الگوی سختکوشی و سازندگی

او قهرمان میدان عبادت و تقوا، پارسایی و بندگی خدا، نظم و مدیریت، اعتماد به نفس و همکاری و همیاری صمیمانه با همتای خویش امیرمؤمنان در اداره امور و پرورش شایسته‌ترین گل‌ها و شکوفه‌ها بود؛ چرا که او در بیت رفیع نبوت دیده به جهان گشود و در دامان رسالت رشد کرد و در فرودگاه وحی تربیت شد و در دانشگاه انسان ساز امامت به اوج کمال رسید.

او افزون بر امتیازات علمی و خدمات فرهنگی و فکری و دینی و عملی خویش که او را در میدان‌های گوناگون زندگی به صورت گنجینه ادب و اخلاق و توانایی‌ها و ارزش‌های والای انسانی و آموزگار دانش و عفاف درآورده بود، در همان حال به همه آگاهی‌ها و مهارت‌ها و دانستنی‌های بایسته و شایسته یک دختر آگاه و مترقی و یک بانوی برازنده و مسئول مجهز بود؛ به همین جهت او را در “احد” می‌نگریم که زخم پدر قهرمان خویش را پانسمان می‌کند و در پیکار سرنوشت ساز خندق جراحات همتای گرانقدر و شهسوار خویش را شستشو می‌دهد و با همه مسئولیت‌های گوناگون و موقعیت رفیع و والای خویش در میدان علمی و عملی، در تدبیر امور و شئون خانه و فرزندانش و نیز همکاری با امیرمؤمنان، بی نظیر و بی همانند است، و در حقیقت اوست که با ساده زیستی و ساده پوشی بزرگوارانه، ایثار قهرمانانه، با در پیش گرفتن سیستم قناعت، اداره شایسته امور خانه و به دوش کشیدن بار سنگین تربیت و مسئولیت فرزندان و هماهنگی و همدلی با ابر مرد زندگی‌اش علی علیه‌السلام، از سویی به امیر فضیلت‌ها امکان آن تجلی شخصیت و جهاد سترگ و آزادگی و پارسایی و معاونت و همکاری گسترده و همه جانبه با پیامبر آزادی و عدالت را فراهم می‌آورد، و از دگر سو به همه زنان آزاده و مادران شایسته، راه و رسم زندگی خانوادگی، تربیت فرزندان و مدیریت خانه، این رکن اساسی جامعه و تمدن را می‌آموزد.

برای نمونه:

– امیرمؤمنان در مورد تدبیر شایسته و بایسته امور خانه به وسیله بانوی بانوان می‌فرماید: آن عزیز عزیزان در پیشگاه خدا و پیامبر در خانه من بود و با آن شکوه و عظمت و ویژگی‌های علمی و اخلاقی و انسانی و رفعت مقام، به تربیت فرزندان و تدبیر شئون خانه اهمیتی وصف ناپذیر می‌داد. او آن قدر از چاه آب کشید که اثر آن برسینه‌اش آشکار بود و آن قدر با آسیا، دانه آرد کرد که دست‌های مبارکش اثر کار و تلاش را همراه داشت و به اندازه‌ای خانه را به منظور تأمین بهداشت خانواده نظافت و گردگیری نمود و آتش برای تهیه غذا برافروخت که لباس‌هایش گردآلود گشت. “انها کانت عندی و کانت من احب اهله الیه، و انها استقت بالقربة حتی اثر فی صدرها…”

– پیامبر گرامی او را دید که در آن مقام و منزلت علمی و اجتماعی، خود لباس کار در خانه پوشیده و به تدبیر امور و تنظیم شئون خانه و فرزندانش پرداخته است؛ با دستی دانه‌ها را آسیا می‌کند و با دست دیگر کودک ارجمند خویش را شیر می‌دهد و چابک و با نشاط زندگی را اداره می‌کند.

پیامبر باران اشک از دیدگان بارید و او را مورد تحسین و تشویق قرار داد و فرمود:

دخت سرفرازم! سختی و تلخی کار جسمی را در دنیا بچش تا شیرینی پاداش سختکوشی را در سرای دیگر دریابی. “تعجلی مرارة الدنیا بحلاوة الاخرة…” و آن بانوی فرزانه سپاس خدای را به جا آورد.

– سلمان، آن مرد وارسته، وارد خانه امیرمؤمنان شد و خود نگریست که دخت گرانمایه پیامبر با آن مقام والای فرهنگی و دینی و خانوادگی و اجتماعی و سیاسی و با آن همه مشکلات روزمره، خودش مشغول آسیا کردن دانه به منظور فراهم آوردن نان و غذاست. شگفت زده شد؛ چرا که نظاره می‌کرد و می‌اندیشید که چگونه دختران سران و رهبران کشورها غرق در زندگی پر زرق و برق و آکنده از ناز و نعمت و لبریز از رفاه و آسایش و در کمند غفلت و بی خبری از حقایق جاری و روند امور و شئون و فارغ از درد و رنج و محرومیت جامعه خویش هستند و تنها به آسایش و آرامش و رفاه و رسیدن به خواسته‌ها و هدف‌های خود می‌اندیشند و در برابر آنان، انبوه خدمتگزاران ایستاده‌اند، اما دخت سرفراز پیامبر این گونه دلیرانه و هوشمندانه، افزون بر نقش دگرگون ساز فکری و فرهنگی و اجتماعی و دینی در جامعه و دنیای خویش، امور و شئون خانه و زندگی و فرزندانش را نیز تدبیر می‌کند.

همین طور غرق در فکر بود که گویی فاطمه علیهاالسلام از نهان گاه دل او آگاه است و با این آیه قرآن پاسخ داد که:

“و ما عند الله خیر و ابقی للذین آمنوا…” (1) .

– سیره و روش ریحانه پیامبر در زندگی مشترک با امیر والایی‌ها را می‌توان در این سخن تفکرانگیز و آکنده از عشق و وفایش نگریست.

پس از هجوم گماشتگان استبداد به خانه او و به بند کشیدن پیشوای آزادی و آزادگی، آن حضرت به یاری حق و عدالت شتافت و مرحله به مرحله با خودکامگان در پرتو منطق آتشین و تدبیر شگرفش پیش رفت تا آنان را به عقب نشینی وا داشت.

آنان از امیرمؤمنان دست برداشتند و او راه خانه را در پیش گرفت. در این هنگام ریحانه پیامبر به استقبال همتای زندگی‌اش شتافت و با دنیایی شور و معنویت و شهامت و ایثار فریاد برآورد که:

“روحی لروحک الفدا و نفسی لنفسک الوقا یا اباالحسن، ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شر کنت معک” (2) ؛ علی جان! جان فاطمه به قربانت و روح او سپر بلاهایت. هان ای اباالحسن! من هماره با تو خواهم بود و پیمان عشق میان من و تو گسست ناپذیر است. اگر تو در خیر و آرامش خاطر و در امنیت و آسایش باشی، من با تو خواهم زیست و همکار و همدل و همراه و شریک زندگی تو خواهم بود؛ و اگر در راه حق و عدالت در سختی و فشار گرفتار گردی، باز هم لحظه‌ای تو را تنها نخواهم گذاشت.

پینوشت:

(1) قصص، 60.

(2) کوکب الدری، ج 1، ص 196؛ بحارالانوار، ج 43، ص 87.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا