ام كتاب

ای در درج حیا و آیت عظمی

بضعه خیر الوری و مریم کبری

فاطمه ام‏ الائمه دخت محمد

بهر تو ایجاد گشته سبعه آباء

ام‏ کتاب ام‏ فضل ام‏ علومی

ام ‏ابیهات خواند خواجه اسرا

نام تو صدیقه و بتول و زکیه

طاهره منصوره و محدثه عذرا

راضیه مرضیه و تقیه و نقیه

همسر حیدر علی عالی و اعلا

عالم امکان ز نور روی تو روشن

خوانده شدی زین سبب به زهره زهرا

بهر محبت نعیم گشته فراهم

بهر عدویت حجیم گشته مهیا

مادر گیتی نزاده همچو تو دختر

خادمه درگه تو ساره و حوا

نور خدایی و عصمت الله مطلق

مادر دو مریمی و مام دو عیسی

احمد ثانی توئی و دخت نبوت

معدن عفت توئی و کوثر

معطی نطق مرا «لم یلد» به بسته وگرنه

خواند میت دخت خالق یکتا

من ز کجا و نعت و مدح تو گفتن

ذره کجا پی برد به ساحت بیضاء

لیک همین نکته در جلالت و قدرت

بس بود از بهر شخص عاقل دانا

اینکه نبوت ببابت حضرت خاتم

ختم شد از حکمت خدای تعالی

(باز تو داری کتاب وحی الهی

گشته در او درج علم جمله اشیاء)

چون سخن اینجا رسید جف قلم شد

بگذرم و گویم ای حبیبه طه

لیله قدری و قدر تو مجهول

قدر تو نشناختند مردم دنیا

مروج الاسلام (شفیق)

