حلم و بردباری قهرمانانه
واژه “حلم” در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم بردباری و خویشتنداری به هنگام هیجان و شعله ور شدن آتش خشم آمده است.
این حالت و این ویژگی از خردمندی و خردورزی سرچشمه میگیرد و انسان آراسته به این ویژگی دارای چنان توسعه شخصیت و عظمت روح و قوت قلب است که به هنگام برانگیخته شدن غضب، با وجود اقتدار و توانمندی بر انجام کار و داشتن موضع بر حق و عادلانه، نه شتاب میورزد، نه به کاری ناسنجیده و ناصواب دست مییازد و نه در کیفر عناصر نادان و مجرم عجله میکند؛ چرا که او دارای روحی بزرگ است و با به کف داشتن زمام احساسات خویش بر آنها مسلط و در حقیقت فرمانده خردمند و خردورز سازمان وجود خویش است و به همین دلیل هم واکنش احساسی و ناروا بروز نمیدهد.
این ویژگی اخلاقی و انسانی از نشانههای بندگان شایسته و وارسته و تربیت یافته خدا (1) و از ویژگیهای پیام آوران و برگزیدگان بارگاه اوست (2) و در قرآن و روایات و سیره و سنت امامان راستین، دولتها و ملتها به آراستگی به این وصف زیبا و تحسین برانگیز تشویق و ترغیب شدهاند.
پیامبر گرامی که خود سمبل علم و بردباری بود، در این مورد میفرمود:
“من حلم ساد و من تفهم ازداد” (3) ؛ کسی که بردباری پیشه سازد، به سروری و بزرگی میرسد و آن کسی که در اندیشه فهم و شناخت باشد، به دانش و بینش خویش میافزاید.
امیرمؤمنان میفرمود:
“اول عوض الحلیم عن حلمه ان الناس انصاره علی الجاهل” (4) ؛ نخستین ثمره شیرین بردباری انسان خویشتن دار و بردبار این است که مردم آگاه و هوشمند، یار و یاور او در برابر مردم نادان و افراط کار میشوند.
هشتمین امام نور علیهالسلام در این مورد فرمود:
“لا یکون الرجل عابدا حتی یکون حلیما” (5) ؛
هیچ انسانی، عبادت پیشه و توحیدگرای واقعی نمیگردد، مگر زمانی که زیور جان را به ویژگی بردباری آراسته سازد.
در داستانی جالب و درس آموز آوردهاند که: امیرمؤمنان مردی را دید که به “قنبر”، شاگرد فداکار و اندیشمندش ناسزا میگوید و او نیز خود را آماده میسازد تا روشن کند که: کلوخ انداز را پاداش سنگ است. درست در این هنگام بود که ندای انسانی امیرمؤمنان برخاست که: هان ای قنبر! آرام باش و بردباری و خویشتن داریات را از کف مده! او را واگذار تا با خفت و خواری تو را دشنام دهد که در این صورت تو خدای پرمهر را از خود خشنود ساخته و شیطان را خشمگین میسازی و دشمن نادان را نیز بدین وسیله کیفر میکنی؛ چرا که جواب ابلهان خاموشی است و بندگان خدای مهربان آنانی هستند که در برابر عتاب و خطاب بی مایه مردم جاهل و نادان به آنان سلام میگویند.
“قد سمع امیرالمؤمنین رجلا یشتم قنبرا و قد رام قنبر ان یرده علیه فناداه علیهالسلام مهلا یا قنبر! دع شاتمک مهانا، ترضی الرحمن و تسخط الشیطان و تعاقب عدوک”
آن گاه افزود: “فوالذی خلق الجنة و برء النسمة ما ارضی المؤمن ربه بمثل الحلم” (6) .
