دلیل سکوت علی علیهالسلام در هنگام جسارت به حضرت زهرا
چطور میتوان پذیرفت در لحظهای كه حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی خورده و مورد تهاجم قوم واقع شده، حضرت علی علیهالسلام ساكت مانده اند. اصلاً چرا حضرت زهرا علیهالسلام رفتند تا در را برای نامحرم باز كنند؟
درباره رفتار و سیره معصومان علیهمالسلام از دو زاویه «پیش نگاه» و «پس نگاه» میتوان به قضاوت نشست.
با نگرش «پیش نگاه» امامان علیهمالسلام معصوم هستند و «قول، فعل و تقریر» آنان از هرگونه خطا و اشتباه مصون میباشد به ویژه در مواردی كه به امامت و هدایت جامعه مربوط میباشد. در این گونه موارد تمامی علما نسبت به عصمت امامان علیهمالسلام اتفاق نظر دارند. با پایبندی به این اصل اساسی باید به صحت رفتار و سیره امامان علیهمالسلام اعتقاد داشت و به مقدار توانایی به دنبال كشف اسرار و دلایل آن باشیم. تا به عنوان الگو در زندگی خود به كار بندیم.
با نگرش «پس نگاه» نیز میتوان، به خردمندی و دوراندیشی امامان علیهمالسلام در موضع گیریهای آنان پی برد. زیرا رفتار و موضع گیری امامان، با ملاحظه تأثیرگذاری در طول تاریخ و پیروزی نهایی حق بر باطل میباشد. اگر چه در زمان خودشان این پیروزی اتفاق نیفتد و رنج و سختی فراوانی را در زندگی خود تحمل كنند. با این نگاه صبر و سكوت امام علی علیهالسلام، فریادی رسا بر مظلومیت آن حضرت در طول تاریخ میباشد. سكوت حضرت، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشكاند. چنان كه ابوسفیان حاضر شده بود با امام علی علیهالسلام بیعت كند و بر علیه خلفا اقدام كند! امّا امام علی علیهالسلام با آگاهی و دوراندیشی دست رد بر سینه آن بدخواه مسلمانان زد.
در روزی دیگر امام علی علیهالسلام در پاسخ به حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: اگر میخواهی نام پدرت رسول الله (ص) همچنان باقی بماند باید صبر كنیم.
در روایت دیگر امام علی علیهالسلام فرمودند: به خدا قسم اگر خطر نابودی دین، بازگشت كفر و پراكندگی مسلمانان در میان نبود، اینگونه صبر نمیكردم. (1)
این دو نمونه تاریخی و نمونه های فراوان دیگر حكایت از آن دارد. كه حساسیت زمانه اقتضا میكرد حتی برای حفظ ظاهر اسلام، اهل بیت علیهمالسلام آن چنان صبر كنند و «خار در چشم و استخوان در گلو» روزگار را بگذرانند.
اما نكته مهم آن است كه در كنار این صبر، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشكار بماند و سیاهی ظلم و خیانت برای همگان در طول تاریخ معلوم شود. هنر امام علی علیهالسلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها آن بود كه به گونه ای رنج و زجر را تحمل كردند كه روسیاهی آن برای ظالمان در طول تاریخ قابل پاك شدن نباشد و وجدان هر انسان منصفی در طول تاریخ به حقانیت اهلبیت گواهی دهد.
به عنوان یك اصل كلی میتوان گفت؛ «هرگاه اظهار حق با مظلومیت همراه باشد ماندگاری آن بیشتر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیشتر باشد تأثیر آن حق در طول تاریخ پر رنگ تر خواهد بود.» نقطه اوج تقارن «حقانیت و مظلومیت» را در زندگانی اهلبیت به ویژه حضرت علی علیهالسلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام حسین علیهالسلام میتوان مشاهده كرد. از این رو اگر چه كشاندن امام علی علیهالسلام برای بیعت و محنت های حضرت فاطمه سلام الله علیها در این زمینه از جهت تاریخی و روابط زمینه ای یك «تحمیل» و ظلم آشكار بود اما از جهت ملكوتی و آسمانی، یك «انتخاب» بود. به همین جهت برخی اهل معرفت گفتهاند؛ علی علیهالسلام را نبردند بلكه خودش رفت اما به گونهای كه در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انكار نباشد.»
درباره مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها و واقعه «پشت در» باید دانست؛ مردم صدر اسلام، احترام ویژه پیامبر (ص) به دختر خود حضرت زهرا سلام الله علیها را به طور آشكار دیده و شنیده بودند. هنوز احادیثی مانند
«فاطمة بعضة منی، من اذاها فقد اذانی؛
فاطمه پاره تن من است هر كس او را آزار رساند مرا آزار رسانده است.»
را به خاطر داشتند، از این رو هنگامی كه میخواستند امام علی علیهالسلام را با اجبار برای بیعت به مسجد ببرند، حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت درآمد تا آنان به احترام حضرت فاطمه سلام الله علیها شرم كنند و برگردند.
اتفاقاً كسانی كه در جلو جمعیت بودند وقتی فهمیدند حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در است دست نگه داشتند و با صدای بلند گفتند فاطمه پشت در است. اما دستور داده شد
«و ان كانت؛ اگر چه او (فاطمه در خانه) باشد.»
آن جا بود كه آن واقعه جانسوز اتفاق افتاد و دشمنان غاصب انتقام خود را از فدایی ولایت گرفتند. (2)
ناگفته نماند اگر چه در ظاهر دشمنان، انتقام گرفتند. اما «كبودی بدن» و «سرخی خون» مظلومانه حضرت برای همیشه در حافظه تاریخ باقی ماند و برای همه حقیقت جویان حجت بالغه و آشكار شد و با نگاه ملكوتی، این یك «انتخاب» از سوی حضرت زهرا سلام الله علیها بود. تا حقانیت علوی و مظلومیت فاطمی آمیخته گردد و آن مشعل نورانی در طول تاریخ افروخته ماند.
پینوشت:
(1) بحار الانوار، ج 32، ص 61.
(2) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30؛ العقد الفرید، ج 5، ص 12.