خطابه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد نبوی

چند روزیست که پیغمبر والای کریم

رخت بسته ز جهان جانب جنات نعیم

شده با رحلت او عالم اسلام یتیم

هر که را می‌نگری قلب وی از غصه دونیم

هر کجا میگذری ناله و غوغا باشد

گرد محنت برخ یثرب و بطحا باشد

خاصه امروز که گوئی غم و رنج دگر است

مسجد ختم رسل مرکز آشوب و شراست

بر سر منبر بوبکر و به نزدش عمر است

هر که از مسجدیان بینی چشمش به در است

گوئیا منتظر آمدن فاطمه‌اند

که سوی در نگران منتظران آن همه‌اند

آری از راه رسد نور دل خیر بشر

بهترین بانوی اسلام علی را همسر

اشک در دیده وی حلقه زنان همچو گهر

بگرفته است بکف دست دو فرخنده پسر

همچنین دخترکی ماه ‏لقاء در بر اوست

آری آن زینب کبری بود دختر اوست

گوئیا میدهدش طرز سخن گفتن یاد

گویدش دخترکم داد سخن باید داد

ویژه در بزم یزید بتر از صد شداد

داد خود گیر و مرو هیچ به زیر بیداد

غیر نامی نبود فرق پلید است پلید

هست امروز ابوبکر و به فرداست یزید

بر زنان گرچه جهاد است در اسلام حرام

لیک هنگام دفاعند به مردان همگام

در دفاع حق خود باید گردن اقدام

نیست رهبانیت و عزلت اندر اسلام

مرد و زن خرد و کلان در ره آئین و هدف

چون من و تو همه را باید جان اندر کف

آری اسلام که تا قلب اروپا رفتی

سبب آن بود که یک تن نه براحت خفتی

هر مسلمانی شمشیر بکف بگرفتی

ترک جان در ره ناموس شریعت گفتی

هر مجاهد به روی پرچم خود بنوشت

مصطفی گفته که در سایه تیغ است بهشت

الغرض فاطمه نزدیک به منبر گردد

سر بکوبکر به تعظیم و ادب بر گردد

نظرش جانب آندخت پیمبر گردد

خواهد اندر بر صدیقه سخنور گردد

که امان هیچ نخواهد دهدش دخت رسول

به سخن آید و فرماید کای خصم جهول

تو نه آنی که از آن پیش که آید پدرم

بت پرستیدی و بودی پی دینار و درم

پدرم با کمک همسر فرخنده فرم

پاک از لوث بتان کرد همه بیت و حرم

تا که امروز تو از نعمت اسلام چنین

گرچه اندر خور تو نیست شدی صدرنشین

عرب آنروز که خود نعمت اسلام نداشت

در جهان مدنیت ابدا نام نداشت

وز سر جهل و ستم لحظه آرام نداشت

در ره علم و ادب هیچ زمان گام نداشت

اگر امروز چنین دولت سرمد دارد

همه از پرتو تعلیم محمد دارد

این محمد نه مگر هست گرامی پدرم

که شد از دست من و خاک الم شد بسرم

آب غسلش نشدی خشک که خون شد جگرم

بشکستید ز کین پهلو با ضرب درم

عمر از امر تو سوزاند در خانه من

قنفذش کرد سیه پشت من و شانه من

گر بگوئی ز رسل ارث نمانی بجهان

(لا نورث) که بود جعل نمائی عنوان

برو ای بی خبر از حکم خدا قرآن خوان

که ز داود برد ارث سلیمان بجهان

گرچه از عهد پدر بد فدکم اندر دست

که نه ارث است مرا ملک فدک موهبه است

شاهد ار خواهی این پادشه مردانست

هم حسینم چو حسن آگه از این داستانست

همچنین شاهد من یک دو تن از نسواست

گرچه بالاتر از این شاهد من قرآن است

پاکی و صدق مر آیه تطهیر گواست

تو چه گوئی که گواه من دل خسته خداست

گفت و آنقدر دلیل آورد آن دخت رسول

که شد عاجز به جوابش و سپس کرد قبول

لیک ننموده ز روی حیل و مکر و قبول

هیچ دانی ز چه ننمود قبول او ز بتول

دید بی ملک فدک نام علی علیه السلام بر فلک است

غصب حقش نشود تا که بدستش فدک است

آری این قاعده و رسم ستمکارانست

که تهی خواهند از مردم با همت دست

وز همین راه بر این طایفه بدهند شکست

یار دون همت و پست است بلی دنیی پست

بی سبب نیست که گردید قرین زر با زور

زور گویند به نیروی زر این قوم جسور

لیک با این همه حق می‌‏شود آخر پیروز

قدرت باطل آری نبود جز دو سه روز

چهره روشن حق گردد عالم افروز

(خوشدلا) ناله مظلوم بود ظالم سوز

نه همین فاطمه روز عدوی خود شب کرد

روز را شب به یزید وصف او زینب کرد

ای مسلمانان امروز شما از زن و مرد

پیروی بایدتان از علی و زهرا کرد

علی آن بود که با ظلم و ستم کرد نبرد

فاطمه نیز چو خود زینب کبری پرورد

تا که با عون حسینش صف خصمان شکنند

مشت‌ها دست بهم داده و سندان شکنند

هست در خاتمه اظهار چنین نکته ضرور

که رسول عربی مظهر رحمان غفور

