صحابه نیز از قول او از پیامبر حدیث کردهاند؛ اعلام النساء، ص 252.
(28) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر که میخواهد خوشحال شود به تزویج زنی از اهل بهشت با ام ایمن ازدواج کند. زید بن حارثه چون این سخن را شنید او را تزویج کرد؛ الطبقات، ج 8، ص 224؛ الاصابه، ج 4، ص 416.
(29) رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه ام ایمن را به عنوان مادر صدا میکرد و هر گاه به او نظر میکرد و او را میدید، میفرمود. این باقی مانده اهل بیت من است؛ الطبقات، ج 8، ص 223.
آن گاه که آمنه وفات کرد رسول صلی الله علیه و آله ام ایمن را مادر خود میخواند و همیشه بزرگش میداشت و به دیدارش میرفت؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 555.
(30) اعیان الشیعه، ج 3، ص 555، «… و کان یکرمها…» همیشه بزرگش میداشت.
(31) «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ مائده، 3.
(32) اشاره به حدیث ثقلین که در نزد شیعه و سنی متواتر است: «… ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».
(33) هنگامیکه امیرالمؤمنین علیهالسلام را برای بیعت با ابوبکر بردند. ام ایمن به مسجد رفت و به ابوبکر گفت: چه زود حسد و نفاق خود را آشکار کردید!! عمر رو به او کرد و گفت: ما را با زنان کاری نیست و دستور داد او را از مسجد بیرون کردند؛ سفینة البحار، ج 2، ص 736.
(34) آن گاه که فاطمه در واپسین لحظات عمر خود بود، ام ایمن را که مورد وثوق بیشتر و نزدیکترین زنان نزد او بود خواست و به او گفت: علی را نزد من بخوان و او هم اجابت کرد.
نقل شده که زهرا علیهاالسلام در بستر بیماری ام ایمن و اسماء بنت عمیس و علی علیهالسلام را خواست و در حضور آنها وصیت خود را به علی علیهالسلام گفت: از این اخبار جلالت قدر ام ایمن دانسته میشود. بحارالانوار، ج 43، ص 181.
(35) از امام صادق علیهالسلام نقل شده که حضرت زهرا علیهاالسلام در لحظه آخر زندگی خود خطاب به علی علیهالسلام چنین گفت: علی جان! وقتی وفات کردم هیچ کس را خبر مکن، مگر ام سلمه و ام ایمن و فضه را و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را. مرا دفن مکن مگر در شب و قبر مرا به هیچ کس اطلاع مده تا مخفی بماند؛ دلائل الامامة، طبری ص 44؛ بحارالانوار، ج 78، ص 210؛ بیت الاحزان، ص 176.
(36) «خرجت ام ایمن الی مکه لما توفیت فاطمة علیهاالسلام و قالت: لا اری المدینة بعدها»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 46. وقتی که زهرا علیهاالسلام از دنیا رفت، ام ایمن از مدینه به مکه هجرت کرد و گفت: نمیتوانم مدینه را از زهرا علیهاالسلام خالی ببینم. و چگونه در مدینه طاقت بیاورد، در حالی که آن گونه با زهرا علیهاالسلام رفتار کردند و علی علیهالسلام وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر زهرا علیهاالسلام را خانه نشین کردند. از این ها گذشته با اختناقی که از جانب خلفا حاکم شده بود، امکان هیچ گونه تحرک سیاسی نبود. از این رو ام ایمن بهتر دید از مدینه خارج شود و در مکه پایگاه تبلیغاتی و ام القرای اسلام جا بگیرد و بدین وسیله پیام مظلومیت علی علیهالسلام و زهرا علیهاالسلام را به گوش همگان برساند، شاید گوشی شنوا و همتی بیدار، یافت شود.
(37) در وفات ام ایمن اختلاف شده. واقدی و ابن حبان و حاکم و ابن حجر میگویند: او پس از مرگ عمر و در ابتدای خلافت عثمان درگذشت. اما بخاری میگوید: «توفیت ام ایمن بعد النبی صلی الله علیه و آله بخمسة اشهر»؛ ام ایمن پس از رسول خدا پنج ماه بیشتر زنده نبود؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 252؛ اعیان الشیعة، ج 3، ص 555.
(38) شیخ طوسی در رجال خود مینویسد: اسماء بنت عمیس از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی مرتضی علیهالسلام است. «و کانت من المهاجرات السابقات الی الاسلام»؛ اسماء از اولین مسلمانان و از جمله مهاجرین است و ابن سعد در طبقات مینویسد: او با همسرش جعفر به حبشه مهاجرت کرد و در فتح خیبر از حبشه آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله ملحق شد؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 307.
(39) عمر از او سؤال میکرد و تعبیر خواب میپرسید و شیخ طوسی در رجالش او را از صحابیات (زنان صحابی) میشمارد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 117.