هان ای قنبر! به خدایی که انسان را آفرید و دانه را شکافت، سوگند باد که هیچ انسان باایمانی پروردگارش را به چیزی همانند بردباری خشنود نساخت و شیطان را به چیزی بسان حلم ورزیدن به خشم نیاورد و انسان کودن و احمق را به وسیله چیزی بسان سکوت و پاسخ نگفتن کیفر نکرده است.
و راستی که ریحانه آزاده و سرفراز پیامبر سمبل بردباری، نمونه حلم، سرمشق خویشتن داری، و تبلور و تجسم وقار و متانت بود.
او در برابر شیوه تجاوزکارانه و حقیقت کش سیاست روزگار خویش با وجود دفاع منطقی و مسالمت آمیز و آزادمنشانه و بسیار قوی از حقوق خود و جامعه و مردمش، و با وجود مبارزه روشنگرانه فکری و فرهنگی و عقیدتی با آفت ارتجاع و استبداد و میکرب قتال انحصار و سرکوب و حق کشی و غصب، در بحرانیترین لحظات، با سلاح کارا و قاطع بردباری و خویشتن داری، نقشههای شوم دشمن دغل باز و کینه توز را نقش بر آب کرد و با همه فشارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، بمباران دروغ و فریب و دشواریهای گوناگونی که بر سر راه او و همتای گرانقدر و فرزندان ارجمند و دوستداران خاندان وحی و رسالت پدید آوردند، رسالت تاریخی خود را به خردمندانهترین و شجاعانهترین صورت ممکن به انجام رساند.
از سوی انحصارگران تلاش بسیاری برای چیره شدن بر بردباری دلیرانه و شکیبایی قهرمانانه ریحانه پیامبر و خشمگین ساختن و از کوره درآوردنش انجام میگرفت تا او و همتای گرانقدرش را به رویارویی مسلحانه با خشونت و بی رحمی استبداد بکشانند و با این بهانه، نقشههای شوم خویش را در کوبیدن کانون وحی و رسالت و خاموش ساختن مشعل امامت و هدایت و از میان برداشتن نام مقدس محمد صلی الله علیه و آله، پیاده کنند؛ اما آن سمبل فرزانگی و درایت، با ویژگی بردباری و حلم قهرمانانهاش نقشههای ابلیسی را نقش بر آب ساخت و همچنان با روشنگری و مبارزه مسالمت آمیز فکری، عقیدتی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، حقانیت خاندان وحی و رسالت و بیدادپیشگی و واپسگرایی انحصار و سرکوب برخاسته از سقیفه را به نمایش نهاد و رسالت بزرگ خویش را که نگهبانی از کیان دین و دفتر و راه و رسم قرآن و عترت بود، به انجام رساند.
برای نمونه:
– پس از مصادره فدک و مبارزه حق طلبانه و دلیرانه ریحانه پیامبر و روشنگریهای هوشمندانهاش، هنگامی که استبداد بر آن شد تا با بهانه جویی، به خشونت و کشتاری بی رحمانه دست یازد و قلب تپنده اسلام و کانون امامت راستین را از هم بپاشد، و آنگاه که دشمن، آخرین تیر ترکش خود را کشید تا نهال نوپای دین را در هم شکند، امیر والاییها با بیانی حکیمانه این خطر مهیب را به ریحانه پیامبر یادآور گردید و آن حضرت با اینکه از حق ستیزی و بازیگری سردمداران سقیفه و بی تفاوتی و مرعوب شدن گروهی دیگر سخت خشمگین و اندوه زده بود، با این وصف پس از اشاره علی علیهالسلام با آن خشم و اندوه بزرگی که در دل داشت، با اعتماد به خدا به حلم و بردباری دلیرانه و شکیبایی و صبر قهرمانانه روی آورد و دل طوفان زده را به ساحل آرامش راه نمود و فرمود: “حسبی الله و امسکت” علی جان! اینک که چنین است خدا را به دادخواهی میخوانم که خدا بر دادخواهی من بسنده است و من در همه کارها به او توکل و اعتماد میکنم.