داد آزادی زن را بجهانی دستور

اندران عصر که دختر بشدی زنده بگور

لیک آزادی اسلام بدی ربانی

نی که آزادی بی دینی و شهوت رانی

خوشدل

خطابه شور انگیز

از آن خطابه که زهرا به مسجد انشا کرد

قیامتی ز سخنهای خویش بر پا کرد

پی دفاع امام زمان خود زهرا

به مسجد آمد و احقاق حق مولا کرد

ز پشت پرده عصمت چنان سخن میگفت

که پرده از عمل زشت خصم بالا کرد

پس از ستایش یزدان و نعمت پیغمبر

اشاره بر همه مردمان آنجا کرد

به آن جماعت حیران خطاب کرد و بگفت

چه گفته ای که از آن مشت مشرکین واکرد

مگر که گوش شما ای گروه نشنیده

سفارشی که پیمبر به حرمت ما کرد

مگر نه او به بشر داده درس آزادی

رژیم بردگی و ظلم و جور القا کرد

مگر نه آنکه نبی بر هدایت مردم

شنید و دید بسی ناسزا مدارا کرد

مگر نه آنکه علی را نبی بروز غدیر

معرفی بخلافت به امر یکتا کرد

نه از کسی طمع اجرت رسالت داشت

نه از کسی درمی خواهش و تقاضا کرد

شنیده ام که بجای نبی گرفته قرار

کسی که نی ز خدا و رسول پروا کرد

چگونه جا بسر منبر نبی دارد

کسی که قول نبی را شنید و حاشا کرد

قدم بجای نبی با کدام جرئت زد

کسی که حکم خدا را بعکس اجرا کرد

بجان مردم مسجد ز گفته آتش زد

روان سرشک ندامت ز چشم آنها کرد

نقاب حیله و تزویر را ز هم بدرید

منافقین دو رو را به دهر رسوا کرد

سزد که زینت تاریخ هر ملل گردد

که مشت اهل ریا را زنی چنین واکرد

کسی سعادت دنیا و آخرت دارد

که پیروی بجهان گفته‏‌های زهرا کرد

ندانم آنکه چه دید از جفای این امت

که مرگ خود بجوانی ز حق تمنا کرد

سزاست عبرت خلق جهان شود «خسرو»

همان خطابه که زهرا به مسجد انشا کرد

سید محمد خسرونژاد (خسرو)

منظومه محبت زهرا سلام الله علیها

منظومه‌ی محبّت زهرا و آل او

بر خاطر کواکب اَزْهَر نوشته‌اند

دوشیزگان پرده ‏نشین حریم قدس

نام بتول بر سر معجر نوشته‏‌اند

خواجوی کرمانی

زهرای اطهر

ای بضعه‏ رسول تو پاک و مطهّری

امّ ‏الأئمّه، دخت نبی، جانِ حیدری

نازل نموده در خُورِ شأن تو، کردگار

آیات پر فروغ سوره‌ی کوثر، تو کوثری

نازم به نام پاک تو، ای خسته از ستم

بر عرش حق نوشته، تو زهرای اطهری

سوگند بر بزرگی و عز و جلال تو

ای امّ اب که نگهبانِ شرعِ انوری

ای قهرمانِ عرصه‏‌ی پیکار و زندگی

بر خیل حامیان ولایت، تو رهبری

ای رِفعتِ مقام تو بالاتر از مَلَک

در منقبت ز اهل جهان جمله، برتری

در جمع حوریانِ بهشت برینِ ربّ

بر جمله سروران بهشتی، تو سروری

زینت گرفته دفترِ خلقت، ز نام تو

فخرا جنان! که توأش نیک زیوری

بیگانه از خدای ندانسته‏ ام تو را

زیرا جمال جلوه‏ حقّ را تو مظهری

«اکبر» بر این کلام کند افتخار و بس

ای بضعه‏ رسول، تو پاک و مطهّری

شیخ علی ‏اکبر کوماسیان

خاتمه

دنیاست چو قطره ای و دریا، زهرا

کی فرصت جلوه دارد اینجا، زهرا

قدرش بود امروز نهان، چون دیروز

هنگامه کنید، ولیک فردا، زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشاء فرمود

عالم، چون الفبا شد و معنا، زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش «لولاک»

کی می‌شدی آفریده، لولا، زهرا

طاها و علی، دو بیرکان دریایند

و آن برزخ ما بین دو دریا، زهرا

بر تخت جلال، از همه والاتر

بر مسند افتخار، یکتا، زهرا

در آل کاء محور شخصیتهاست

مابین اَب و بعل و بنوها زهرا

از سر خدا و لیلة القدر نبی است

خیر دو سرا، درخت طوبی، زهرا

سر سلسله نسل پیمبر، کوثر

سر چشمه نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او

فرمود نبی ام ابیها، زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد

امروز، نگهداشته بر پا، زهرا

از احمد و مرتضی، چه باقی ماند

از مجمعشان، شود چو منها، زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر

یک زن نبود سواره، الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد، روز جزا

کافی است برای شفیعه، تنها زهرا

حیف است «حسانا» که در آتش سوزد

آن شیعه که ورد اوست زهرا، زهرا

استاد چایچیان (حسان)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا