آموزگار حق طلبی
ریحانه سرفراز پیامبر در سیره و سبک خویش، آموزگار حق طلبی و حق خواهی و ستم ستیزی و ظلم ناپذیری بود و آن را ارزش میدانست و ارزش معرفی میکرد. او در زندگی درس آموزش حق کشی و بیداد را از هر فرد و جریان و در حق هر کسی، مردود میشمرد و به یاری ستمدیده برمیخاست؛ برای نمونه:
– آن بانوی آزاده و حق طلب با شهامتی وصفناپذیر و درایتی تحسین برانگیز در برابر حق کشی و زورمداری ایستاد و خطاب به ابوبکر فرمود:
«ان رسول الله جعل لی فدک فاعطنی ایاها.» (1)؛
هان ای ابابکر! «فدک» را پیامبر خدا به فرمان او به من داد و شما بی دلیل و زورمدارانه آن را مصادره و غصب کردهاید؛ پس بی درنگ حق مرا بازگردانید و در حق کشی پافشاری نکنید!
– و دگرباره در برابر سران مهاجر و انصار در مطالبه حقوق خویش از راهی دیگر سخن آغاز کرد و فرمود:
«یا ابابکر! لم تمنعنی میراثی من ابی رسول الله و اخرجت وکیلی من فدک و قد جعلها لی رسول الله بامر الله تعالی؟» (2)؛
هان ای ابابکر! چرا مرا از حق پدری خویش محروم ساخته و کارگزارانم را از قلمرو ملک و مزرعه ام بیرون راندهای، در حالی که پیامبر خدا به فرمان او «فدک» را به من بخشید؟
– و نیز در مقام و موقعیت دیگری بیداد نظام سقیفه را شجاعانه باز گفت و فرمود: هان ای ابابکر! تو خود میدانی که حق ما خاندان وحی و رسالت را پایمال ساختهای؟
«لقد علمت الذی ظلمتنا عنه اهل البیت من الصدقات و ما افاء الله علینا من الغنائم فی القرآن من سهم ذوی القربی…» (3) .
– و در حضور انبوه مردم فرمود: «هان ای ابابکر! تو ادعای خلافت و رهبری داری و بر جایگاه پرفراز پدرم پیامبر تکیه زدهای و آنگاه عمال حکومت خویش را برای پایمال ساختن حقوق و مصادره اموال من به سوی کارگزارانم گسیل داشتهای؛ در حالی که خودت خوب میدانی که پیامبر «فدک» را به فرمان خدا به من بخشیده است.»
«یا ابابکر! ادعیت انک خلیفة ابی و جلست مجلسه انک بعثت الی وکیلی و اخرجته من فدک.» (4)
– و نیز در میان کوچه و در برابر عملههای ستم و پاسداران اختناق و استبداد شهامتمندانه خروشید که:
«لا عهد لی بقوم حضروا اسوأ محضرا منکم… و لم تردوا لنا حقا…» (5) .
من گروهی کج اندیشتر و بدتر از شما نمیشناسم که این گونه بر حق و عدالت پشت نموده و از ستم و حق کشی طرفداری کنند! شما پیکر مطهر پیامبر خدا را بر روی دست ما رها کردید و با شکستن پیمانهای خود، حقوق روشن و انکارناپذیر ما را پایمال ساختید؛ چنان که گویی هرگز از رویداد روشنگر «غدیر» و سفارش پیامبر و رهنمود آیات قرآن آگاهی ندارید!
– آن ندای رسای حق طلبی و ستم ستیزی نه تنها خود در برابر حق کشی و زورمداری به مقاومتی شجاعانه و افتخارآفرین دست زد، که دیگران را نیز فرا خواند و با همه وجود کوشید تا با روشنگری، مردم را از تحمل بیداد و ذلتپذیری و تحمل حقارت و بتپرستی و بتسازی باز دارد و آنان را بیندیشاند و برانگیزد.
– در این جهت بود که به خانه مهاجر و انصار رفت تا نسیمی از روح حیات و حقطلبی و شهامت و شجاعت و آزادیخواهی و آزادگی و عزتطلبی و ستمناپذیری خویش را بر آنان بدمد و خیرخواهانه و آموزگارانه و دلسوزانه از تسلط شوم آفت استبداد و انحصار و سرکوب و پایمال شدن ابتداییترین و طبیعیترین حقوق و آزادی و امنیت مخالفان ستم، آن هم به نام دین و به بهانه دینداری و به نام خدا و پیامبر هشدار دهد.
او به «معاذ» فرمود: هان ای معاذ! اینک نزد تو آمدهام تا در برابر حق کشی حکومت از تو یاری بخواهم… چرا که رهبر نظام سقیفه حق مرا غصب نموده و کارگزارانم را از زمین شخصیام رانده و با ددمنشی و زورمداری به حقکشی پای میفشارد.
«یا معاذ! انی قد جئتک مستنصرة… و ان ابابکر قد غصبنی علی فدک و اخرج وکیلی منها.» (6) .
– و سرانجام هم وقتی گوش شنوای حق نیافت و استبداد نوپا و تازه نفس را در مستی و غفلت و حق ناپذیری دید، در قالب دعا و نیایش از حقطلبی و ستمستیزی سخن گفت و شکایت ظالمان و تجاوزکاران به حقوق و امنیت و آزادی مردم را به خدا برد.
«اللهم الیک نشکو فقد نبیک… و ارتداد امته علینا، و منعهم ایانا حقنا الذی جعلته لنا فی کتابک.» (7)
و بدین وسیله نشان داد که به هر حال نباید تن به حق کشی و بیداد سپرد.
پینوشت:
(1) بحارالانوار، ج 43، ص 198؛ الغدیر، ج 7، ص 191.
(2) احتجاج، ص 90؛ تفسیر برهان، ج 3، ص 263.
(3) عوالم، ج 11، ص 422.
(4) عوالم، ج 11، ص 424.
(5) الامامة و السیاسة، ج 1، ص 12؛ بیت الاحزان، ص 70.
(6) بحارالانوار، ج 8، ص 103.
(7) عوالم، ج 11، ص 442؛ بحارالانوار، ج 43، ص 156.