(40) تعداد زیادی از صحابه و تابعین از او نقل روایت میکنند. از جمله فرزند ارجمندش عبدالله بن جعفر، ابن عباس، قاسم بن محمد بن جعفر طیار، عمر، ابوموسی، عبدالله بن شداد، عروة بن زبیر بن العوام و ابن المسیب و…؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 313.
(41) صدوق در خصال به سند خود از امام باقر علیهالسلام روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «رحم الله الاخوات من اهل الجنة اسماء بنت عمیس و کانت تحت جعفر بن ابی طالب و…»، خدا رحمت کند خواهرهای اهل بهشت را، اسماء همسر جعفر و… و به روایت استیعاب این چهار خواهر از یک پدر و مادر بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عمیس اکرم الناس اصهارا»؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 304. و نیز رسول صلی الله علیه و آله فرمود: اسماء و ام ایمن اهل بهشتند؛ بحارالانوار، ج 28، ص 297 و 302.
(42) شوهرش، جعفر در جنگ موته شهید شد و دو فرزندش محمد و عون نیز به شهادت رسیدند، اولی در مصر به دست سپاه معاویه و دومی در کربلا به دست سپاه ابن زیاد؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 313.
(43) در روایت است که رسول صلی الله علیه و آله پس از شهادت جعفر، نزد اسماء رفت و فرزندان او را صدا کرده و دست نوازش و محبت بر سر آنها میکشید. اسماء گفت: «شما آن چنان فرزندانم را نوازش میکنید که گویا یتیم شده اند».
رسول از عقل و هوش او درشگفت شد: «فعجب رسول الله من عقلها و فراستها» و آن گاه رسول صلی الله علیه و آله خبر شهادت جعفر را به او داد و فرمود: «ای اسماء گریه نکن که خدایم به من خبر داد که به شوهرت دو بال عطا شد تا در بهشت پرواز کند. اسماء در جواب گفت: اگر این خبر را در حضور همه بگویید، هرگز فضیلت جعفر از یادها نمیرود. و رسول صلی الله علیه و آله باز هم از عقل او درشگفت شد. «فعجب النبی من عقلها»؛ ریاحین الشریعة، ج 2، ص 307.
(44) ابن سعد در الطبقات به سند خود از اسماء حدیث کند که در بامدادان روزی که جعفر شهید شد، بیست تخته پوست را دباغی کردم (و به نقل اعیان الشیعه: چهل تخته) و آردی برای نان خمیر کردم و صورت فرزندان خود را شستم و گیسوان را روغن زدم. صاحب اعیان الشیعة میگوید: این دلالت میکند بر حسن اداره و سخت کوشی و توجه او به امور اطفال.
(45) علی بن ابراهیم به سند خود از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: در خانه ابوبکر پس از مشورت درباره قتل علی علیهالسلام قرار بر این شد که چون ابوبکر سلام نماز را بدهد، خالد بن ولید، علی را به قتل برساند. اسماء از این تصمیم مطلع شده و فوراً جاریه خود را به خانه حضرت فرستاد و گفت برو روبروی آن حضرت این آیه را بخوان: «ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین» چون جاریه به گفته اسماء عمل کرد، حضرت فرمود: به اسماء بگو: «فمن یقتل الناکثین والقاسطین والمارقین؟ و ان الله یحول بینی و بینهم و ان الله بالغ امره»، کنیز آن چه شنیده بود برای اسماء نقل کرد و اسماء یقین حاصل کرد که قادر بر قتل او نخواهند بود؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 55؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 241؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 308؛ بحارالانوار، ج 8، ص 92؛ اثبات الوصیه، ص 118.
(46) امام صادق علیهالسلام درباره محمد بن ابوبكر فرزند اسماء فرمود: محمد نجابت را از مادرش به ارث برد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 118.
(47) اعلام النساء المؤمنات، ص 119.
(48) ابن عبدالله در الاستیعات روایت کرده: «ان فاطمة علیهاالسلام قالت لاسماء بنت عمیس اذا انا مت فغسلینی انت و علی و لا تدخلی علی احدا». و مانند این روایت را ابونعیم در حلیه الاولیاء نقل کرده: «ثم قال: فلما توفیت غسلها علی علیهالسلام و اسماء». و در روضه الواعظین آمده است. «فغسلها علی علیهالسلام فی قمیصها و اعانته علی غسلهااسماء بنت عمیس».
(49) اعلام النساء المؤمنات، ص 116.
(50) اعلام النساء المؤمنات، ص 115.
(51) اشاره به ساختن تابوت برای زهرا علیهاالسلام تا بدن او نمایان نباشد، و لبخند رضایت زهرا علیهاالسلام از دیدن آن؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 116.
(52) ریاحین الشریعه، ج 2، ص 308.
(53) اعلام النساء المؤمنات، ص 117.
(54) اعلام النساء المؤمنات، ص 118.
(55) اعلام النساء المؤمنات، ص 112.