مادر پدر
در انس و رابطه عاطفیش با پدر کار به جائی رسید که او را مادر پدر میخواندند (امّ ابیها). او دید که در مسجدالحرام به دستور ابوجهل فضولات را بر دوش ایشان ریختند دوید و خود را به پدر رساند و با دستهای کوچک خود آن را پاک کرد. (1)
رفتارش با پدر رفتاری نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهی گرد و غبار از سر و رویش پاک میکرد و طبیعی است که دختری این چنین، بیش از پیش محبوب پدر باشد. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله او را دوست میداشت و بخاطر چنین صفایش او را دوستتر میداشت.
به هنگامی که آیه «وَ اَزْواجُکُم امهاتُکمّ» آمد و زنان پیامبر لقب ام المؤمنین یافتند پیامبر به فاطمه علیهاالسلام فرمود اگر آنها مادر مؤمنین شدند تو مادر منی. برخی از روایات ما میگویند که لقب ام ابیها برای فاطمه علیهاالسلام در این رابطه بود. (2)
فاطمه پرستار پدر
در غزوه احد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله زخمهای فراوان دیده بود، به همین علت خبر شهادت آن حضرت را به مدینه آوردند. 14 نفر از زنان هاشمی و نزدیکان اهلبیت علیهمالسلام برای کسب اطلاع از حال پیامبر سراسیمه به طرف احد بیرون رفتند، قافله سالار آنها فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. وقتی به محل استقرار سپاه اسلام رسیدند، فاطمه علیهاالسلام با دیدن بدن مجروح پدر، او را در آغوش گرفت و گریست. بدن و لباس آن حضرت غرق خون بود. فاطمه با کمک علی علیهالسلام که با سپر آب میآورد، بر زخمهای پیامبر میریخت و فاطمه زخمهای پدر را میشست، اما هر چه میشستند خون بند نمیآمد، بلکه خونریزی بیشتر میشد. فاطمه قطعه حصیری را سوزاند و خاکستر آن را بر زخمهای پدر گذاشت تا آنکه خون قطع شد. پیغمبر صلی الله علیه وآله روزها استخوان پوسیده را میسوزانید و با آن زخمها را دود میداد تا بهتر شد. (3)
نگذارید پیامبر را بیازارند
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در واپسین روزهای زندگانی، روزی به منبر رفت و فرمود: هر کس از من طلبی دارد درخواست نماید، آنگاه بلال در کوچههای مدینه فریاد زد که: ای مردم! اینک این محمد بن عبدالله است که میخواهد قبل از روز قیامت قصاص شود هر کس حقی از او طلب دارد بخواهد. مردی بلند شد و گفت: ای رسول خدا! شما در جنگ بدر که صف سربازان را تنظیم میکردید، با شلاق خود بر شکم من در حالی که لخت بود، زدید. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: بیا قصاص کن. مرد گفت: همان شلاق را بیاورید. پیامبر صلی الله علیه وآله به بلال اشاره فرمود که از خانه فاطمه علیهاالسلام همان شلاق روزهای جنگ را بیاورد. وقتی که بلال از فاطمه علیهاالسلام سراغ شلاق را گرفت، حضرت فرمود: ای بلال! پدرم با شلاق چه میخواهد بکند؟ الان که روز جنگ نیست؟ وقتی که بلال آنچه را در مسجد گذشت برای فاطمه شرح داد، آن حضرت نالهای زد و گفت: وای از این اندوه، برای اندوه تو ای پدر! غیر از تو چه کسی سرپرست فقرا و تهیدستان و درماندگان است؟ ای دوست خدا و دوست همه دلها! ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص کند و نگذارند پیامبر را بیازارد. وقتی که شلاق را آوردند پیامبر صلی الله علیه وآله پیراهن خود را بالا زد تا آن مرد با شلاق بر همان موضع بزند ولی بر شکم پیامبر بوسه زد و گفت: منظورم از این کار همین بود. (4)
ایثار بر پدر
سه روز بود که پیامبر صلی الله علیه و آله غذایی نخورده بود به طوری که بر حضرت سخت میگذشت. خانه همسرانش را گشت و در خانه آنان نیز چیزی به دست نیاورد. نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: دخترم! نزد تو چیزی برای خوردن هست که بسیار گرسنهام؟ عرض کرد: نه، به خدا قسم.
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت، کنیزی را با دو قرص نان و یک تکه گوشت خدمت فاطمه علیهاالسلام فرستادند. حضرت آن را گرفت و در ظرفی گذاشت و پوشانید و فرمود: قسم به خدا پیامبر را در این طعام بر خودم و دیگری مقدم میدارم. این در حالی بود که خانوادهاش به یک نوبت غذا نیاز داشتند. حسن و حسین علیهماالسلام را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله فرستاد، سپس همگی نزد فاطمه علیهاالسلام بازگشتند. فاطمه عرض کرد: خدا چیزی به من داد و من هم آن را پوشانیدم و خدمت شما فرستادم.