و آن گاه مهر سکوت بر لب نهاد و خویشتن را آرامش بخشید و هر گونه بهانه جویی را برای خشونت و کشتار از دست دشمن گرفت.
– پس از ماجرای تلخ و زیانبار سقیفه و رویداد زشت و ظالمانه پس از آن که کار به تسلط استبداد و ارتجاع بر سرنوشت جامعه و دین انجامید و خاندان وحی و رسالت مورد ستم و فشاری ناجوانمردانه قرار گرفتند، و آنگاه که خطبههای روشنگرانه و دفاعیات حماسه ساز ریحانه پیامبر در مراحل گوناگون مبارزه در افکار عمومی اثر عمیق خود را نهاد و خط انحرافی و استبدادی غاصب را معرفی کرد، سردمداران سقیفه برای رفع و رجوع فریب و بیداد خویش به چاره اندیشی افتادند و چاره کار را بر آن دیدند که به گونهای از ریحانه پیامبر که در حال اعتصاب بر ضد آنان و در بستر بیماری بود، عیادت کنند و آنگاه با تظاهر به جبران انحرافات و اشتباهات، در افکار عمومی چنان وانمود نمایند که سوء تفاهمی پیش آمده و اشتباهاتی از سوی حکومت رخ داده بود که با ملاقات سران آن با دخت فرزانه و یادگار گرانمایه پیامبر برطرف شد و او که خشنودیاش خشنودی خدا و قهر و خشمش، قهر و خشم حکیمانه پیامبر و خدای اوست، دیگر از سبک و سیاست نادرست و ظالمانه حکومت راضی است و از گناه سرکردگان استبداد گذشته است!
آری، آنان با این نقشه به خانه علی و فاطمه شتافتند، اما ریحانه هوشمند و ستم ستیز پیامبر که در مبارزه منفی و قهر حکیمانه با استبداد بود، آنان را به حضور نپذیرفت و بدین وسیله بیزاری و بیگانگی و ناخشنودی خویشتن را از سیاست ظالمانه جاری اعلان کرد.
آنان به ناگزیر دست به دامان امیرمؤمنان شدند و با اصرار از او خواستند تا از ریحانه پیامبر برای آنان اجازه دیدار بگیرد و آن گاه به همراه او تا درب خانه پیش رفتند.
امیر والاییها وارد خانه شد و اصرار و پافشاری آنان و شرایط و موقعیت خود را که آنان به همراهش تا درب خانه آمده بودند، بیان فرمود.
آن کوه سر به آسمان ساییده شکیبایی و قهرمان بردباری و حلم، با آگاهی کامل از بازیگری آنان خشم مقدس خویش را فرو خورد و ضمن تدبیری شگرف برای ادامه روشنگری و مبارزه، حرمت علی علیهالسلام را پاس داشت و در پاسخ او گفت:
علی جان! من از آنان و عملکرد ظالمانه و شیوه ارتجاعی و انحرافی شان بیزارم و شکایت آنان را به خدا و پیامبرش میبرم، اما اینک که به همراه تو به درب خانهات آمدهاند، خانه، خانه توست و من همتا و همدل و همراه زندگی تو؛ هر آنچه میخواهی و به صلاح مینگری، آن را انجام بده.
“البیت بیتک و الحرة زوجتک فافعل ما تشاء” (7)
پینوشت:
(1) فرقان، 63.
(2) یس، 101.
(3) بحارالانوار، ج 74، ص 208.
(4) بحارالانوار، ج 74، ص 208.
(5) بحارالانوار، ج 68، ص 427.
(6) اصول کافی، ج 3، ص 272.
(7) بحارالانوار، ج 28، ص 303؛ ج 43، ص 199؛ ج 36، ص 308؛ الامامة و السیاسة، ج 3، ص 1214؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 202؛ الغدیر، ج 7، ص 229 – 232.