پیامبر صلی الله علیه و آله روی طبق را باز کرد و دید آن طبق پر از نان و گوشت است. وقتی این منظره را دید مبهوت شد و فهمید که این از طرف خداست. شکر خدا به جا آورد وقتی حضرت آن را دید فرمود: این از کجا برای تو آمده است؟ عرض کرد: از طرف خدا آمده، و خداوند هر کسی را بخواهد روزی بی حساب میدهد.
آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیهالسلام را خواست، و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام و همه همسران پیامبر از آن خوردند و سیر شدند. فاطمه علیهاالسلام میگوید: آن طبق غذا مثل اول پر بود و از آن به همسایهها دادند، و خداوند در آن برکت و خیر کثیر قرار داد. (5)
محبت به پدر
پس از ازدواج که طبعاً فاصلهای بین او و پدر افتاد، تحمل جدائی بر او گران بود. علی و فاطمه علیهماالسلام در خانهای زندگی میکردند که کمی از خانه پیامبر دور بود این دوری برای فاطمه علیهاالسلام و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دشوار بود. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله روزی به او فرمود قصد دارم تو را به نزدیک خودم منتقل سازم. سپس با حارثة بن نعمان مذاکره کرد و فاطمه علیهاالسلام را به خانه او که نزدیک خانه پیامبر بود منتقل ساخت. (6)
برخورد مهرآمیز
به هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای دیدار حضرت زهرا علیهاالسلام میرفت شیوه استقبال فاطمه علیهاالسلام بی نظیر بود.
«… فاذا دخل علیها قامت الیه فرحبت و قبلت یدیه » (7)؛
هر زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به دیدار فاطمه میآمدند حضرت زهرا علیهاالسلام از جا بر میخواستند به استقبال پدر میرفتند خوش آمد میگفتند و بوسه بر دستان پدر میزدند.
عشق به پدر
محبت حضرت زهرا علیهاالسلام به پدر، آنقدر عمیق و گسترده است که دوری پدر را گویا تحمل نمیکند.
گریههای حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رحلت پیامبر، نمودی از این مهر و عشق فاطمه به پیامبر است. زهرا علیهاالسلام آنقدر گریست که از کسانی شمرده شد که بسیار گریستهاند.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: کسانی که گریستند پنچ تن هستند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر پیامبر و امام سجاد… اما فاطمه آنقدر در فراق پیامبر گریست که اهل مدینه از گریه او ناراحت شدند و به حضرت گفتند: تو با گریه بسیارت ما را آزار میدهی پس از آن، حضرت از مدینه به مزار شهدا میرفت و در آنجا هر چه میخواست میگریست سپس باز میگشت… (8)
در کنار بستر پیامبر آرام نمیگرفت و آنچه او را آرام ساخت این بشارت بود که پیامبر به او داد که او اولین کسی است که به پیامبر ملحق میشود. تنها این خبر، برای زهرا علیهاالسلام شادکننده بود و پس از پیامبر هم حضور جبرئیل نزد آن حضرت و با خبرسازی وی از پدر و جایگاه و حالات آن سرور، تسلی خاطری برای زهرا علیهاالسلام به حساب میآمد. مهر زهرا علیهاالسلام به پدر همسان مهر مادری است که فرزند خود را در بر میگیرد و از همین روست که پیامبر، او را «ام أبیها» (9) خواند.
عشق در کنار خندق
علی علیهالسلام میفرماید: ما به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان حفر خندق بودیم که فاطمه علیهاالسلام با تکه نانی پیش پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و آن را به خدمت او برد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این چیست، فاطمه؟ عرض کرد: از گرده نانی است که برای دو فرزندم پختم؛ این تکه آن را برای شما آوردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دختر عزیزم! هان، این اولین غذایی است که بعد ازسه روز وارد دهان پدرت میشود. (10)
تلاش برای جلب رضایت پیامبر
شیخ صدوق نقل میکند: رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هرگاه به مسافرت میرفت، با فاطمه علیهاالسلام خداحافظی میکرد و وقتی از سفر بر میگشت، ابتدا به دیدن فاطمه علیهاالسلام میشتافت.
در یکی از مسافرتهای پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت زهرا علیهاالسلام دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره برای خویش و یک پرده برای درب منزل خرید، پیامبر صلی الله علیه و آله از مسافرت بازگشت و به دیدار دخترش شتافت.
پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات ساده فاطمه علیهاالسلام، توقف کوتاهی کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا علیهاالسلام با خود اندیشید که پدر ناراحت است، و فوری دستبند و گوشواره و پرده را در آورد و خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و پیام داد: دخترت برای تو سلام میفرستد و میگوید که این زیور آلات اندک را نیز در راه خدا انفاق کن.
پیامبر گرامی اسلام پس از مشاهده بخشش و ایثار فاطمه علیهاالسلام سه بار فرمود:
«فداها ابوها» (11) ؛
پدرش فدای او باد.
برخورد مؤدبانه زهرا با پدر
حضرت زهرا علیهاالسلام به پدرش رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بسیار احترام میکرد، و در برابر او به طور کامل حریم تواضع و ادب را رعایت مینمود، در اینجا به دو نمونه زیر توجه کنید:
1- روزی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به خانه فاطمه علیهاالسلام وارد شد، فاطمه علیهاالسلام در آن هنگام مشغول نماز مستحبی بود، وقتی که صدای پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را شنید، نمازش را قطع کرد و شتابان به استقبال پیامبر صلی اللَّه علیه و آله رفت و سلام کرد، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله دست محبت بر سر زهرا علیهاالسلام کشید و فرمود: «خدا تو را مشمول مهر و رحمتش قرار دهد حالت چطور است؟» (12)
2- فاطمه علیهاالسلام میگوید: هنگامی که آیه 63 نور نازل شد:
«لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا»؛
رسول خدا را همانند خود نشمرید و به نام نخوانید (بلکه یا رسول اللَّه بخوانید).
من شرم کردم که به پدرم بگویم: «ای پدر!»، از این رو، گفتم: «ای رسول خدا!»، آن حضرت، از من روی گرداند و این کار چند بار تکرار شد، سرانجام به من فرمود:
این آیه در مورد جفاکاران خشن و مغرور قریش نازل شده نه در مورد تو و نسل تو، تو از من هستی و من از توام.
«قولی یا ابه! فانها احیی للقلب و ارضی للرب»؛
تو بگو «ای پدر!»، زیرا این گونه خطاب تو، دل را زنده کرده و مایه خشنودی پروردگار میگردد (13)
احترام به حدیثی از پیامبر
ابوجعفر طبری به سند خود از ابن مسعود نقل میکند:
مردی به محضر فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! آیا چیزی از رسول خدا صلی الله علیه وآله برای خود شما یادگار مانده که مرا از آن بهرهمند سازی؟ فاطمه زهرا علیهاالسلام به کنیز خود فرمود: آن جریده (لوح نوشته شده) را بیاور. کنیز به جستجو پرداخت، اما آن را پیدا نکرد. فاطمه به او فرمود:
«ویحک اطلبیها فانها تعدل عندی حسنا و حسینا»؛
وای بر تو، آن را پیدا کن، که آن در نزد من مانند حسن و حسین علیه السلام ارزش دارد. کنیز به جستجو پرداخت و آن را پیدا کرد و نزد فاطمه علیهاالسلام آورد.
در آن نوشته بود رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از مؤمنان نیست کسی که همسایهاش از آزار او در امان نباشد. و هر کس به خدا و معاد معتقد است، به همسایهاش آزار نمیرساند. هر که به خدا و معاد ایمان دارد، سخن نیک میگوید یا ساکت میشود. خداوند دوست میدارد کسی را که خیراندیش و بردبار و خویشتندار است و دشمن میدارد هر که را که دشنام دهنده و بد زبان و بی شرم و بسیار سؤال کننده و اصرار کننده در سؤال باشد. زیرا شرم و حیاء از ایمان است و ایمان در بهشت میباشد، ولی دشنام از بی شرمی است و بی شرم در آتش است. (14)
پینوشت:
(1) انساب الاشراف، ص125.
(2) شرح حال چهارده معصوم، ص15.
(3) بحارالانوار، ج20، ص31.
(4) امالی صدوق، حدیث6؛ بحارالانوار، ج22، ص508.
(5) الثاقب فی المناقب، ص296، فصل5، ح252- 2.
(6) طبقات ابن سعد، ج8، ص14.
(7) بحارالانوار، ج43، ص25، ح22.
(8) بحارالأنوار، ج43، ص155، ح1.
(9) بحارالأنوار، ج 43، ص 19، ح 19.
(10) ذخائر العقبی، ص 47.
(11) مسند احمد، ج 5، ص 275؛ بحارالانوار، ج 43، ص 20.
(12) بحارالانوار، ج 43، ص 40.
(13) بحارالانوار، ج 43، ص 33؛ مناقب ابن مغازلی، ص 367.
(14) دلائل الامامة، ص 1؛ سفینة البحار؛ ج 1، ص 229.